چگونه کودکان را با مرگ آشنا کنیم؟
مرگ به عنوان پایان مسیر حیات دنیایی و ملموس انسانی به عنوان یکی از بخشهای مهم زندگی، در کودکان تا قبل از 3 سالگی بسیار ساده و معمولی در نظر گرفته میشود. همین اتفاق معمولی در کودکی با سن بالاتر، ممکن است عوارض نامطلوب و آزاردهندهای به جا بگذارد که تا سالها او را درگیر خود کند.
مواجهه با مرگ و فقدان عزیزان یکی از امور غیرقابل اجتنابی است که دیر یا زود کودک و دنیای خیالی و واقعی او را به چالش میکشد. اتفاق بزرگی که اگر راه برخورد با آن را نشناسیم دچار مصیبت بزرگتری خواهیم شد. در این مقاله شما میتوانید با بهترین تصمیمها در زمان مرگ عزیزان برای برخورد یا اطلاع دادن به کودکان آشنا شوید.
تعریف کودکان از مرگ
داستان از دست دادنها با بازیهای کودکانه آغاز میشود. از دست دادن جوجه رنگی که چند روزی همبازی او بوده است یا گربه خانگی و پرنده مرده در حیاط خانه و پارک که فقط خوابیدهاند و قرار نیست اتفاق دیگری بیفتد. کودکان تا قبل از 3 سالگی، تصور و شناختی از مرگ ندارند و تنها چیزی که میتواند برای آنها ایجاد تفاوت کند خواب یا بیدار بودن یک موجود زنده است. کودکان در این سن مرگ را نوعی خوابیدن میدانند و به بیدار شدن مجدد باور دارند.
اولین مواجهه با خواب بیبازگشت یا مرگ یک موجود زنده، شاید کشته شدن یک سوسک یا مردن یک حشره و پرنده باشد که دیگر بیداری نخواهد داشت. هر چند این روزها در بازیهای کامپیوتری و حتی برنامههای تلویزیونی مخصوص کودکان این مورد بارها و بارها برای کودکان تصویرسازی شده است. ولی تصور و برداشتی از آن نداشته و حتی نمیتوانند آن را برای عزیزان خود تصور کنند.
چه زمان واقعیت مرگ را درک میکنند؟
3 تا 9 سالگی در کودک، آغاز تشخیص مرگ از خواب است. کودک میبیند که قهرمان داستانهای او میمیرد و دیگر حضوری ندارد. عزیزان و آشنایان برای همیشه از کنارشان میروند و دیگر بازگشتی ندارند و… این آگاهی و ایجاد تمایز است که میتواند عکسالعملهای متفاوتی به همراه داشته باشد. ایجاد کابوسهای شبانه، ترس از تنهایی و اضطراب از نبود والدین، حساس شدن به واکنشهای طبیعی بدن مثل بالا رفتن سن و سفید شدن موهای مادر و پدر یا مادربزرگ و پدربزرگها، ترس از بیماریها و… از معمولیترین واکنشهای کودک نسبت به مقوله مرگ است.
چه افکاری سراغ کودکان میآید؟
کودکان رویاپرداز زیر 6 سالگی، خود را محور همه چیز میدانند. حتی ممکن است مرگ دیگران را تقصیر خود بیندازند و فکر کنند آنها به این دلیل که او را دوست نداشتند یا از دست کودک عصبانی شده بودند، مردهاند. این فکر میتواند بار روانی سنگینی برایشان داشته باشد. زیرا درک نمیکنند مردن کسی تقصیر آنها نیست. اگر شما کودک پیش دبستانی داشته باشید باید در درک این مقوله به آنها کمک کرده و به آنها بقبولانید موضوع ربطی به آنها نداشته است. حتی اگر کودک در این مورد حرفی نزند، ممکن است چنین تصوری داشته باشد.
راهحل روانشناسان
دو عامل مهم طلاق و مرگ برای کودک احساس تنهایی زیادی ایجاد میکند. به همین دلیل، رعایت موارد زیر در مواجهه و آشنایی کودکان با این موضوعات، مهم و ضروری است:
- بسیاری با باور خودشان برای کودکان بیان میکنند که مرگ، سفری کوتاه است که بازگشت دارد و با اینکار سعی در تسلی دادن کودک میکنند. ولی کودکان چنین چیزی را تصور نمیکنند چون تفکر انتزاعی در کودکان هنوز ایجاد نشده است. کودکان از 9 تا 11 سالگی به رشد انتزاعی میرسند. یعنی استدلال، منطق و… در آنها ایجاد شده و به باور میرسند. چگونه میتوان چیزی که برای کودک معنا و مفهومی ندارد را توضیح داد؟ باید به زبان ساده و کودکانه اما روان و بدون ابهام، فقدان و مرگ را مطرح کرد.
- به دلیل ناآشنا بودن با مفهوم مرگ ممکن است شاهد باشیم که کودکان در مواجهه با این خبر همچنان خودشان را سرگرم بازیهای معمولی و روزمره خود کرده و خیلی عادی با این قضیه برخورد کنند. چون چیزی به عنوان مرگ برای آنها معنی و مفهومی ندارد. بیشتر کودکان تا قبل از 9 سالگی برخوردهای این چنینی دارند. اطرافیان باید توجه داشته باشند که در این زمانها نباید بچهها را به شدت و محکم در آغوش کشید، چون کودک در این زمان دچار بهت و حیرت میشود و این حرکات مفهومی برایش نداشته و بیشتر گیج کننده و ترسآور خواهد بود.
- پدر و مادر و اطرافیان باید با صحبت کردن و پاسخ به سوالات او، امنیت کودک را تضمین کنند. در این زمان و بعد از آن است که با سوالاتی ناشی از نگرانی روبرو میشوید. از قبیل اینکه: بابا چرا موهایت سفید شده؟ مامان چرا درد داری؟ و…
- باید به کودکان احساس امنیت داد. پدر و مادر باید به بچهها بگویند: «نگران نباشید ما تا آخر و همیشه پیش شما هستیم. ما قرار نیست برویم. ما همیشه در کنارتان هستیم.» این امنیت برای بچهها خیلی مهم است. چون با شنیدن آن حس خوبی پیدا میکنند. در صورت قرار گرفتن در چنین مواردی باید تلاش کنیم تا مرگ را از آنچه هست مبهمتر نشان ندهیم. بچهها اصلاً حوصله توضیحات خیالی، فلسفی و انتزاعی ما را ندارند. باید مرگ را با کلمات ساده، روان و در حد فهم او توضیح دهیم. مواردی مانند «رفت. ما را ترک کرد. خدا انسانهای خوب را با خودش میبرد. پیش خداست. نفس میکشد. غذا میخورد و آرام هست و نگران نباش.» جملات کوتاه و امیدوار کنندهای هستند که میتوانند کودک را قانع و آرام کنند.
- توجه به این نکته مهم است که بچهها از خاک و هر چیزی که زیر خاک باشند، میترسند. چون فکر میکنند که آنجا جای بد و خطرناکی است و دیگر نمیتوان نفس کشید، غذا خورد و… و به همین دلیل جای بدی است. بچهها نباید فکر کنند که عزیزانشان زیر خاک دارند عذاب میکشند چون راه نفس کشیدن ندارند. به همین دلیل تا قبل از 9 سالگی، اصلاً لزومی ندارد که بچهها در مراسم خاکسپاری و ترحیم حضور داشته باشند چون این صحنهها برایشان ترس و اضطراب جدایی ایجاد میکند.
- بزرگترها و اطرافیان باید مواظب کلماتی که استفاده میکنند، باشند. مثلاً اینکه بگوییم: «به خاطر تو از خودش گذشت. همه عمرش را به پای تو گذاشت. تو باید درسهایت را خوب میخواندی و…» باعث میشود کودکان تصور کنند که در خانواده اضافه هستند یا اینکه در مرگ عزیزان مقصر بودهاند. پس از این اتفاقات بخصوص اینکه برای پدر و مادر یا خواهر و برادر کودک پیش آمده باشد، نباید به کودکان مسئولیتهای سنگین و بیشتر از سن و سالشان بدهیم. حتی با گفتن جملاتی مانند: «حالا تو مرد خانه هستی. تو باید جای برادرت را پُر کنی و…». باید توجه داشت که کودکی همچنان ادامه دارد و نباید زودتر از سن، بزرگشان کنیم.
- خاطرات بد فرد درگذشته را برای کودکان بازگو نکنیم. خاطراتی مثل بیماریها، سختیها، ناراحتیها و… چون بچهها با شنیدن این موارد احساس گناه و تقصیر میکنند. نشانهها و یادگاریها را از دسترس و دید کودکان خارج نکنیم چون این اتفاق باعث میشود که کودکان دچار حس بیمهری شوند. برای آنها آلبوم عکسی از فرد درگذشته تهیه کنید. یادگاریهای او را کنارش قرار دهید تا با دیدن آنها عزیز از دست رفته را به یاد بیاورد و آرام شود. کودکان به سبک خودشان سوگواری میکنند و نباید به کاری مجبورشان کرد.
روانشناسان کودک معتقدند در 5 تا 9 سالگی بچهها فکر می کنند مرگ در شب و توسط یک منبع خارجی رخ میدهد. مثلاً یک هیولا، روح یا فرشته. از نظر کودک، مرگ چیزی است که میتوان شکستش داد یا از آن فرار یا با آن معامله کرد. از نظر آنها خوب بودن و حرف گوش کن بودن میتواند جلوی مرگ خودشان یا والدینشان را بگیرد و این فکر گاهی به یک وسواس بدل میشود. ترس از خوابیدن، ترس از جدایی و ترس از دست دادن حمایت میتواند از پیامدهای آگاهی به مرگ باشد. کودک میتواند احساسات خود را در بازیهای خلاقانهای مانند نقاشی بیان کند. بهترین شیوه درمان اختلالات ناشی از ترس از مرگ به کمک نقاشی انجام میشود.
منابع
- مصاحبه با دکتر ویدا امیر داور (دکترای روانشناسی تربیتی). توسط عسل فراهانی. مجله سیب سبز.