چکیده کتاب پدر پولدار، پدر بی‌پول

کتاب پدر پولدار، پدر بی‌پول؛ آنچه ثروتمندان درباره پول به فرزندان خود می‌آموزند که فقرا و طبقه متوسط از آن بی‌خبرند! (Rich Dad, Poor Dad: What the Rich Teach Their Kids about Money – That the Poor and the Middle Class Do Not) نوشته رابرت کیوساکی (Robert T. Kiyosaki) و شارون لچتر (Sharon Lechter) در سال 1997 منتشر شده است و مسیر رسیدن به استقلال مالی و ثروت را نشان می‌دهد.

کتاب پدر پولدار، پدر بی‌پول
کتاب پدر پولدار، پدر بی‌پول

رابرت کیوساکی نویسنده پدر پولدار، پدر بی‌پول، زندگینامه‌اش را با توصیه‌های فردی ترکیب کرده تا گام‌های لازم به سمت ثروت و استقلال مالی را برای خواننده شرح دهد. او معتقد است آنچه این کتاب آموزش می‌دهد، جامعه به افراد یاد نمی‌دهد و در مقابل آنچه طبقه مرفه به فرزندان خود انتقال می‌دهند برای ثروتمند شدن و ثروتمند ماندن لازم است. او موفقیت حرفه‌ای خود به عنوان سرمایه‌گذار و بازنشستگی زود هنگامش در سن 47 سالگی را شاهدی بر درستی ادعای خود می‌داند.

رابرت کیوساکی سرمایه‌گذار و کارآفرینی مشهور با ثروتی معادل 80 میلیون دلار است. برند ریچ دَد (Rich Dad) او بیش از 15 کتاب خودیاری مالی منتشر کرده که بیش از 26 میلیون کپی از آنها در سراسر جهان فروش رفته است. در ادامه شما می‌توانید خلاصه کاملی از کتاب پدر پولدار، پدر بی‌پول را مطالعه نمایید.

ترس از سرزنش اجتماع، مانع رها کردن ماراتن کاری بی‌پایان و ثروتمند شدن می‌شود.

اغلب ما معنی عبارت مسابقه موش‌ها را می‌دانیم، اما اگر قرار باشد آن را برای کسی توضیح دهیم چه خواهیم گفت؟ یکی از تعریف‌ها این است: «چرخه بی‌پایان کار کردن برای همه به جزء خودتان.» یعنی همه کار را شما انجام می‌دهید، اما دیگران مانند دولت، فروشندگان، صاحبان قبض‌ها و مدیران و رئیس‌ها نتیجه را تصاحب می‌کنند.

همه ما خود را گرفتار این چرخه می‌دانیم و از آن ابراز تنفر می‌کنیم. پس چرا به تلاش ادامه می‌دهیم؟ چون زندگی بیشتر ما تحت سلطه ترس از مذمت و عدم تایید اجتماع قرار دارد.

مثلاً شعار «دانشگاه برو، سخت درس بخوان، کار خوب پیدا کن» را در نظر بگیرید. این آموزه توصیه منسوخی است که ریشه در گذشته والدین ما دارد، اما همچنان آن را به یکدیگر آموزش می‌دهیم. قبل‌تر، بعد از تمام شدن کالج، شغلی پیدا می‌کردید، چندین دهه برای همان شرکت کار می‌کردید و به راحتی با مستمری مناسبی بازنشسته می‌شدید. اما امروز دیگر این روش تضمینی برای زندگی بدون مشکلات مالی یا فقر نیست.

واقعیت این است که شما سخت درس می‌خوانید، وارد دانشگاه خوبی می‌شوید و شغل پُر درآمدی پیدا می‌کنید اما رشد مالی ندارید، چون در همان چرخه «مسابقه موش‌ها» گرفتار شده‌اید. رئیسان شما و نه شما از قِبَل سخت‌کوشی شما ثروتمند می‌شوند.

با این حال، همچنان به این آموزه باور داریم و به خاطر ترس از زیر پا گذاشتن انتظارات جامعه به آن عمل می‌کنیم. نتیجه؟ شاید دچار فقر نباشیم، اما مطمئناً ثروتمندتر هم نمی‌شویم.

ترس و طمع باعث می‌شود افراد فاقد دانش مالی تصمیم‌های غیرمنطقی بگیرند.

وقتی صحبت پول می‌شود، همه (پولدار یا بی‌پول) دچار دو احساس پایه‌ای می‌شوند: طمع و ترس. اگر پول داشته باشید، روی چیزهای جدیدی که می‌توانید بخرید متمرکز می‌شوید (طمع). اگر پول نداشته باشید، نگران این می‌شوید که ممکن است هرگز پول کافی بدست نیاورید (ترس). افرادی که در مدیریت مسائل مالی زندگی سر رشته‌ای ندارند، اجازه می‌دهند این احساسات تصمیم‌گیری آنها را تحت الشعاع قرار دهد.

به عنوان مثال فرض کنید به تازگی ترفیع گرفته‌اید و افزایش حقوق خوبی هم به شما تعلق گرفته است. می‌توانید این درآمد اضافه را در سهام یا اوراق قرضه سرمایه‌گذاری کرده و در طول زمان سودش را دریافت کنید یا می‌توانید چیزهای جدیدی مثل خودرو یا خانه بخرید.

اگر در زمینه مالی ناآگاه باشید، احساسات کنترل رفتارتان را بدست می‌گیرند. ترس از دست دادن پول آنقدر قوی است که اجازه نمی‌دهد در سهام یا دارایی‌های دیگر، به خاطر ریسک آنها، سرمایه‌گذاری کنید. حتی اگر این سرمایه‌گذاری‌ها در بلندمدت برایتان ثروت خوبی به همراه داشته باشند.

همزمان، حرص و طمع باعث می‌شود افزایش حقوق خود را خرج سبک زندگی بهتر کنید، مثلاً خانه بزرگتری بخرید که به نظر می‌رسد نسبت به خرید سهام یک شرکت، گزینه واقعی‌تر و امن‌تری است. اما خرید خانه، به معنی وام مسکن بزرگتر و قبض‌های آب و برق و گاز سنگین‌تر هم هست که عملاً افزایش حقوق شما را خنثی می‌کند.

به این ترتیب، ترس و طمع مانع افزایش ثروت افراد در بلندمدت می‌شود. خب، چطور می‌توانید با این احساسات قوی مقابله کنید؟ با کسب دانش مالی در مورد سرمایه‌گذاری، ریسک و بدهی و با این کار در جایگاه بهتری برای تصمیم‌گیری قرار می‌گیرد حتی با وجود ترس و طمع.

با وجود اهمیت دانش مالی برای کامیابی فردی و اجتماعی، هیچ آموزشی برای آن دریافت نمی‌کنیم.

بیشتر مردم فکر می‌کنند برای ثروتمند شدن کافی است مستعد و توانمند باشند. اما در واقع، دنیا پُر از چنین افرادی است و بیشتر آنها هم فقیر هستند. آنچه این افراد کم دارند دانش یا هوشمندی مالی است، یعنی تسلط کامل بر موضوعات مالی مثل حسابداری، سرمایه‌گذاری و چیزهای دیگر.

متاسفانه، ما بدون این دانش تربیت می‌شویم. سیستم مدرسه افراد را در موضوعات مختلفی آموزش می‌دهد اما مهارت‌های مالی جزء آنها نیست. کودکان در مورد پس‌انداز یا سرمایه‌گذاری آموزش نمی‌بینند و از زمینه‌هایی مثل بهره مرکب بی‌اطلاع می‌مانند. در نتیجه امروز حتی جوانان دبیرستانی هم از کارت‌های اعتباری بیش از حد و به شکل افراطی استفاده می‌کنند.

نبود آموزش مالی نه فقط برای جوانان بلکه برای بزرگسالان تحصیل کرده هم تبدیل به مشکل بزرگی شده، طوری که بسیاری از آنها تصمیمات پولی ضعیفی می‌گیرند. مثلاً سیاستمداران عموماً باهوش‌ترین و تحصیل کرده‌ترین افراد جامعه محسوب می‌شوند، اما خیلی از کشورها درگیر بدهی‌های ملی کلان هستند چرا که بیشتر سیاستمداران دانش و هوشمندی مالی ناچیزی دارند.

نبود برنامه‌ریزی بازنشستگی در افراد معمولی هم به خوبی نشان‌دهنده ضعف آنها در تصمیم‌گیری‌های پولی است. در ایالات متحده 50 درصد نیروی کار حقوق بازنشستگی ندارند و از نیمه باقیمانده هم 75 تا 80 درصد مستمری‌های بازنشستگی ناکافی دارند.

روشن است که جامعه در زمینه دانش مالی دست ما را خالی گذاشته و هر کس باید خود به فکر آموزش خود باشد. بخصوص اگر در دوران تغییرات اقتصادی بزرگ به دنبال کسب ثروت باشیم، آموزش مالی صحیح ضرورت بیشتری می‌یابد.

خودآموزی مالی و ارزیابی واقع‌بینانه وضعیت خود، سنگ بناهای کسب ثروت هستند.

در هر نقطه‌ای از زندگی می‌توانید مسیر رسیدن به ثروت شخصی را دنبال کنید. اما هرچه زودتر شروع کنید بهتر است. اگر در سن 20 سالگی شروع کنید، احتمال اینکه ثروتمند شوید بیشتر است تا زمانی که در 30 سالگی شروع کنید.

صرف نظر از سن، بهترین راه شروع ارزیابی وضعیت مالی خود، هدف‌گذاری و سپس کسب دانش لازم برای رسیدن به اهداف است.

اول صادقانه وضعیت مالی خود را بررسی کنید. با شغل فعلی خود انتظار چه درآمدی برای الان و آینده دارید و کدام هزینه‌ها را می‌توانید تقبل کنید؟ ممکن است متوجه شوید که مرسدس بنزی که خیالش را در سر دارید برایتان بیش از حد گران است و توانایی تقبل هزینه‌اش را ندارید.

بعد از آن، باید هدف‌های مالی واقع‌بینانه تعیین کنید. مثلاً اینکه تا پنج سال آینده بتوانید مرسدس بنز را بخرید.

قدم بعدی کسب دانش مالی است. این در واقع سرمایه‌گذاری در مهم‌ترین دارایی شما یعنی مغزتان است. برای این کار راه‌های زیادی وجود دارد اما یکی از رویکردهای خوب این است که نقطه تمرکز خود را تغییر دهید. برای یادگیری کار کنید نه کسب درآمد. مثلاً اگر از طرد شدن می‌ترسید، سعی کنید مدتی برای یک شرکت بازاریابی شبکه‌ای کار کنید. احتمالاً حقوق خیلی خوبی نمی‌گیرید، اما مهارت‌های فروش و اعتماد به نفس خود را تقویت می‌کنید که در آینده به دردتان خواهد خورد.

در اوقات فراغت هم می‌توانید آموزش مالی ببینید. در کلاس‌ها و سمینارهای مالی ثبت نام کنید، کتاب‌های مرتبط بخوانید و سعی کنید با متخصصان در ارتباط باشید. اگر پایه مالی خود را بر این سنگ بناها استوار کنید، احتمالاً روزی ثروتمند خواهید شد.

برای ثروتمند شدن باید یاد بگیرید ریسک کنید.

روشن است که انجام کاری یکسان به صورت مکرر و انتظار نتیجه متفاوت داشتن، خلاف عقل و منطق است. بنابراین برای تغییر وضعیت مالی فعلی خود، باید روش مدیریت مالی خود را تغییر دهید.

بزرگترین تغییری که باید ایجاد کنید یاد گرفتن ریسک پذیری است. تمام افرادِ از لحاظ مالی موفق برای رسیدن به جایی که الان هستند، ریسک کرده‌اند. دلیل موفقیت آنها این است که به جای ترس از ریسک آن را مدیریت می‌کنند.

ریسک کردن یعنی درجاتی از نااطمینانی را در مورد پول خود بپذیرید، یعنی چیزی خلاف رویه معمول حساب بانکی‌تان. به جای اینکه با اطمینان صد درصد با پول خود رفتار کنید، آن را در سهام یا اوراق قرضه سرمایه‌گذاری نمایید. اگرچه ریسک اینها از حساب‌های بانکی بیشتر است، ثروت بسیار بیشتری تولید می‌کنند.

البته راه‌های دیگری هم برای سرمایه‌گذاری وجود دارد که در بلندمدت شما را به ثروت می‌رسانند، مثلاً بازار املاک یا گواهی حق رهن مالیات. نرخ بهره این اوراق بین 8 تا 30 درصد است که از متوسط نرخ بهره حساب پس انداز در سال 2013 در آمریکا یعنی 0.21 درصد خیلی بیشتر است. البته هرچه پتانسیل بازدهی بیشتر باشد، ریسک هم بالاتر است. مثلاً در بازار سهام همیشه احتمال ضعیفی وجود دارد که کل سرمایه خود را از دست بدهید. اما اگر ریسکی قبول نکنید، قطعاً بازدهی زیادی هم نخواهید داشت.

بنابراین گرفتن فرصت‌های بزرگتر و تحمل ریسک‌های بزرگتری که به همراه دارند برای رسیدن به درآمدهای بزرگتر لازم است.

مسیر کسب ثروت طولانی است، پس باید انگیزه خود را حفظ کنید.

مسیر رسیدن به ثروت سخت و طولانی است. پایین آمدن قیمت سهامی که خریده‌اید می‌تواند به سادگی ناامیدتان کند. برای رسیدن به هدف‌های مالی باید یاد بگیرید در برخورد با موانع و مشکلات انگیزه خود را از دست ندهید.

یکی از راه‌های تقویت انگیزه تهیه لیستی از چیزهایی که می‌خواهید و نمی‌خواهید است. مثلاً نمی‌خواهم مثل پدر و مادرم شوم و می‌خواهم در عرض سه سال بدهی‌هایم تمام شوند.

هرگاه متزلزل شُدید نگاهی به این لیست بیندازید تا به خود یادآوری کنید چرا باید در راه کسب ثروت صبور باشید. روش دیگر برای حفظ انگیزه این است که قبل از پرداخت قبض‌ها و هزینه‌ها برای خودتان پول خرج کنید. اینکار گرچه به نظر اشتباه می‌رسد، کمک می‌کند بفهمید هر ماه دقیقاً چقدر پول اضافه احتیاج دارید تا بتوانید هر دو دسته نیاز خود را تامین کنید. این به معنای گرفتار کردن خودتان در بدهی‌ها و کارت‌های اعتباری نیست، اما باید خودتان را در اولویت قرار دهید. فشار اضافه‌ای که بعد از آن برای پرداخت قبض‌ها متحمل می‌شوید، تشویق‌تان می‌کند راه‌هایی برای بیشتر پول درآوردن پیدا کنید تا به راحتی هر دو دسته هزینه را تامین کنید.

این روش انضباط و اخلاق مالی شما را هم تقویت می‌کند، که یکی از ویژگی‌های کلیدی همه افراد موفق است. داستان زندگی افراد ثروتمند مثل وارن بافت یا دونالد ترامپ را بخوانید. ببینید چطور بر مشکلات و موانع غلبه کرده‌اند تا شما هم با انگیزه بمانید.

به این توصیه‌ها عمل کنید. خواهید دید که حفظ انگیزه و روحیه در مسیر کسب ثروت آنقدرها هم سخت نیست.

تنبلی و غرور می‌تواند حتی افراد دارای دانش مالی را هم بی‌پول کند.

حتی بعد از تقویت دانش مالی، ضعف‌های شخصیتی می‌توانند شما و پول‌تان را تهدید کنند.

تنبلی و غرور دو تا از ویژگی‌های منفی هستند که می‌توانند علیه شما عمل کنند. اغلب تنبلی را وقت تلف کردن و کار مفیدی انجام ندادن تعریف می‌کنیم، اما تنبلی لزوماً به معنی فعال نبودن نیست. بلکه به معنی پرهیز از کارهایی که باید انجام شوند هم هست. مثلاً صاحب کسب و کاری را در نظر بگیرید که هفته‌ای 60 ساعت کار می‌کند. برای کسی که از بیرون شاهد داستان است، او اصلاً فرد تنبلی نیست. اما او با کار کردن تا آخر شب، خانواده خود را نادیده گرفته است. او قبلاً نشانه‌های مشکل را در خانه حس کرده اما به جای حل آنها، خود را در کار غرق کرده است. در واقع او دارد تنبلی می‌کند. او از کاری که باید انجام دهد پرهیز می‌کند و احتمالاً عواقب این تنبلی را به شکل یک طلاق پُر هزینه خواهید دید.

غرور و خودپسندی ضعف مخرب دیگری است. برخلاف تعریف متداول، در زمینه مالی غرور یعنی بی‌اطلاعی به علاوه خود یا همان نفس فرد؛ ترکیبی از دانش مالی ضعیف و غروری که اجازه پذیرش آن را نمی‌دهد.

غرور بخصوص هنگام سرمایه‌گذاری خطرناک است. مثلاً بعضی کارگزاران سهام تلاش می‌کنند از غرور شما استفاده کرده و سهام بیشتری به شما بفروشند تا کمیسیون بیشتری بگیرند. آنها شبیه فروشندگان ناصادق خودروهای کارکرده هستند. آنها با تاکید بر نقاط مثبت سرمایه‌گذاری غرور شما را ارضاء می‌کنند و در مورد نقاط منفی آن شما را بی‌اطلاع نگه می‌دارند.

پس حتی اگر نابغه مالی هم شُدید، همیشه این ضعف‌های شخصیتی را تحت کنترل داشته باشید. به این ترتیب می‌توانید جلوی شکست‌های مالی خود را بگیرید.

فقط در دارایی‌ها سرمایه‌گذاری کنید، که پول را وارد جیب می‌کنند. از بدهی‌ها دوری کنید که پول را از جیب خارج می‌کنند.

دانستن تفاوت بین دارایی و بدهی برای گرفتن تصمیمات درست در سرمایه‌گذاری ضروری است. بطور ساده، دارایی چیزی است که برای شما پول تولید می‌کند، در حالی که بدهی باعث می‌شود پول از دست بدهید. روشن است که اگر در دارایی‌ها سرمایه‌گذاری کنید احتمال کسب ثروت بیشتر است.

دارایی‌ها شامل کسب و کار، سهام، اوراق قرضه، صندوق سرمایه‌گذاری مشترک، املاک درآمدزا، حق امتیاز دارایی‌های فکری و هر چیز با ارزش دیگری است که درآمد ایجاد می‌کند، در طول زمان ارزشش افزایش می‌یابد و قابل فروش است. وقتی در دارایی‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنید، دلارها تبدیل به کارکنانی می‌شوند که برای درآمد شما کار می‌کنند. هرچه کارکنان بیشتری داشته باشید، بهتر است. هدف این است که اختلاف درآمد و هزینه را تا جای ممکن بیشتر کنید و بعد درآمد اضافه را در دارایی‌ها سرمایه‌گذاری کنید تا دلارهای بیشتری برای شما کار کنند.

متاسفانه خیلی از سرمایه‌گذاران برخی از بدهی‌ها را با دارایی اشتباه می‌گیرند. مثلاً اغلب خانه را دارایی در نظر می‌گیرند، در حالی که یکی از بزرگترین بدهی‌ها است. خرید خانه یعنی باید تمام عمر خود را کار کنید تا وام مسکن 30 ساله و مالیات را بازپرداخت کنید.

این رویه به دو دلیل باعث ضرر شما می‌شود. اول اینکه طی 360 ماه آینده هر ماه مبلغ زیادی از درآمد شما کم خواهد شد. دوم اینکه آن 360 قسط را می‌توانستید در دارایی‌های سودآوری مثل سهام یا املاک اجاره‌ای سرمایه‌گذاری کنید. دانستن تفاوت بین دارایی و بدهی کمک می‌کند پول‌تان را در جای درست سرمایه‌گذاری کنید و از جای اشتباه پرهیز نمایید.

شغل شما هزینه‌ها را پرداخت می‌کند، اما کسب و کارتان شما را ثروتمند می‌کند.

بیشتر مردم شغل و کسب و کارشان را یکی می‌دانند. اما در زمینه مدیریت مالی شخصی، این دو با هم تفاوت دارند. شغل شما کاری است که هفته‌ای 40 ساعت انجام می‌دهید تا قبض‌ها را پرداخت کنید، خواربار بخرید و هزینه‌های دیگر زندگی را پوشش دهید. شغل شما عنوان مشخصی مثل مدیر رستوران یا فروشنده دارد. اما کسب و کار شما چیزی است که زمان و پول خود را در آن سرمایه‌گذاری می‌کنید تا دارایی‌های خود را رشد دهید.

از آنجا که شغل شما فقط هزینه‌ها را پوشش می‌دهد، نمی‌تواند شما را ثروتمند کند. برای کسب ثروت باید کسب و کاری داشته باشید که در کنار شغل‌تان انجامش دهید.

سرآشپزی را در نظر بگیرید که به مدرسه هنرهای آشپزی رفته و همه فوت و فن کار را می‌داند. اگرچه حرفه او یعنی آشپزی پول کافی برای پرداخت اجاره و خرید مایحتاج خانواده‌اش را فراهم می‌کند، نمی‌تواند او را ثروتمند نماید. بنابراین در تجارت املاک سرمایه‌گذاری می‌کند. هر مقدار پول اضافه‌ای که هر ماه برایش می‌ماند، به خرید دارایی‌های سودآور اختصاص می‌دهد. مثلاً آپارتمان‌هایی که می‌تواند به مستاجرها اجاره دهد.

به عنوان مثالی دیگر، فروشنده خودرویی را در نظر بگیرید که درآمد اضافه هر ماه خود را در بازار سهام سرمایه گذاری می‌کند.

در هر دو مورد، فرد درآمد کافی برای گذران زندگی ماهانه را دارد. اما با سرمایه‌گذاری پول باقیمانده هر ماه در تجارت‌های سودآور، دارایی‌های خود را گسترش می‌دهد و ثروت کسب می‌کند. آنچه کسب و کار یا تجارت شما را در مراحل اولیه تغذیه می‌کند، شغل ثابت شما است. بنابراین باید شغل خود را تا روزی که کسب و کارتان رشد پایدار نشان دهد، حفظ کنید. از اینجا به بعد، دارایی‌های شما و نه شغل‌تان منبع اصلی درآمدتان خواهند بود و این نشانه استقلال مالی واقعی است.

کدهای مالیاتی را بشناسید تا مالیات خود را حداقل کنید.

همه می‌دانند که مالیات ثروت فردی اشخاص را کاهش می‌دهد، اما بیشتر مردم به دنبال راه‌های حداقل کردن مالیات پرداختی خود نیستند. راه‌های قانونی زیادی برای این کار وجود دارد. یکی از راه‌های کاهش مالیات این است که پول خود را در پوشش یک شرکت سرمایه‌گذاری کنید. اگر از طریق شرکت سهامی خود سرمایه‌گذاری کنید، مالیات کمتری به درآمدتان تعلق می‌گیرد تا زمانی که به نام خود سرمایه‌گذاری کنید. در ایالات متحده، شرکت‌های سهامی منافع دیگری هم دارند. مثلاً بدهی‌ها و وام‌ها به عهده شرکت هستند، نه به عهده مالک آن، که ضررهای مالی آینده را محدود می‌کند.

وقتی کارمند هستید، درآمد کسب می‌کنید، مالیات آن را پرداخت می‌کنید و با باقیمانده آن زندگی می‌نمایید. وقتی تحت نام یک شرکت فعالیت می‌کنید، درآمد کسب می‌کنید، تا آنجا که می‌توانید خرج یا سرمایه‌گذاری می‌کنید و مالیات پول باقیمانده را پرداخت می‌کنید. تعجبی ندارد که شرکت‌ها افراد را به سرعت ثروتمند می‌کنند.

روش‌های دیگری هم برای حداقل کردن مالیات وجود دارد. فقط باید در مورد راه‌های فرار و مزایای سیستم مالیاتی تا می‌توانید اطلاعات کسب کنید.

اگر می‌خواهید نتیجه بگیرید همین الان شروع کنید.

این کتاب مسیر رسیدن به استقلال مالی و ثروت را نشان می‌دهد. اما این اهداف فقط وقتی محقق می‌شوند که همین امروز حرکت را شروع کنید. سعی کنید بفهمید در بازارهایی که می‌خواهید وارد شوید افراد موثر چه کسانی هستند و اصطلاحاً کی به کی است؟ در هر صورت، همیشه آگاه و مطلع بودن به نفع شما است و کمک می‌کند بازارهای مالی را بهتر بفهمید.

مطمئن شوید درآمدتان از هزینه‌هایتان بیشتر است. تنها راه انجام این کار این است که همیشه پول خود را تحت نظر داشته باشید. درآمد خود، یعنی هر پولی که به دست‌تان می‌رسد را ثبت کنید و آن را در مقابل هزینه‌ها یعنی قبض‌ها، اجاره، هزینه‌های سبک زندگی و مالیاتی که از فیش حقوق کم می‌شود، قرار دهید. مقدار سودی که دارایی‌های فعلی به صورت ماهانه ایجاد می‌کنند و پرداخت‌های ماهانه بابت بدهی‌ها را هم ثبت کنید. به این ترتیب تصویر کلی از وضعیت مالی خود خواهید داشت و می‌توانید تصمیم بگیرید برای افزایش اختلاف بین درآمد و هزینه باید چه کار کنید و کدام قسمت‌ها را تغییر دهید.

خود را به افرادی که اهداف شما را دنبال می‌کنند معرفی کنید. با متصل شدن به افرادی که در بازارهای مورد علاقه شما فعال هستند، می‌توانید ارتباطات مفیدی ایجاد کنید که در بلندمدت برایتان سودمند خواهند بود. به عنوان مثال در اداره مالیات کسی را پیدا کنید که در مورد گواهی حق رهن مالیات سر رشته دارد. او را به ناهار دعوت کنید. البته باید طوری رفتار کنید که متوجه باشد می‌خواهید از تجربه و دانش او استفاده کنید نه اینکه برای ثروتمند شدن از او کمک می‌خواهید. اگر در مورد انگیزه‌های خود صادق باشید و مشتاقانه گوش دهید، اغلب افراد متخصص با رضایت قلبی به شما اطلاعات خواهند داد.

از آنجا که در مدرسه هیچ آموزشی در زمینه مدیریت مالی شخصی ندیده‌ایم، برای ثروتمند شدن یا رسیدن به استقلال مالی باید هم هوشمندی مالی و هم روحیه‌ای جاه‌طلب و با انگیزه داشته باشیم. در آخر، آنچه برای ذهن‌تان سرمایه‌گذاری می‌کنید باعث موفقیت خواهد شد چرا که ذهن مهم‌ترین دارایی شما در هر موقعیت مالی است.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا