چکیده کتاب مردی که جهان را تغذیه کرد

کتاب مردی که جهان را تغذیه کرد (The Man Who Fed the World) نوشته لئون هسر (Leon Hesser) در سال 2010 منتشر شده است و داستان واقعی نورمن بورلاگ (Norman Borlaug) برنده جایزه صلح نوبل و تلاش هایش برای مقابله با گرسنگی جهانی را روایت می کند و همچنین گذشته و آینده کشاورزی و گرسنگی در جهان را مورد بررسی قرار می دهد.

کتاب مردی که جهان را تغذیه کرد
کتاب مردی که جهان را تغذیه کرد

لئون هسر نویسنده کتاب مردی که جهان را تغذیه کرد، صاحب نظر اقتصاد کشاورزی، کشاورز و مجری برنامه ایالات متحده آمریکا برای افزایش تولید غذا در جهان بوده است.

چرا تهدید گرسنگی بسیار مهم تر و سنگین تر از هر استدلالی علیه زیست فناوری (بیوتکنولوژی) است؟ چگونه درس های آموخته شده در یک مزرعه کوچک، توانست در مبارزه با گرسنگی موفق باشد؟ شما می توانید پاسخ این گونه سوال ها را در چکیده کاملی از کتاب مردی که جهان تغذیه کرد، مطالعه نمایید.

چگونه یک مرد یک میلیارد انسان را از گرسنگی نجات داد؟
در دهه 1960 قحطی و گرسنگی گسترده، مسئله مورد توجه در سراسر جهان بود. در بعضی کشورها وضعیت آنقدر وخیم بود که جامعه جهانی در نظر داشت هیچ کاری نکند، چون گرسنگی موضوعی ضروری تلقی می شد. در آن زمان، به نظر می رسید غذای کافی برای سیر کردن دنیا وجود ندارد.

اما یک دانشمند کشاورزی اهل آیوا طور دیگری فکر می کرد و خود را وارد چالش افزایش بازدهی محصول گندم نمود. به لطف نورمن بورلاگ بازدهی محصول گندم و مقاومت غلات در برابر بیماری ها آنقدر افزایش پیدا کرد که فجایعی مثل گرسنگی ضروری دیگر به وقوع نپیوستند.

نورمن بورلاگ ذهن، قلب و دست های خود را وقف مبارزه با گرسنگی در جهان کرد.

تاثیرگذارترین شخصیت قرن بیستم، زندگی و گذشته ساده و بی تجملی داشت. نورمن بورلاگ در 1914 در آیوا متولد شد و در یک مدرسه روستایی یک اتاقه تحصیل کرد. اما وقتی به بزرگسالی رسید قهرمان مبارزه با گرسنگی جهانی از دهه 1930 تا زمان مرگش بود و شیوه فکر کردن ما را در مورد کشاورزی عمیقاً تغییر داد.

چگونه این کار را کرد؟
کمیته جایزه نوبل که در 1970 جایزه صلح نوبل را به بورلاگ داد، تلاش های او را به بهترین شکل خلاصه کرده و بیان می کند: «شما مبارزه با گرسنگی را تبدیل به تعهد و ماموریتی برای تمام زندگی خود کرده اید، ماموریتی که مغز خود را وقف آن کردید، مغز کارآمد یک دانشمند؛ دستان خود را وقف آن کردید، دستان یک کشاورز از آیوا و قلب خود را وقف آن کردید، قلبی گشوده، فراخ و مهربان.»

هدف زندگی بورلاگ مبارزه با گرسنگی جهانی بود که با خوش بینی و اشتیاق فراوان آن را دنبال کرد. خوش بینی خصوصیتی بود که او همیشه، حتی وقتی با اخبار مصیبت بار روبرو می شد، در خود داشت. به عنوان مثال در دهه 1960 وقتی به نظر می رسید جهان با گرسنگی شَدید در مقیاس آخرالزمانی مواجه است، بورلاگ هنوز امیدی به برون رفت از بحران داشت، با اینکه هیچ کس این گونه فکر نمی کرد.

خوش بینی بورلاگ ریشه در باور عمیقش به پتانسیل انسان داشت. تجربیات کودکی بورلاگ هم اشتیاق و علاقه او را به پایان دادن به گرسنگی جهانی شکل داده بود. محیط روستایی آیوا انگیزه قوی برای کمک به دیگران را در او ایجاد کرده و باور به اهمیت تحصیل و کار را به او تزریق کرده بود.

از آنجا که خانواده بورلاگ فقیر بودند، او از کودکی آموخته بود که سخت کار کند و به خانواده اش در کارهای مزرعه کمک کند. پدر و مادرش هم بر اهمیت تحصیلات خوب تاکید داشتند و گرچه او قوی ترین دانش آموز مدرسه نبود، تعهد، انضباط و مسئولیت پذیری او باعث تمایزش از بقیه می شد.

بورلاگ در مدرسه کشتی هم می گرفت، و درس ارزشمندی هم از مربی کشتی خود آموخته بود که بعدها در زندگی اش بکار بست: «او همیشه خود را تمام و کمال وقف یک کار می کرد؛ یعنی یا همه تلاش خود را می کرد یا اصلاً سراغ آن کار نمی رفت.»

اول اقدام، بعد بهبود
بورلاگ برای یافتن راه حل های فوری در برابر تهدید گرسنگی ریسک می کرد. او تعهد بالایی به کسب هدف خود یعنی مبارزه با گرسنگی جهانی داشت، اما کمال گرا نبود. گرچه همیشه سعی داشت راه حل های مسئله را بهبود و ارتقاء دهد. آنچه به او انگیزه می بخشید ایجاد تاثیر فوری بود؛ یعنی به آزمون گذاشتن ایده هایش؛ چون تهدید گرسنگی منتظر هیچ کس نمی ماند.

او می دانست برای پیدا کردن راه حل هایی که سریع اثر کنند باید ریسک کند. وقتی از او در مورد این استراتژی سوال می کردند، می گفت: «پتانسیل را نمی شود، خورد.»

افزایش بازدهی محصول گندم محور تحقیقات کشاورزی بورلاگ بود. هدف این بود که کاشته ها، محصول بیشتری بدهند تا از همان مقدار زمین کشاورزی غذای بیشتری بدست آید.

تکنیک های کشاورزی جدید و گونه های پُر بازده گندم که نتیجه کار بورلاگ بودند، پایه های انقلاب سبز کشاورزی هستند، جنبشی که به بسیاری از کشورها از مکزیک تا هند راه یافته و به دولت ها کمک کرده نیازهای غذایی جمعیت در حال گسترش خود را تامین کنند. اما جلب همکاری همه و تداوم کار آسان نبود.

جامعه و دولت باید برای ریشه کن کردن سنت های کهن کشاورزی با هم همکاری کنند.
یکی از عوامل اصلی موفقیت بورلاگ و به تبع آن موفقیت جنبش سبز، اخلاق کاری قوی او بود. سخت کوشی هر روزه، نه تنها عادت بورلاگ بلکه الهام بخش اطرافیان او هم بود.

کار بورلاگ در هند نمونه ای از ثمربخشی اخلاق کاری و تاکید او بر همکاری است. در هند سازماندهی کشاورزی در مقیاس کوچک دشوار بود و با سنت های قدیمی در هم آمیخته بود. دولت باید برای استفاده از بذرهای جدید به کشاورزان، پاداش می داد؛ به علاوه لازم بود شرکت ها هم وارد همکاری شوند تا از وجود کود کافی در هنگام نیاز کشاورزان اطمینان حاصل شود.

تلاش های خستگی ناپذیر بورلاگ برای گرد هم جمع کردن همه طرف های درگیر نهایتاً به موفقیت رسید، و استفاده از گندم پُر بازده در هند زندگی تعداد بی شماری را نجات داد.

تغییر شیوه های کشاورزی که قدمت چندین ساله (ده تا صد سال) دارند، دشوار است. از آنجا که بیشتر جوامع ریشه در کشاورزی دارند، تغییرات در مقیاس وسیع نیازمند پشتیبانی کل جامعه است. این نوع تغییر تنها از راه کمپین های مردمی قوی همراه با همکاری دولت قابل اجرا است. یکی از مسائلی که بورلاگ را آزار می داد، بوروکراسی های دولتی ناکارآمدی بود که با آنها مواجه می شد. او تهدید قحطی را که در اثر افزایش بی رویه جمعیت روز به روز نزدیک تر می شد می دید، و از طرفی دولت های همان کشورها در مقابل تغییرات ضروری مقاومت می کردند. به عنوان مثال در پاکستان دولت جدید اشتباه دردناکی کرد و قیمت ثابت فروش گندم توسط کشاورزان را پایین آورد. استدلال دولت این بود که مردم فقیر بتوانند گندم بیشتری بخرند، اما بورلاگ پیش بینی می کرد که این تغییر عواقب اسف باری داشته باشد چرا که کشاورزان از فروش گندم خودداری خواهند کرد. در واقع این چیزی بود که اتفاق افتاد: «کشاورزان شروع به ذخیره و احتکار گندم کردند به امید اینکه آن را در بازار جهانی با قیمت بالاتر بفروشند؛ اما با وجود قوانین حکومتی این کار هم ممکن نبود.»

در سال های بعد، بورلاگ همچنین دولت های مدرن را به خاطر پافشاری بر محدود کردن توسعه زیست فناوری مورد انتقاد قرار می داد. او امیدوار بود که زیست فناوری می تواند به گرسنگی جهانی پایان دهد و بنابراین باید مورد حمایت دولت قرار گیرد نه مخالفت.

این صراحت و بی پروایی حتی در مورد مسائل بحث برانگیز از خصوصیات بورلاگ بود که به او کمک کرد پشتیبانی و آگاهی عمومی لازم برای متقاعد کردن دولت ها و تغییر سیاست ها را بدست آورد. اگر حس می کرد تنها راه برای جلوگیری از قحطی تغییر یک سیاست است، از بحث کردن با سیاستمداران با صدای بلند، در مکان های عمومی و به صورت غیر دیپلماتیک ابایی نداشت.

او با همین صراحت و سرسختی توانست دولت های مکزیک، پاکستان و هند را متقاعد کند که از افزایش تولید کود حمایت کنند و به کشاورزان اجازه دهند محصول خود را با قیمت بالاتری بفروشند.

انقلاب سبز در مکزیک جوانه زد و به لطف یک شبکه پژوهش بین المللی گسترش یافت.
در دهه 1940 اولین جرقه های انقلاب سبز در مکزیک زده شد، جایی که بورلاگ در آن با حمایت مالی بنیاد راکفلر مشغول کار روی گونه های گندم پُر بازده بود. این کار قرار بود تغییری اساسی در کشاورزی مکزیک ایجاد کند. اما در آن زمان این تغییرات هنوز به عنوان انقلاب سبز شناخته نمی شدند، بلکه صرفاً تحولی در گندم و ذرت بودند.

بورلاگ رهبر برنامه گندم، دومین محصول مهم در مکزیک بعد از ذرت بود و گونه های و شیوه هایی که او توسعه داد نهایتاً به هند و پاکستان هم راه یافتند و الهام بخش یک انقلاب سبز گسترده شدند.

اما بورلاگ چگونه انقلاب گندم مکزیک را تبدیل به یک انقلاب سبز جهانی کرد؟
اول، او دانشمندان محلی را آموزش می داد تا برنامه های ملی را مستقل از رهبری و تامین مالی بین المللی پیش ببرند، تا حتی اگر یک برنامه بین المللی به پایان رسید یا متوقف شد بتوانند کار خود را ادامه دهند. در همان زمان، بورلاگ از شبکه ای از مراکز تحقیق بین المللی برای انتشار اکتشافات و تجربیات محلی در جهان استفاده می کرد. یکی از نمونه ها این است که بورلاگ همیشه اصرار داشت دانشمندان باید تحقیقات میدانی را خود انجام دهند و این تبدیل به نُرمی برای همه مراکز تحقیقات بین المللی شد.

دیدگاه بورلاگ این بود که برنامه های ملی باید در مبارزه با گرسنگی پیشتاز باشند، اما می توانند از کار مراکز تحقیق بین المللی هم بهره زیادی ببرند چرا که این مراکز مستقل، غیر سیاسی و از لحاظ مالی تامین بودند.

انقلاب سبز نشان داد که با تامین مالی و اتصالات بین المللی مبارزه با گرسنگی جهان ممکن می شود. انقلاب سبز با وجود انتقادات، گام های بلندی به سوی رفع گرسنگی جهانی و ایجاد صلح بر داشت.

شاید از خود بپرسید چرا بورلاگ برنده جایزه صلح نوبل شد، با اینکه ماموریت او پایان دادن به گرسنگی بود نه جنگ. استدلال کمیته جایزه نوبل این بود که بورلاگ با کمک به رفع گرسنگی و قحطی به برقراری صلح هم کمک کرده است، چون قحطی می تواند انگیزه و عاملی برای شروع جنگ باشد. این منطق باعث شد او برنده صلح نوبل شود.

او در سخنرانی خود هنگام دریافت جایزه هشدار داد که تهدید بعدی که تامین غذای جهانی با آن روبرو است، افزایش بی رویه جمعیت است. او معتقد بود طرفداران کنترل جمعیت و تلاشگران برای رفع گرسنگی در جهان باید با هم متحد شوند. این و دیگر دیدگاه های بحث برانگیز بورلاگ، انقلاب سبز را در معرض انتقادات زیادی قرار داد. اما بورلاگ هرگز دلسرد نشد.

بیشترین انتقادات به تکنیک های کشاورزی بورلاگ وارد بود که در آن از مقدار زیادی کود شیمیایی برای تحریک رشد و خرید گندم پُر بازده به جای پرورش خود دانه ها استفاده می شد. منتقدان معتقد بودند این رویه کل کسب و کار کشاورزی را به دست چند بازیکن بزرگ می اندازد و همزمان کشاورزان بیکار را راهی شهرها می کند.

بورلاگ معتقد بود منتقدانش شبه دانشمندانی هستند که معنای واقعی انتقادهایشان را نمی دانند. مثلاً گرچه کود طبیعی هم قابل تولید بود، هرگز برای سیر کردن میلیون ها گرسنه در جهان کافی نمی بود. کود شیمیایی یک ضرورت بود. بورلاگ همچنین بر این باور بود که منتقدانش هرگز گرسنگی واقعی را تجربه نکرده اند. او خود فقر را در دوران رکود بزرگ دهه 1920 و 1930 تجربه کرده بود. تجربیاتی از این دست به او کمک کرده بود تاثیرات گرسنگی را به خوبی درک کند و اهمیت اقدام فوری را دریابد.

برای بورلاگ فقط نظر یک گروه مهم بود: گرسنگان و فقرا؛ و آنها هم از او انتقاد نمی کردند. بر عکس هم او و هم انقلاب سبز را تحسین کرده و قدردان بودند. امروز انقلاب سبز بورلاگ به خاطر نجات زندگی میلیاردها انسان مورد احترام است. حال چطور می توان راه او را در مبارزه با گرسنگی در جهان ادامه داد؟

دانشمندان برای تاثیرگذاری واقعی باید آزمایشگاه را رها کنند و وارد مزرعه شوند.
همانطور که کمیته جایزه نوبل بیان کرده بورلاگ مغز یک دانشمند را داشت، اما او مرد عمل هم بوده و همیشه غرور بی جای دانشمندان را مورد انتقاد قرار داده است. او همیشه نگران آفت ها و بیماری های جدیدی بود که ممکن بود کل محصول را از بین ببرند. او عمیقاً معتقد بود که وظیفه کمیته علمی است که یک قدم جلوتر از این مشکلات باشد و در صورت لزوم گونه های دیگری پرورش دهد.

نگرانی او از انتشار بیماری ها را می شد در این رفتار او به خوبی دید که همیشه به بخش هایی از مزرعه که در معرض یا مشکوک به بیماری یا آفت بودند توجه بیشتری نشان می داد. او همیشه نسبت به خطر بیماری ها هوشیار بود.

بورلاگ همچنین معتقد بود که دانشمندان برای درک واقعی کشاورزی باید خود در مزرعه کار کنند. تنها در این صورت است که کشاورزان آنها را پذیرفته و مورد احترام قرار می دهند. علاوه بر این، چنین تجربه ای به دانشمندان امکان برقراری ارتباط موثر را با کشاورزان (که اغلب تحصیل نکرده یا حتی بی سواد هستند) می دهد.

تنها راه دسترسی به دانش این کشاورزان آشنایی با کار آنها و یادگیری روش صحبت کردن با آنها است. اطلاعات بدست آمده به این طریق بسیار ارزشمندتر از هر چیزی است که از دولت بدست می آید.

بورلاگ از پایین به بالا کار می کرد، اول به محلی ها آموزش می داد و به دنبال آن دولت ها را متقاعد می کرد.
بورلاگ گرچه مرد عمل بود، این را هم می دانست که نمی تواند همه کارها را خود انجام دهد. به همین دلیل بود که خود را یک معلم می دید.

در حوزه کشاورزی، همیشه کمبود نیروی کار آموزش دیده و با انگیزه وجود داشته است. بورلاگ می دانست که برای ایجاد تغییری جهانی باید این مسئله را هدف قرار دهد.

او برای حل این مشکل تصمیم گرفت از پایین به بالا کار کند، یعنی برای دانشمندان جوان و بی تجربه فرصت های اشتغال بیابد و به آنها مسئولیت بسپرد تا خود کار را یاد بگیرند.

بسیاری از دانشمندانی که در برنامه آموزش کشاورزی بورلاگ در مکزیک آموزش دیده و کار کرده بودند، به موقعیت های حرفه ای بین المللی دست یافتند. شاید درخشان ترین نمونه ایگناسیو ناچوناروائز باشد که بعدها تبدیل به مدیر برنامه تحقیقات کشاورزی مکزیک شد. این رویکرد پایین به بالا گرچه کند عمل می کرد، کاملاً ضروری بود چون اقدامات رادیکال هم دولت ها و هم کشاورزان را می ترساند. تنها با آموزش دادن به محلی ها و نشان دادن موفقیت های آنها بود که ایجاد تغییر امکان پذیر می شد.

بنابراین بورلاگ به جای ارائه لیست بلندی از اموری که نیاز به اصلاح دارند، پتانسیل کار خود را با نمایش مزارع آزمایشی در حال رشد خود نشان می داد. این روش نشان دادن، و نه گفتن، منجر به علاقمند شدن افراد به توصیه های بورلاگ می شد و دولت ها را برای اجرای تغییرات به صورت گسترده تحت فشار قرار می داد.

موفقیت این رویکرد را می توان در هند دید، زمانی که دولت نمی خواست توصیه بورلاگ مبنی بر استفاده از مقدار زیادی کود در هر مزرعه را بپذیرد. بورلاگ به جای بحث کردن موفقیت بزرگ مزارع کود داده شده را در پاکستان نشان داد. دولت هند متقاعد شد و کمی بعد کشور آنقدر غله تولید کرد که از واردات آن بی نیاز شد.

انقلاب سبز موقتی بود، برای ادامه راه باید فوراً دست به پژوهش و اقدام بزنیم.
وقتی بورلاگ انقلاب سبز را آغاز کرد، خطر قحطی در جهان جدی بود و گرچه کار او به رفع بحران کمک کرد، صرفاً یک پیروزی موقت و نه یک راه حل دائمی بود.

حمایت از تحقیقات کشاورزی از دهه 1980 به شدت کاهش پیدا کرده است. از آنجا که زمان زیادی طول می کشد تا یافته های تحقیقاتی تبدیل به راه حل های کاربردی شوند، همین حالا هم برای مقابله با بحران گرسنگی بعدی دیر شده است. این یکی از نگرانی های اصلی بورلاگ بود. علاوه بر این، فقر همچنان وجود دارد و بسیاری از کشورها درگیر مدیریت منابع غذایی خود در برابر رشد سریع جمعیت هستند.

از دهه 1980 بورلاگ روی مبارزه با گرسنگی و قحطی در جنوب صحرای آفریقا متمرکز شد. این منطقه از بسیاری جهات بیشتر از هند در دهه 1960 در خطر است چون فاقد سیستم های آبیاری و زیر ساخت های ضروری است، دچار خشکسالی های متوالی است و جوامع روستایی دور افتاده زیادی دارد.

آفریقا همچنین شاهد ظهور آفت های جدید گیاهی مثل زنگ ساقه (stem rust) بوده که بیماری خطرناکی برای گندم است. با وجود توسعه گونه های گندم مقاوم توسط بورلاگ، این بیماری دهه ها مشکل زا نبوده است. اما بدون تحقیق و توسعه بیشتر، بیماری های جدید مثل زنگ ساقه می توانند تمام محصول گندم آفریقا را از بین برده و به جاهای دیگر هم سرایت کنند.

برای مقابله با گرسنگی شَدید و ظهور این بیماری ها در جنوب صحرای آفریقا لازم است که منابع مالی تحقیقات کشاورزی افزایش یابد.

بزرگترین نگرانی بورلاگ قبل از فوتش در 2009 کمبود تحقیقات جدید و مشارکت بین المللی در آفریقا بود. او می دانست که دستاوردهای انقلاب سبز به تنهایی نمی توانند این قاره را از خطر گرسنگی نجات دهند.

بورلاگ حامی استفاده از زیست فناوری برای مبارزه با گرسنگی بود.
یکی از حوزه های بحث برانگیز در تحقیقات کشاورزی استفاده از زیست فناوری یا بیوتکنولوژی است. اما برای بورلاگ این موضوع اصلاً بحث برانگیز نبود؛ او آشکارا طرفدار استفاده از آن برای تولید بیشتر غذا در جهان بود.

بورلاگ می دانست که برای سیر کردن جمعیت در حال رشد جهان، نیاز به غذای بیشتری هست. بخشی از غذا را می شد با پرورش محصول در زمین های بلا استفاده مثلاً در برزیل یا روسیه تامین کرد. به لطف وجود گیاهان مقاوم در برابر نمک، این زمین ها اکنون برای تولید غذا قابل استفاده هستند. اما این به تنهایی برای تامین غذا کافی نیست. باقیمانده نیاز غذایی باید از افزایش بازده محصولات تامین شود، و برای چنین افزایشی باید از زیست فناوری استفاده کنیم.

بورلاگ زیست فناوری را شکل پیشرفته تری از اصلاح نباتات و ژنتیک آزمایشی می دانست. روشی که می توانست سریع تر از روش های سنتی تغییرات بزرگ ایجاد کند. او تاکید داشت که طبیعت قبلاً با عبور از موانع ژنتیکی و ایجاد گیاهان تراریخته تغییر و تحول یافته، و هیچ چیز غیر طبیعی در مورد زیست فناوری وجود ندارد.

زیست فناوری می تواند گیاهانی مقاوم نه تنها در برابر آفات و بیماری ها بلکه در برابر خشکسالی و بارش های سیل آسا ایجاد کند.

به خاطر وجود تمام این منافع و فواید، بورلاگ افرادی که ضد زیست فناوری بودند را شبه دانشمندان متعصب می دانست. او معتقد بود انکار سودمندی زیست فناوری به خاطر انگیزه های ایدئولوژیک، بی وجدانی و به دور از خرد است. او می خواست تحقیقات بیشتری در زمینه زیست فناوری انجام شود و معتقد بود قوانین حکومتی فراوان در این حوزه، مانند آنچه در اتحادیه اروپا دیده می شود، برای کل بشر مضر خواهد بود.

او بر این باور بود که خطرات سوء تغذیه و گرسنگی فراگیر بسیار سنگین تر و مهم تر از هر انتقادی علیه زیست فناوری است. حمایت قوی او از این جهت اهمیت داشت که به پشتیبانی عمومی از زیست فناوری کمک زیادی کرد.

نورمن بورلاگ دانشمند برجسته ای بود که تمام زندگی خود را وقف مبارزه با گرسنگی در جهان کرد. نتیجه، انقلاب سبز بود؛ جنبشی کشاورزی که به تامین غذای جهان برای دهه ها کمک کرد. اما امروز برای مقابله با تهدید قحطی و گرسنگی باید با تحقیقات گسترده راه بورلاگ را ادامه دهیم. توصیه بورلاگ این است که برای آموزش دادن به افراد، به آنها مسئولیت داده و اجازه دهید خود دست بکار شوند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا