با زندگی و ایده های نیکولا تسلا آشنا شوید

وقتی به یک مخترع فکر می کنید، تصویر چه کسی به ذهن تان می آید؟ برای بسیاری از مردم آن شخص توماس ادیسون است. اما برای عده ای دیگر (بخصوص افرادی که به نوعی با اختراع سر و کار دارند) این شخص نیکولا تسلا است. او برای بسیاری از افراد یک قهرمان واقعی است، تا جایی که الون موسک حتی خودروی مشهورش را به اسم او نامگذاری کرد.

در واقع با نگاهی به دستاوردهای تسلا، او را در اوج قله نوآوری می یابیم. او پدر ارتباطات بی سیم است و در حالی که ادیسون، مارکونی و دیگران میلیون ها دلار از کار خود درآمد کسب کردند، تسلا در تنهایی و فقر دنیا را وداع گفت.

در این مقاله شما می توانید با زندگی و ایده های نیکولا تسلا که دنیای مدرن امروزی را ساخته است، آشنا شوید.

نیکولا تسلا در نیمه شب بین 9 و 10 جولای 1856 در دهکده اسمیلیان کرواسی به دنیا آمد. به صورت سنتی بیشتر مردان این منطقه یا کشیش کلیسا می شدند یا افسر ارتش اتریش – مجارستان. اما تسلای جوان، برنامه های دیگری داشت. زندگی او با سه چیز تعریف شده بود: بیماری، یک تراژدی خانوادگی و ژن های منحصر به فردی که از مادرش به ارث برده بود.

تسلا همیشه بر این باور بود که حافظه تصویری و تخیل قوی خود را از مادرش – دوکا ماندیک – به ارث برده است. او اشعار طولانی را بدون مکث و تردید از حفظ می خواند و پارچه هایی با طرح های باور نکردنی و فوق العاده ظریف می بافت که ابزار آن را هم خود ساخته بود.

وقتی نیکولا پنج سال داشت، برادر 12 ساله اش دانیل در یک تصادف رمزآلود کشته شد. این فاجعه نیکولا را به شدت تحت تاثیر قرار داد و او تلاش کرد والدینش را با تنها راهی که بلد بود (بهترین دانش آموز شدن) تسلی دهد. در هشت سالگی او پیوسته در حال مطالعه بود و علاقه اش به مهندسی و فیزیک آشکار شد.

اما در نوجوانی با ابتلا به وبا تحصیلاتش نیمه کاره ماند. در بستر بیماری از پدرش کشیش میلوتین تسلا خواهش کرد که اجازه دهد به جای پیوستن به کلیسا وارد رشته مهندسی شود. پدرش نهایتاً موافقت کرد و نیکولا به مدد این امید توانست از بیماری نجات پیدا کند.

حوالی همین زمان بود که تخیلات و ترس های عجیب تسلای جوان شروع شدند.

او در تمام زندگی خود هر وقت هیجان زده می شد تلالو روشنی از نور و تصاویری وهمناک می دید. به نظر می رسید این عوارض جانبی تخیل قوی و شفاف او بود که می توانست اختراعاتش را آنقدر واضح در ذهن ترسیم کند که نیازی به قلم و کاغذ نداشت.

او همچنین با نفرت عجیبی از جُرم، گوشواره زنانه و مروارید دست به گریبان بود. شاید عجیب و غریب ترین اختلال روانی او وسواسش در محاسبه حجم مکعبی غذاها و نوشیدنی ها قبل از خوردن آنها بود.

ایده های جاه طلبانه تسلا در مورد الکتریسیته او را به آمریکا کشاند.
تسلا اگرچه باعث آزار برخی از استادان می شد، با این حال دانشجوی بسیار خوبی بود. در 1875 در دانشگاه پلی تکنیک اتریش با یکی از استادان دچار اختلاف شد. تسلا در این کلاس به صراحت از موتورهای جریان مستقیم مورد استفاده در جهان انتقاد کرد. او می دانست که می توان موتور بهتری تولید کرد که ولتاژهای بالاتری تولید کند و آنها را تا مسافت های بیشتری بفرستد. تسلای جاه طلب با وجود تردیدهای استادش به فکر راه حل افتاد اما سال ها بعد به راه حل رسید.

اواخر سال 1879 تسلا کاملاً بی پول بود و مجبور شد دانشگاه را ترک کند. پدرش به تازگی فوت کرده بود و او باید برای گذران زندگی کار پیدا می کرد.

او در 1881 زمانی که در یک دفتر تلگراف مشغول به کار بود دچار ناراحتی هایی شد که در نهایت مشخص شد فروپاشی عصبی بوده است. تسلا آن را نتیجه حس های به شدت قوی خود می دانست. به عنوان مثال او ادعا می کرد می تواند صدای تیک تیک ساعت را سه اتاق آن طرف تر بشنود یا لرزش قطاری که از فاصله 20 مایلی می گذرد باعث دردی غیر قابل تحمل در او می شود.

در دوران نقاهت روزی فکری به ذهنش رسید که زندگیش را تغییر داد. همچنان که در پارک قدم می زد، ایده یک موتور جدید بهبود یافته به ذهنش رسید. موتور القایی! موتوری که بر خلاف موتور جریان مستقیم تک مداره از دو یا چند جریان متناوب برای ایجاد یک میدان مغناطیسی چرخان و تولید برق استفاده می کرد.

او به سرعت دریافت که این موتور می تواند دنیای صنعت را متحول کند. یک سیستم چند فازی که قابلیت تولید و توزیع نیروی بسیار بیشتری دارد. فقط باید روش عملی کردن آن را پیدا می کرد.

جستجوی کار بهتر او را به پاریس و شرکت کانتیننتال ادیسون کشاند. اینجا بود که تخصص الکتریکی تسلا برای اولین بار شناسایی شد و او را به کار تعمیر نیروگاه های آلمان و فرانسه گماردند. مدیر او آنقدر تحت تاثیر استعداد تسلا قرار گرفت که توصیه نامه ای برای توماس ادیسون نوشت. این همان چیزی بود که تسلا نیاز داشت. نامه به دست راهی آمریکا شد.

رابطه تسلا با ادیسون از همان ابتدا مشکل داشت.
وقتی تسلا در 1884 به آمریکا رسید، یک راست راهی خیابان های نیویورک شد و سر از شرکت ادیسون الکتریک در آورد. شرکت توماس ادیسون مسئول برق رسانی به بخش بزرگی از شهر نیویورک بود. اما ژنراتورهای ناپایدار جریان مستقیم (DC) با ایده آل فاصله زیادی داشتند و تسلا این را می دانست. تسلا وارد دفتر ادیسون شد، خود را معرفی کرد و توصیه نامه را نشان داد. او همان جا سعی کرد ادیسون را متقاعد کند که از موتور جریان متناوب (AC) به جای موتورهای موجود DC استفاده کند. ادیسون حرف های او را مزخرفات خواند و تاکید کرد که مدت ها از سیستم جریان مستقیم در آمریکا استفاده کرده و آن را ادامه خواهد داد.

همان روز ادیسون، تسلا را به تعمیر سیستم روشنایی کشتی بخار اس اس اورگان گماشت و تسلا قبل از صبح فردا کل کار را تمام کرد. ادیسون تحت تاثیر قرار گرفت اما رابطه حرفه ای آنها دیری نپایید.

ادیسون پیشنهادی به تسلا داد که اگر او می توانست طراحی ژنراتورها را بهبود دهد، 50 هزار دلار دریافت می کرد. این برای تسلا پیشنهاد خوبی بود. او توانست 24 ژنراتور را بازطراحی و اصلاح کند، تا جایی که حتی کنترل های خودکار هم روی آنها نصب کرد. اما وقتی زمان دریافت پول رسید، ادیسون بهانه تراشی کرد و به او گفت: «تو شوخ طبعی آمریکایی ها را درک نمی کنی.» او به جای 50 هزار دلار موعود پیشنهاد افزایش حقوق هفتگی از 18 به 28 دلار به تسلا داد. تسلا ناامید و فریب خورده استعفا داد و از این کشور جدید دلسرد شد.

جورج وستینگهاوس ایده های تسلا را به واقعیت نزدیک کرد.
تسلا با وجود تجربه منفی اش از ادیسون، به تلاش خود ادامه داد. طولی نکشید که ایده های هوشمندانه اش توجه افراد درست را به خود جلب کرد.

همه چیز از سال 1887 و با آ. ک. براون مدیر شرکت وسترن یونیون تلگراف شروع شد که معتقد بود جریان متناوب، آینده دنیای الکتریسیته خواهد بود. او و تسلا با هم شرکت تسلا الکتریک را تاسیس کردند تا موتور AC مد نظر تسلا را طراحی کنند. تا سال 1881، تسلا اختراع خود را به ثبت رسانده و تا 1891 مجموعاً 40 امتیازنامه برای آن دریافت کرده بود. سیستم چند فازی او در حال شکوفایی بود. این موفقیت توجه جورج وستینگهاوس، تاجر قدرتمندی که در فکر رقابت با ادیسون بود را جلب کرد.

وستینگهاوس نبوغ موجود در فناوری جدید تسلا را دریافته بود. موتورهای AC تسلا با استفاده از القای الکترومغناطیسی نیاز به قطعات سنگ زنی را مرتفع کرده بودند؛ قطعاتی که در موتورهای DC دچار جرقه و فرسایش می شدند.

تسلا و وستینگهاوس به زودی کسب و کار خود را آغاز کرده و جنگ جریان ها (بین AC و DC) آغاز شد.

در قرارداد اولیه تسلا و وستینگهاوس، تسلا برای مجوز استفاده از اختراع 60 هزار دلار دریافت کرد و قرار شد به ازای هر اسب بخار نیرویی که از موتورهایش تولید می شود هم 2.5 دلار دریافت کند. معامله ای که تسلا را میلیاردر می کرد. متاسفانه مشاوران وستینگهاوس معتقد بودند این معامله غیر واقع بینانه است و تسلا برای حفظ شراکت از آن دست کشید.

فرصت بزرگ تسلا برای به نمایش در آوردن سیستم توزیع AC در 1893 دست داد. وستینگهاوس برای برنده شدن در مناقصه برق رسانی به نمایشگاه جهانی 1893 در شیکاگو رفت و کمتر از شرکت جنرال الکتریک ادیسون قیمت داد. این نمایش بزرگی از اثربخشی و قابلیت اطمینان توزیع برق AC بود.

همچنین ثابت شد که برخلاف ادعاهای ادیسون، نیروی AC غیر قابل کنترل و خطرناک نیست. بیست و پنج میلیون نفر از نمایشگاه بازدید کردند و تسلا هم برنامه خود را اجرا کرد. او با کنترل ولتاژ برق با فرکانس بالا، روشن کردن لامپ ها به صورت بی سیم و فرستادن جریان ها به داخل بدن خود به صورت کاملاً امن حضار را شگفت زده کرد.

طی دهه 1890 تسلا این اجراهای شگفت انگیز را در سراسر دنیا انجام داد.

آبشار نیاگارا پیروزی بزرگ تسلا در جنگ جریان ها بود.
با موفقیت بدست آمده از نمایشگاه جهانی 1893 آینده روشنی پیش روی نیکولا تسلا بود. او از کودکی رویای بهره برداری از نیروی آبشار نیاگارا را در سر داشت. یکی از اولین پروژه های او در مدرسه ساخت یک مدل توربین آبی بود.

وقتی جورج وستینگهاوس اعلام کرد که قرارداد ساخت اولین ژنراتور برق را در آبشار نیاگارا بسته، رویای او به حقیقت پیوست. تسلا نظارت بر پروژه را بر عهده گرفت و در 1896 اولین نیروگاه تاسیس و عملیاتی شد. 15 هزار اسب بخار برق تا مسافت 26 مایلی و به شهر مجاور بوفالو رسید.

پروژه آنقدر موفق بود که حتی شرکت جنرال الکتریک ادیسون هم نتوانست تاثیر آن را انکار کند. در نهایت مجبور به استفاده از حق ثبت اختراع تسلا در یک نیروگاه دیگر شدند.

تسلا و سیستم چند فازی انقلابی او، شهره شهر شده بودند.
نیویورک تایمز پروژه توربین آبی آبشار نیاگارا را افتخار دانست و موسسه آمریکایی مهندسان الکتریک به او مدال افتخار داد. حتی ملت های دیگر هم به او توجه نشان دادند. شاهزاده مونته نگرو و لرد کلوین انگلیس او را تحسین نمودند. در واقع، اهمیت دستاورد تسلا غیر قابل انکار است چون می توانست مبنایی برای سیستم های برق کل جهان باشد. سیستم های برق AC چند فازی او به شهرهای دیگر و کمی بعد به کشورهای دیگر هم راه یافتند.

فاجعه ای در آزمایشگاه تسلا مانعی غیر منتظره بر سر راهش شد.
تسلا به دستاوردهایش در زمینه موتورهای القایی AC قانع نبود و می خواست موفقیت های بیشتری کسب کند. او پیوسته به دنبال ایده ها و الهام های جدید بود. بعد از اتمام کار در آبشار نیاگارا به سرعت به آزمایشگاهش در خیابان ساوث فیفث در نیویورک برگشت.

این آزمایشگاه در اوایل دهه 1890 سرچشمه نوآوری بود. تسلا حتی در دوران جنگ جریان ها با ادیسون هم خود را در آزمایشگاه مشغول نگه می داشت. خیلی از آزمایش های او در این دوره در جهت تحقق رویایش مبنی بر توزیع بی سیم الکتریسیته در سراسر جهان بود. تسلا معتقد بود که از خود زمین یا هواکره (طبقه فوقانی جو) زمین می توان به عنوان هادی برق استفاده کرد. این ایده ها راهنمای پیشرفت های قابل توجه تسلا در زمینه فناوری کنترل ریموت و رادیو بود.

در 1893 در انجمن نشنال الکتریک لایت در سنت لوئیس، او اولین معرفی عمومی ارتباط رادیویی را به نمایش گذاشت. او با استفاده از یک فرستنده جرقه پنج کیلو واتی پیامی بی سیم به یک گیرنده در فاصله 30 فوتی فرستاد. تسلا به سرگرم کردن حضار در آزمایشگاه با اجرای نمایش های خیره کننده علاقه داشت. مارک تواین یکی از دوستان محبوب تسلا بود که وقتی در نیویورک بود اغلب به دیدن آزمایشگاه او می رفت. در واقع، عکسی که تسلا از مارک تواین در همین آزمایشگاه گرفت بعدها به عنوان اولین عکس اشعه ایکس در ایالات متحده معروف شد.

اما همه این تحقیقات و اکتشافات در صبح روز 13 مارس 1895 بر باد رفت. آزمایشگاه تسلا یک شبه تا بیخ زمین سوخته بود. او فکر می کرد آزمایش هایی که طی آنها اکسیژن مایع تولید می شد، باعث این فاجعه شدند. تسلا هرگز خود را برای چنین شرایطی آماده نکرده بود و ساختمان و تجهیزاتش بیمه نبودند.

ایده های تسلا آنقدر بزرگ بودند که به سختی می توانست برایشان سرمایه گذار پیدا کند.
از دست دادن آزمایشگاه هم ضربه روانی شدیدی برای تسلا بود و هم آسیب مالی بزرگی به او زد. او هیچ بیمه ای برای ساختمان یا تجهیزاتش نداشت و شراکتش با وستینگهاوس هم دوره اش تقریباً تمام شده بود. او به سرمایه گذارانی نیاز داشت که نوآوری بزرگ بعدی اش را تحقق بخشند.

او بعد از سوگواری برای ضررهای وارده، تصمیم گرفت با کمک گرفتن از ارتباطاتی که در پروژه نیاگارا برقرار کرده بود، آزمایشگاه جدیدی بسازد. او آزمایش های کنترل ریموت را دوباره از سر گرفت چون معتقد بود این فناوری سودآور است.

او برای ثبت اختراعش اقدام کرد و اولین قایق کنترل از راه دور جهان را در اولین نمایشگاه الکتریکال در مدیسون اسکوئر گاردن در 1898 به نمایش گذاشت. او کاربردهای زیادی برای این فناوری در نظر داشت اما مهم تر از همه به کارکرد نظامی آن معتقد بود. روبات های قابل کنترل از راه دور که در جنگ ها شرکت کرده و از مرزها دفاع می کنند.

البته اعتقاد قلبی تسلا این بود که این فناوری کلاً به جنگ پایان خواهد داد. اما با وجود درگیری کشور در جنگ با اسپانیا، هیچکس علاقه ای به این فناوری نشان نداد. روزنامه ها در مورد این فناوری جدید شک و تردید داشتند. می خواستند بدانند انتقال نیرو چقدر در برابر دخالت ها یا استراق سمع مقاوم و امن است. آنها کاملاً بی اطلاع بودند که تسلا از قبل امنیت خطوط ارتباطی را تامین کرده است. چنین ایده هایی بسیار جلوتر از زمان خود بودند. به عنوان مثال او همزمان با معرفی دستگاه های کنترل از راه دور، مشغول کار روی نظریه هایی در مورد استفاده از انرژی خورشیدی بود. او همچنین روی آنچه آن را تلگودینامیکس می نامید هم کار می کرد، حوزه ای که به استفاده از اصول ویبراسیون برای ارسال پیام بی سیم از طریق زمین یا برای کشف فلز یا نفت از زیر زمین می پرداخت.

با وجود درخواست های زیاد برای تامین مالی، هیچکس حتی سرمایه گذاران صمیمی مثل وستینگهاوس هم حاضر به کمک به تسلا نشدند تا بتواند در دوران زندگی خود این فناوری ها را تبدیل به واقعیات روزمره کند.

تسلا هرگز نتوانست انتقال بی سیم انرژی را محقق کند.
تسلا با وجود ذهن بی نهایت خلاق و کنجکاوش، شیفته ایده برق رسانی به دنیا با الکتریسیته بی سیم بود. آزمایش های او در این زمینه کم کم داشتند برای یک شهر شلوغ خطرناک می شدند اما خوشبختانه در 1899 یکی از همکارانش محلی متروکه در کلرادو اسپرینگز پیدا کرد. تسلا بلافاصله دست به کار آزمایش هایی در مقیاس بزرگ شد.

تسلا به محض ورود به کلرادو یک فرستنده بزرگ ساخت. توده ای سیم پیچ شده که می توانست برق با ولتاژ بالا تولید کند. فعال کردن آن اشعه های عظیم نورانی به آسمان کلرادو اسپرینگز می فرستاد تا امکان ارسال برق بی سیم از طریق جو را آزمایش کند. او امکان ارسال برق از طریق سطح زمین را هم آزمایش کرد.

او با آزمایش فرکانس های بالا و پایین مقادیر عظیمی ولتاژ را به نواحی اطراف ارسال می کرد. او شوک های الکتریکی به زمین وارد می کرد که اسب ها را می ترساند و لامپ ها را در فاصله 26 مایلی روشن می کرد. این آزمایش ها در 3 جولای 1899 منجر به خاموشی کل شهر کلرادو اسپرینگز شد چون فرستنده تسلا باعث اضافه بار ژنراتور شهر شده بود.

این آزمایش ها برای تسلا موفقیت آمیز بودند و نتایجش او را متقاعد کرد که می تواند دنیا را تغییر دهد.

وقتی در ژانویه 1900 به نیویورک بازگشت، پیشنهاد ساخت یک نیروگاه بلند به نام واردن کلیف داد. او معتقد بود می تواند خطوط چندگانه ارتباط بی سیم و نیروی برق ایجاد کند که به تمام دنیا ارسال شوند. اما باز هم تامین مالی پروژه به مشکل خورد. وستینگهاوس قبول نکرد و تسلا فقط توانست 150 هزار دلار از جی. پیرپونت مورگان دریافت کند. این مبلغ برای ساخت سازه و استخدام کارکنان کافی بود اما برای عملیاتی کردن آن نه.

تسلا 17 سال بعدی را صرف تلاش مداوم برای عملیاتی کردن واردن کلیف کرد اما موفق نشد. رویای الکتریسیته بی سیم همچنان رویا باقی ماند.

دیگران از قِبَل فناوری های او ثروتمند می شدند اما شکست واردن کلیف آغاز دوران تاریک برای تسلا بود.
همانطور که برنامه های جاه طلبانه برای واردن کلیف نشان می دهند، زندگی تسلا اغلب پُر از کشمکش و مسئله بوده است. اما هیچ مسئله ای به اندازه اینکه چه کسی مخترع ارتباط رادیویی است، ادامه پیدا نکرد.

واقعیت این است که تسلا حق اختراع رادیویی را در 1897 برای خود ثبت کرد. اما وقتی گوگلیلمو مارکونی در دسامبر 1901 اولین ارتباط رادیویی را به آن سوی اقیانوس اطلس فرستاد، زنجیره ای از دعاوی قانونی آغاز شدند که دهه ها ادامه یافتند.

بعد از ارسال این سیگنال، تسلا واکنش نشان داد: «مارکونی همکار خوبی است. بگذارید ادامه دهد. او در حال استفاده از 17 تا از حق اختراع های من است.» آنچه در نهایت باعث آزار تسلا شد، این بود که در طول دعواهای حقوقی 40 ساله مارکونی منافع مالی زیادی به چنگ آورد در حالی که تسلا برای کسب اهداف تلاش می کرد.

هشت ماه بعد از مرگ تسلا در 1943، دادگاه عالی آمریکا بالاخره اعلام کرد که حق اختراع رادیویی تسلا باید به رسمیت شناخته و تایید شود. متاسفانه دیگر دیر بود، چون تسلا در 1916 از پرداخت مالیات هایش ناتوان بود و اجازه یافته بود سال ها در هتل والدورف – آستوریا زندگی کند.

در اقدامی غیر منتظره تسلا مجبور شد واردن کلیف را به وکیل مدافع نیویورک تحویل دهد تا از اقدامات بعدی علیه او جلوگیری شود و در 1917 پروژه رویاهای او تخریب شد. اما او حتی در طول این سختی ها هم دست از ایده پردازی بر نداشت. او در مقاله ای در مجله الکتریکال اکسپریمنتر در همان سال، فناوری رادار مدرن را مفصل و دقیق توضیح داد. توصیف او از جریانی از شارژهای الکتریکی که از اشیاء متصاعد شده تا موقعیت مکانی آنها مشخص شود، الهام بخش دکتر امیل گیراردو شد که همراه تیمش در 1934 ایستگاه های رادیویی را در فرانسه راه اندازی کرد.

آخرین سال های زندگی تسلا تلخ و دردناک بودند.
هیجان نوظهور جامعه مدرن در دهه 1920 تسلا را آزار می داد. در این دوره او بیشتر با کبوترهای نیویورک وقت می گذراند تا مردمش.

او عاشق کبوتر سفیدی شده بود که همه جا همراه او می رفت و می گفت: «تا زمانی که او را دارم، زندگی ام هدف دارد.» طبق تعریف تسلا روزی کبوتر از پنجره وارد اتاق شد، روی میز ایستاد و نوری قوی و کور کننده از چشم هایش بیرون زد و مرد. بعد از این واقعه، تسلا اعلام کرد که زندگی اش دیگر به پایان رسیده است. با این حال تسلا تا 70 سالگی همچنان سرشار از ایده های پیشرو بود. او در مصاحبه ای با مجله کولیرز در 1926 آینده را پیش بینی کرد: «روزنامه به صورت بی سیم در خانه چاپ خواهند شد و مردم دستگاه هایی جیبی با خود حمل خواهند کرد که در مقایسه با تلفن های فعلی ما بسیار ساده تر خواهند بود.»

اما او همیشه از علم مدرن فاصله می گرفت. در جشن تولد 75 سالگی اش در 1931، مورد احترام و افتخار برندگان نوبل و همین طور آلبرت اینشتین قرار گرفت. وقتی در مهمانی با او مصاحبه کردند، توضیح داد که در حال کار روی دو چیز است: نقض نظریه نسبیت اینشتین و ایجاد منبع جدیدی از انرژی که ربطی به انرژی اتمی ندارد.

وقتی تسلا در 7 ژانویه 1943 در سن 86 سالگی در اتاق هتل از دنیا رفت، سوالات بی پاسخ زیادی به جا گذاشت. با وجود اینکه او از سال 1891 شهروند آمریکا شده بود، مقالات و دست نوشته ها و تمام آنچه داشت، توسط دفتر حفاظت از اموال بیگانه مصادره شد. شایعه شد که دلیل آن صحبت های او قبل از مرگش در مورد کار روی فناوری پرتو ذرات مسلح بوده که می توانسته به جنگ پایان دهد. هیچ کاغذ یا مدرکی در مورد جزئیات چنین پرتوی پیدا نشد؛ مانند بیشتر ابداعات تسلا، این یکی هم کاملاً در تخیل او ثبت شده بود.

نیکولا تسلا شاید بزرگترین مغز مخترع آمریکا تاکنون باشد. قطعاً وقتی پای الکتریسیته در میان باشد، به ندرت کسی توانایی رقابت با تخیل بی مرز او را دارد. خلاقیت او حتی در مواجهه با سخت ترین ناملایمات که هر کس دیگری را از پا در می آورد، هرگز متوقف نشد.

[toggle title=”برای مشاهده منابع اینجا کلیک کنید.” state=”close” ]

مقاله علمی و آموزشی «با زندگی و ایده های نیکولا تسلا آشنا شوید»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری، ترجمه و نگارش هیئت تحریریه پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا کتاب Tesla: Man Out of Time، نوشته ی مارگارت چنی، منتشر شده در 1981 با شابک 9780743215367 به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.

[/toggle]

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا