زخم روان، محرک همدردی

توانایی درک متقابل احساسات دیگر افراد، قرار دادن خود در جایگاه آنها و نگاه به مسائل از دریچه فکر و عواطف شان، هنری است که آن را همدردی می نامند. آیا این حس ناشی از زخم خوردن روان در کودکی است؟

زمانی که از همدردی صحبت می کنیم در واقع منظورمان این است که با کفش های فردی دیگر راه برویم و دنیا را از منظری که برای او مهم است، تماشا کنیم. لازمه همدردی با دیگران این است که مرزهای فکری خود را کنار گذاشته و قادر باشیم از جنبه فکری دیگران برای فهم مشکل پیش آمده استفاده کنیم.

اما این احساس چطور پدید می آید؟ شواهدی هست که نشان می دهد، این حس ناشی از بروز آسیب های روانی در دوران کودکی است. در این مقاله شما می توانید با جزئیات و نتایج جدیدترین تحقیقات در زمینه همدردی آشنا شوید.

برای فهم بهتر این موضوع ابتدا باید تعاریف دقیقی داشته باشیم از اینکه تروما چیست؟ ضربه یا ترومای روانی به تاثیرات پس از یک رویداد وحشتناک گفته می شود. واکنش های اولیه به ضربه روانی معمولاً به صورت شوک و انکار هستند. در واقع فرد نمی تواند بپذیرد که چنین آسیب و رنجی به وی وارد شده است.

این واکنش ها می توانند در بلندمدت به صورت احساسات غیر قابل پیش بینی، بازگشت به گذشته، روابط نامناسب و حتی علائم جسمی مانند سردرد بروز پیدا کنند.

ترومای کودکی و همدلی بزرگسالی

واژه تروما همانطور که گفته شد به حوادث تلخی که در کودکی برای فرد رخ داده باشد، گفته می شود.

این قبیل اتفاقات معمولاً در حافظه فرد باقی می مانند و از او جدا نمی شوند؛ به گونه ای که اثرشان تا سال های بعد نیز با او می مانند و عموماً افراد قادر به فراموش کردن شان نیستند. حوادث تروماتیک اغلب به افسردگی منجر می شوند، اما شواهدی نیز وجود دارند که نشان می دهند مصیبت ها و سختی ها می توانند به شکوفایی پس از حادثه منجر بشوند؛ مثل افزایش شفقت و مهربانی.

شاید بتوان گفت تروما فرد را نسبت به رنج و ناراحتی دیگران حساس تر می کند. در واقع می توان بیان کرد که تروماً توجه به احساسات و نشانه های محیطی را در فرد بالا می برد. در نتیجه این افزایش آگاهی می تواند توانایی تشخیص، درک و واکنش مناسب به این حالات در دیگران را در مقایسه با افرادی که تجربه تراژدی نداشته اند، بهبود بخشد. این آگاهی همان چیزی است که تحت عنوان همدلی از آن نام می بریم.

همدردی چیست؟

همدردی واژه ای است که برای توصیف طیف وسیعی از تجربیات و احساسات استفاده می شود. پژوهشگرانی که در حیطه احساسات فعالیت می کنند، معتقدند که بطورکلی همدردی توانایی درک عواطف دیگران و نگاه کردن به موضوع از دریچه احساس و افکار آنها است. برای درک و همدردی با دیگران کافی است خود را در جایگاه آنان تجسم کنید. همدردی انجام کارهای داوطلبانه مثل کمک به دیگران را تسهیل می کند؛ چرا که تصمیم برای انجام اینکارها از درون فرد نشات می گیرد که برای به ثمر رساندن شان دلسوزانه تر تلاش می کند. اگرچه گفته می شود حس همدردی ریشه در ژنتیک افراد دارد، اما دانشمندان بر این باور هستند که راه هایی برای پرورش و افزایش این حس وجود دارد.

از تبعات زندگی در جوامع مدرن تمایل افراد به خودمحوری و فردیت گرایی است. در واقع اینطور به نظر می رسد که جامعه از حالت زندگی جمعی خارج شده و رو به سوی زندگی تکی آورده است؛ هر چند مطالعات عصب شناختی خلاف این امر را نشان می دهند؛ انسان ها و دیگر حیوانات اجتماعی، بخصوص پستانداران، مجهز به نورون های آئینه ای هستند؛ نورون هایی که به ما توانایی تقلید، نمایش و بروز عواطف و احساسات مان را از طریق صورت یا کمک گرفتن از دیگر اشکال زبان بدن می دهند.

سوالی که اینجا مطرح می شود این است که آیا حس همدردی با همنوع صرفاً در انسان ها وجود دارد؟ تحقیقات اخیر حاکی از آن است که حیوانات نیز همانند انسان از این حس بهره برده اند. پیشتر پژوهشگران اذعان می داشتند که این حس تنها متعلق به انسان است؛ اگرچه چیزی که امروز شاهد آن هستیم این است که فیل ها، دلفین ها، وال ها، شامپانزه ها و تعداد اندکی از سایر گونه ها قادر به نشان دادن واکنش هنگام مواجهه با احساسات مختلف هستند که در صدر آنها می توان به نشان دادن حس همدلی اشاره کرد. از جمله این واکنش ها می توان به توانایی شناسایی خودشان در آئینه و سوگواری برای فقدان همنوعان اشاره کرد. علاوه بر این موارد قسمت هایی از مغز برخی حیوانات قابل قیاس با آن قسمت از مغز انسان است که در برگیرنده عواطف است. این مسئله به همین جا ختم نمی شود و گاهی شاهد این موضوع هستیم که حیوانات قادر به درک طیف وسیع تری از عواطف نسبت به انسان ها هستند، یا به عبارتی دیگر توانایی بالاتری برای همدلی نسبت به ما انسان ها دارند.

آیا تروما لزوماً به نتایج منفی منتج می شود؟

ترومای روحی و جسمی می تواند تاثیرات عمیقی بر پیشرفت در طول دوره زندگی داشته باشد. از آنجایی که حوادث تروما در دوران کودکی در مراحل اولیه روان شناختی و بیولوژیکی رشد رخ می دهد، تاثیر آنها می تواند در زندگی بزرگسالی نیز ادامه داشته باشد. افرادی که آسیب های دوران کودکی را تجربه می کنند در معرض انواع پیامدهای سلامتی منفی هستند، اما بطور متناقض فرصت هایی نیز برای رشد شخصی آنها وجود دارد.

تروما و بدرفتاری می تواند به مجموعه ای از نتایج منفی برای قربانی منجر شود. این آسیب ها شامل رفتار تهاجمی و خشونت آمیز و علائم افسردگی و روان پریشی است. تروما و بدرفتاری نیز می تواند به انواع بیماری های روان پزشکی از جمله اختلال شخصیت مرزی، اختلالات دوقطبی و افسردگی شَدید منجر شود. اگرچه تحقیقات عمدتاً بر پیامدهای منفی تروما (اغلب در جمعیت های بالینی) تمرکز دارند، اما بهبودی و انعطاف پذیری بعد از تروما نیز در عموم افرادی که با این نوع سختی ها دست به گریبان بوده اند، مشاهده می شود. شاید بتوان گفت که تروما در کنار تمام صدماتی که ممکن است برای شخص به وجود آورد، فرصتی برای رشد و تحول آنان را نیز مهیا می کند. بدین معنی که یک فرد می تواند تغییرات روان شناختی مثبت و بهبود شخصی پس از ضربه را به عنوان نتیجه ای که ماحصل مقابله با تروما است، کسب کند.

مطالعات جدید حاکی از آن است که کودکانی که ضربه های روحی را در سنین کم تاب می آورند، در بزرگسالی انسان های همدل تری نسبت به سایرین می شوند. اگرچه نباید فراموش کنیم که این شامل انواع همدلی نمی شود، ولی نشان می دهد که غلبه بر این آسیب ها و در مراحل بعدی تبدیل شان به فرصت هایی برای رشد شخصیتی تا چه اندازه سخت و دشوار است.

پژوهشگران چگونه به این نتایج رسیدند؟

پژوهشگران با بررسی موارد ذکر شده و رسیدن به نتایج مطلوب، آزمایش هایی را روی دو گروه از افراد انجام دادند. از هر دو گروه پرسیده شد که آیا تجربه تروماتیک در کودکی داشته اند یا خیر؛ آسیب های روحی ای نظیر از دست دادن عضوی از اعضای خانواده یا دوستان نزدیک شان، رویارویی با جدا شدن والدین، قرار گرفتن در معرض خشونت یا مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفتن.

در گروه اول 387 نفر از بزرگسالان با انجام تست IQ مورد بررسی قرار گرفتند تا میزان همدلی شان مورد بررسی قرار گیرد. این در صورتی است که برای گروه دوم تست دیگری برای اندازه گیری سطح همدلی در نظر گرفته شده بود؛ تست ERE.

تحلیل نتایج بدست آمده از هر دو آزمون بر این ادعا که افرادی که در کودکی سابقه تجربه های تروماتیک داشته اند، توانایی بهتری در برقراری ارتباط و ایجاد حس همدلی با دیگران دارند، صحه گذاشت. این بدان معنا است که هر دو گروه در برقراری همدلی عاطفی موفق عمل کرده اند. همدلی عاطفی به توانایی پاسخ و واکنش نشان دادن به حالت ذهنی فردی دیگر با احساسات مناسب اشاره دارد؛ کارهایی از قبیل منعکس کردن احساسات آن فرد – مثل زمانی که به دلیل حس همدلی از گریه فردی به گریه می افتیم – یا مضطرب شدن زمانی که متوجه احساس اضطراب و نگرانی در آن فرد می شویم.

نوعی دیگر از همدلی که به همدلی شناختی معروف است، به توانایی ما در شناسایی و درک اندیشه و احساسات دیگران اشاره می کند. تشخیص این همدلی فقط از طریق آزمون دوم در داوطلبان ممکن بود. نتایج این آزمون بیان می کنند که آن دسته از افرادی که تجربه های تروماتیک را از سر گذرانده اند، علاوه بر اینکه دارای همدلی عاطفی هستند، از همدلی شناختی نیز بهره می برند. رسیدن به این نتیجه گیری از طریق آزمون اول میسر نبود.

محققان بر این باور هستند که دلیل تفاوت های به وجود آمده در نتایج حاصله از این دو تست به خاطر نوع آزمون برگزار شده بوده است. تست آی کیو قادر به مشخص ساختن این مهارت (همدلی شناختی) نیست؛ در حالی که تست ای آر ای به راحتی می تواند ما را به این نتایج برساند؛ هر چند گروهی از محققان معتقدند که همدلی شناختی به صورت قطعی به ترومای کودکی مربوط نمی شود. رخ دادن تجربیات تروماتیک در کودکی الزماً باعث تقویت همدلی شناختی نمی شوند.

هشدارهایی در مورد این مقاله

این تحقیق بر پایه تجربیات بازنگرانه و شخصی افراد از تروما بنا شده است. به عنوان مثال پاسخی که ممکن است یکی از داوطلبان به این سوال داده باشد را در نظر بگیرید: «من قادر هستم تنها از طریق احساساتم و به سرعت متوجه شوم که شخصی دیگر چه احساسی دارد.» در حقیقت این پاسخ بر مبنای نگرشی که افراد در اثر رویارویی و تجربه کردن آن دسته از وقایع به آن رسیده اند بنا شده است.

محققان همچنین هشدار می دهند که بین تجربه تروما و سطوح بالاتری از همدردی همبستگی و ارتباطی پیدا کرده اند. آنها معتقدند که این همبستگی توسط افرادی که در معرض آسیب های روانی قرار داشته اند، به وجود آمده؛ افرادی که مایل هستند این توانایی ها را پرورش دهند تا اثرات ناگوار آسیب های کودکی را تقلیل دهند. آنها از این روش به عنوان یک مکانیسم دفاعی برای فائق آمدن در برابر آسیب وارده استفاده می کنند؛ چرا که به نظر می رسد این تنها مکانیسم موجود است.

آیا حقیقت دارد: «چیزی که تو را نکشد قوی ترت می سازد؟»

حقیقت این است که نباید نیمه تاریک این تجربیات را نادیده بگیریم. آسیب هایی که در اثر از سر گذراندن این وقایع به افراد (چه در کودکی یا بزرگسالی) وارد می شود، غیر قابل انکار است. افرادی که در معرض این صدمات قرار می گیرند، خصوصاً کودکان، ریسک ابتلا به طیف وسیعی از بیماری های روحی و روانی و مشکلات احساسی را تجربه می کنند؛ صدماتی همچون اضطراب مداوم، ترس روبرو شدن با آینده، خود کم بینی و فقدان اعتماد به نفس.

مطالعاتی از این دست در تلاش برای بیان این موضوع هستند که قرار گرفتن در مسیر چنین اتفاقاتی پایان زندگی نیست و راه هایی برای رهایی از این عذاب ها وجود دارد. آنطور که دکتر گرینبورگ معتقد است: «مخاطبان این قبیل مطالعات باید پس از تجربه یک تروما، مسیرهایی را برای رشد و انسجام شخصیتی خود ایجاد کنند.»

جامعه ستیزی؛ پلی به سوی خلاقیت

تاریخ پُر از حکایت هایی درباره نوابغ پُر تکرار، اما متکبر و بی عاطفه از جمله بتهوون و پیکاسو است؛ افرادی که توانایی همدلی پایین با دیگران داشته اند. مجموعه ای از تحقیقات جدید آشکار ساخته است که داشتن شخصیت های ناخوشایند، نه تنها روی موفقیت بسیاری از افراد خلاق اثر گذاشته، بلکه دلیل عمده آن نیز (حداقل تا حدودی) بوده است. روشن شدن ارتباط میان خصوصیات شخصیتی افراد جامعه ستیز و میزان موفقیت خلاقانه آنها، به ما کمک می کند تا آنچه به نبوغ منتهی می شود را بهتر درک کنیم. شاید بارها شنیده باشید که برای دیدن اسطوره زندگی تان خیلی تلاش نکنید. دلایل زیادی در مورد چرایی این قضیه آمده است، اما شاید مهم ترین دلیل در خصوص قهرمانان خلاق شما این باشد که اغلب آنها اشخاص سرد و بی تفاوت هستند.

ایده «فرد خلاق بد خلق» احتمالاً از زمانی که اولین انسان غارنشین متکبر برافروختن آتش را یاد گرفت؛ وجود داشته است. پابلو پیکاسو همواره با خود هفت تیری حمل می کرد که با گلوله های مشقی پُر شده بود و به افرادی که دوست نداشت، شلیک می کرد. اچ. پی. لاوکرفت بسیار نژادپرست بود که حتی برای زمانه خودش نیز این نوع نژادپرستی معمول نبود. توماس ادیسون با خوشحالی یک فیل را با برق کشت تا رقیب خود، نیکولا تسلا را بی اعتبار کند. چنین به نظر می رسد که افراد خلاق، صرف نظر از اینکه در چه زمینه ای (هنرهای بصری، علم، نویسندگی یا هر چیز دیگری) استعداد داشته باشند، اغلب افرادی کاملاً ناخوشایند و غیر قابل تحمل هستند.

جامعه ستیزی هنرمندانه

در یک تحقیق بطور خاص به ارتباط بین خلاقیت و جامعه ستیزی پرداخته شده است. در این پژوهش که در بهار سال 2017 منتشر شد و در مجله شخصیت و تفاوت های فردی به چاپ رسید، گالنگ مطالعات خود را روی موفقیت خلاقانه و نحوه ارتباط آن با سه ویژگی شخصیتی تاریک یعنی نارسیسم، ماکیاولیسم و جامعه ستیزی متمرکز کرد. او دریافت که دستاوردهای خلاقانه در هنرهای گوناگون، از نوآوری در نوشتن تا هنرهای آشپزی، ارتباطی تنگاتنگ با روحیه نارسیستی و جامعه ستیزی دارد. در حالی که موفقیت خلاقانه ممکن است باعث خودپسندی افراد شود.

مجموعه ای از تحقیقات جدید نشان می دهد که داشتن خلاقیت و نابکار بودن در حقیقت رابطه اساسی تری با هم دارند. در واقع، برای برخی افراد اندکی جامعه ستیز بودن ممکن است باعث موفقیت خلاقانه آنها شود.

منابع

مقاله علمی و آموزشی «زخم روان، محرک همدردی»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری و نگارش هیئت تحریریه علمی پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا مقاله پردیس احمدنیا در مجله دانشمند، به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا