ریشه‌ها، عوارض و راه‌های توقف نشخوار فکری

آیا دوست‌تان به شما بدی کرده؟ رئیس‌تان در حق شما اجحاف کرده؟ یکی از نزدیکان یا اعضای خانواده با صحبت‌هایش شما را آزرده ساخته؟ روزهای سختی را پشت سر گذاشته‌اید و فکر این اتفاقات، روزها و هفته‌هاست که شما را آسوده نمی‌گذارد؟ اگر پاسخ‌تان مثبت است شما دچار نشخوار ذهنی یا همان نشخوار فکری شده‌اید!

نشخوار فکری چه معنایی دارد؟

نشخوار فکری به معنای تکرار مکرر یک فکر غمناک یا ناامیدکننده است که چندین و چند بار در فضای ذهنی شما می‌چرخد و از آن بیرون نمی‌رود.

اکثریت قریب به اتفاق افراد دوست ندارند فکرهایشان را نشخوار کنند. همه دوست دارند همیشه خوشحال باشند و روی بخش‌های شیرین زندگی تمرکز کنند. مشکل زمانی بوجود می‌آید که اتفاقی ناراحت‌کننده پیش بیاید، فرد مورد بی‌احترامی قرار بگیرد، به او توهین شود و در حالت کلی، موردی پیش بیاید که فرد نتواند به راحتی با آن کار کنار بیاید.

در چنین شرایطی، فرد به شکل پیوسته تلاش می‌کند با فکر کردن به موضوع، آن را بهتر درک کند، نکته آموزنده‌ای از آن یاد بگیرد یا به دنبال راهی بگردد که به خودش اثبات کند چنین اتفاقی رخ نداده است. دلیل هر چه که باشد، وقتی ما نتوانیم جلوی فکر کردن‌مان به یک موضوع را بگیریم و با فکر کردن به آن، لحظه به لحظه ناراحت‌تر بشویم، در واقع در حال نشخوار فکری هستیم.

تفاوتی که بین فکر کردن سالم و سازنده به یک موضوع و نشخوار ذهنی وجود دارد، در نتایج نهایی آن‌ها نهفته است. اگر به یک مشکل فکر می‌کنید و در نهایت به یک راه‌حل خوب دست پیدا می‌کنید، در حال انجام تفکر سالم و سازنده هستید. در مقابل، وقتی به هنگام فکر کردن در مورد یک موضوع، مدام روی جنبه‌های منفی آن مانور می‌دهید و به هیچ راه‌حلی نمی‌رسید یا راه‌حل آن در کنترل شما نیست؛ در چنین شرایطی، به احتمال زیاد در دام نشخوار فکری افتاده‌اید.

چه عواملی ممکن است باعث ایجاد نشخوار فکری شود؟

بیشتر انسان‌ها، به صورت دوره‌ای، در برهه‌هایی از زندگی، نشخوار ذهنی را تجربه می‌کنند.

نمونه‌هایی از جرقه‌های نشخوار ذهنی عبارتند از:

  • عوامل تنش‌زا، مانند یک رابطه عاطفی شکست‌خورده
  • ضربه‌های روانی
  • ایده‌آل‌گرایی
  • عزت نفس پایین
  • در پیش داشتن یک رویداد استرس‌آور، مانند امتحانات پایان ترم
  • داشتن ترس یا فوبیا
  • منتظر بودن برای دریافت اطلاعاتی که ممکن است نقشی تحول‌آفرین در زندگی داشته باشند. از قبیل داشتن قرار ملاقات با پزشک یا انتظار برای تایید درخواست وام.
  • زمینه ابتلا به بیماری‌های زمینه‌ای ذهنی

نشخوار فکری چه ارتباطی با سایر مشکلات ذهنی دارد؟

بین نشخوار فکری و سایر مشکلات ذهنی، رابطه متقابل برقرار است. نشخوار فکری می‌تواند علائم مشکلات ذهنی زمینه‌ای را تشدید کند. همچنین این امکان نیز وجود دارد که برخی از مشکلات روحی و ذهنی، زمینه‌ساز شکل‌گیری نشخوار فکری شوند. نمونه‌هایی از این مشکلات ذهنی عبارتند از:

  • افسردگی: فردی که مبتلا به افسردگی است، مستعد این است که فکرهای منفی و خودتخریب‌گرانه را در ذهنش نشخوار کند. نمونه‌هایی از این فکرها، به این شرح هستند: من بی‌ارزش هستم، به اندازه کافی خوب نیستم و محکوم به شکست هستم.
  • اضطراب: فردی که مبتلا به اضطراب است، مستعد این است که همواره واهمه داشته باشد نکند اتفاق بدی برای خودش یا خانواده‌اش رخ بدهد. در حالت کلی، چنین فردی به شکل پیوسته ذهنش را اسکن می‌کند که نکند مشکلی پیش بیاید یا اوضاع طبق برنامه پیش نرود.
  • اختلال وسواس اجباری: افراد مبتلا به اختلال وسواس اجباری یا همان OCD، ممکن است مورد حمله فکرهایی از این قبیل قرار بگیرند که نکند کاری را صحیح انجام نداده باشند. آن‌ها برای کاهش حجم این بار فکری، به کارهایی مانند چک کردن مدام قفل بودن درها، تمیزکاری یا شمردن تعداد اشیا روی می‌آورند.
  • فوبیاها: انسان‌های دارای فوبیا، مستعد این هستند که به نشخوار فکری ترس‌هایشان روی بیاورند. این نشخوار فکری، زمانی شدت می‌گیرد که آن‌ها در مواجهه با منشاء ترس قرار بگیرند.
  • اسکیزوفرنی: فردی که به بیماری اسکیزوفرنی مبتلا است، ممکن است در میانه توهم‌ها و صداهای آزاردهنده ذهنی، فکرها و ترس‌هایی عجیب و غریب را نشخوار کند.

نشخوار فکری می‌تواند نشانه‌ای از دیگر مشکلات مرتبط با سلامت ذهنی نیز باشد. به عنوان مثال، کسی که با هم‌وابستگی دست‌وپنجه نرم می‌کند، احتمال دارد ترس طرد شدن را در ذهنش نشخوار کند. یا انسانی که به اختلال غذا خوردن مبتلاست، ممکن است نتواند فکر رژیم گرفتن یا ورزش کردن را از خودش دور کند.

نشخوار فکری چه تاثیرات مخربی روی ما انسان‌ها می‌گذارد؟

فیلسوف بزرگ، سقراط، می‌گوید: «زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد.» ولی بهتر است بدانید زیاده‌روی در آزمودن زندگی، به همان اندازه نیازمودن آن مضر است!

نشخوار فکری، قدرتمند است. امکان دارد لحظه‌ای به خودتان بیایید و متوجه بشوید که ناآگاهانه، در دام نشخوار فکری افتاده‌اید. این پدیده، در کنار این‌که سطح دقت و توجه شما را کاهش می‌دهد، اثرات منفی دیگری نیز دارد.

1) استرس

تعداد زیادی از کتاب‌های پُرفروش حوزه ذهن‌آگاهی، به عنوان منبع خوبی برای کاهش استرس معرفی شده‌اند. از جمله این کتاب‌ها می‌توانیم به «نیروی حال» و «هر جا روید مقصد همانجاست» اشاره کنیم.

یکی از اصلی‌ترین دلایلی که باعث شده این کتاب‌ها تاثیر چشمگیری در کاهش استرس داشته باشند، این است که با ذکر نمونه، روش تبر زدن به ریشه نشخوار فکری را به فرد می‌آموزند. این امر، می‌تواند ریشه‌های استرس را در فرد بخشکاند.

نتایج تحقیقات انجام‌شده نشان می‌دهد نشخوار فکری می‌تواند استرس را در بدن بالا برده و به ترشح کورتیزول منجر شود.

2) ایجاد چارچوب منفی در ذهن

هیچ جای تعجب هم ندارد. همان‌گونه که در بخش‌های قبلی مقاله هم اشاره کردیم، نشخوار فکری می‌تواند چراغ افسردگی و ناراحتی را در ما انسان شعله‌ور کرده و ذهنمان را به سمت منفی‌بافی سوق بدهد.

3) مسدود کننده رفتار کنش‌گرایانه

بیشتر افراد با این هدف نسبت به فکر کردن اقدام می‌کنند که جنبه‌های مختلف مسئله را بررسی کرده و راهکاری برای آن پیدا کنند. اما طبق گفته دانشمندان، نشخوار فکری بیش‌ازحد، به عوارضی مانند کاهش کنش‌گرایی، دور شدن از اصل مشکل و کاهش سطح انرژی در افراد منتهی شود.

بدین ترتیب، می‌توان گفت نشخوار فکری، انسان را در گردبادی از منفی‌بافی و منفی‌نگری اسیر می‌سازد.

4) خودتخریبی

نشخوار فکری، قابلیت انسان‌ها برای سازش و کنار آمدن با مشکلات را ضعیف می‌کند. در نتیجه، فرد دست به رفتارهایی مانند پُرخوری می‌زند. این رفتارها، مانند بادی هستند که آسیاب خودتخریبی را نیرومندتر و مستحکم‌تر از قبل به چرخش درمی‌آورند.

5) فشار خون

بین نشخوار فکری و بیماری فشار خون، ارتباط وجود دارد. همگی می‌دانیم که فشار خون، ریسک ابتلا به بیماری‌های مختلف را افزایش می‌دهد. بنابراین، برای حفظ سلامت جسمانی‌مان هم که شده، باید با نشخوار فکری به مبارزه بپردازیم و برای مقابله با استرس، راهکارهای سالم‌تری را در پیش بگیریم.

از کجا بدانم به نشخوار فکری مبتلا هستم؟

برای این که بدانیم آیا نشخوار فکری داریم یا نه، یک قانون کلی وجود دارد. اگر به خودتان آمدید و متوجه شُدید برای مدت چندین دقیقه، روی یک موضوع تمرکز کرده‌اید، احساسات منفی پیدا کرده‌اید و در مسیر پذیرفتن مشکل، کنار آمدن با آن و یافتن راهکار مناسب برای آن، هیچ پیشرفتی نداشته‌اید، باید بدانید که در حال نشخوار فکری هستید.

چگونه نشخوار فکری را از بین ببریم؟

1) به خودتان یادآوری کنید که تصاویر، کلماتی و داستان‌هایی که در ذهن‌تان شکل گرفته‌اند، واقعی نیستند.

وقتی تمام تمرکزتان را روی اتفاقات تلخ گذشته یا آینده معطوف می‌کنید و به خودتان اجازه نمی‌دهید که در حال زندگی کنید و مسائل را داده‌محور و مبتنی بر آن‌چه اتفاق افتاده، دنبال کنید. در واقع در حال انجام یک گفتگوی منفی با خودتان هستید.

یک اتفاق که از قضا بسیار ناراحت‌کننده هم بوده، رخ داده و تمام شده است. هر زمان که ذهن شما می‌خواهد شما را به گذشته و زمان وقوع آن اتفاق برگرداند، به خودتان یادآوری کنید که آن اتفاق دیگر واقعیت ندارد، ولی زندگی حال شما واقعی است.

در چنین مواقعی، سعی کنید تمرکزتان را به سمت چیز دیگری معطوف کنید. به حالت بدنتان توجه کنید. به محیط اطرافتان نگاهی بیندازید. حالت چهره‌تان را تغییر بدهید و خلاصه، به هر نحوی، سعی کنید خودتان را به کوچه علی چپ بزنید! 🙂

ذهن هیچ‌ فردی نمی‌تواند به صورت همزمان، روی دو موضوع تمرکز داشته باشد. پس از ترفند کوچه علی چپ استفاده کنید. به حال برگردید و اجازه بدهید تجربه گذشته، مانند خورشیدی که رو به غروب است، در افق گذشته افول کند.

2) مانند یک خبرنگار، بنشینید و تمامی احساسات و فکرهایی که در مورد آن اتفاق به‌خصوص دارید را یادداشت کنید.

با خودتان خلوت کنید و سفره دلتان را پیش خودتان باز کنید. بنویسید که چقدر احمق بوده‌اید. چه امید و آرزوهایی داشتید و در نهایت، چه اتفاقی افتاده است. خودتان را محدود نکنید، در زمان نوشتن این گزارش‌ها، می‌توانید چند قطره اشک هم بریزید، به خودتان تشر بزنید و حتی ناسزا بگویید.

بعد از تمام شدن نگارش گزارش، بروید سراغ سطل آشغال. کاغذ را ریز ریز کنید و آن را دور بیندازید. به سطل آشغال، به چشم یک گور نگاه کنید که قرار است خاطرات‌تان را در آن دفن کنید. در همان بالای سطح آشغال، با خاطرات‌تان خداحافظی کنید و تمام!

بعد از این کار، هر زمان که نشخوار فکری به سراغ‌تان آمد، به آن‌ تکه‌های کاغذ فکر کنید که تا حالا احتمالاً تجزیه شده یا در کوره‌های زباله‌سوزی، دود شده و به هوا رفته‌اند.

3) با یکی از دوستانتان صحبت کنید. لازم نیست جزئیات غمناک اتفاق را به او توضیح بدهید، کافی است در مورد درس‌هایی که از آن اتفاق گرفته‌اید با دوستتان حرف بزنید.

از میان اطرافیان‌تان، فردی را پیدا کنید که به شما اهمیت می‌دهد و می‌تواند به حرف‌های شما گوش بدهد. سپس با او به گفتگو بنشینید. به او شرح بدهید که چه درس‌هایی از گذشته گرفته‌اید. چه تغییراتی کرده‌اید و در آینده، چه خواهید کرد تا آن اتفاق دوباره برایتان تکرار نشود.

در تمام مدت گفتگو، هوشیار باشید که حتماً جملاتی مثبت و سازنده به زبان بیاورید. چیزی نگویید که دوباره شما را به دریای هولناک گذشته کشانده و غرق کند.

به عنوان یک نکته، به خاطر داشته باشید بهترین درس‌های زندگی، از دل منفی‌ترین تجربه‌ها جوانه می‌زنند. بنابراین، بعد از پشت سر گذاشتن هر رویداد ناراحت‌کننده، مطمئن شوید که از آن درس گرفته‌اید و اگر در آینده موضوع مشابهی پیش بیاید، متفاوت‌تر از گذشته عمل خواهید کرد.

4) به یک نفر که از موقعیت مشابهی رنج می‌برد، کمک کنید.

تعدادی از بهترین کوچ‌ها و مشاوران، کسانی هستند که قبلاً تجربه مشابهی را از سر گذرانده‌اند. چنین افرادی، با مراجعان‌شان همدلی می‌کنند و احساسات آن‌ها را درک می‌کنند.

برای نمونه، مشاوری که قبلاً مورد خیانت قرار گرفته، خیلی راحت می‌تواند خودش را به جای مراجعی بگذارد که از سوی شریک زندگی‌اش مورد خیانت واقع شده است.

شما نیز می‌توانید نقش مشاور را ایفا کنید. با کسانی که در حال تجربه اتفاق مشابهی هستند، ارتباط بگیرید و به آن‌ها حمایت بدهید. حس خوبی پیدا خواهید کرد اگر بدانید در این دنیا تنها نیستید و انسان‌های دیگری نیز تجربیات شما را چشیده‌اند. مطمئن باشید تاثیر مثبت این حمایت، چند برابر به خودتان برخواهد گشت.

سعی کنید روی طرف مقابل‌تان تمرکز کنید، با انجام این کار، ذهن‌تان مشغول می‌شود و دیگر نمی‌تواند اتفاقات تلخ گذشته را نشخوار کند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا