معرفی و خلاصه کتاب بهترین سال زندگی شما
کتاب بهترین سال زندگی شما؛ برنامه ای با 5 مرحله برای رسیدن به مهم ترین اهداف زندگی (Your Best Year Ever: A 5-Step Plan for Achieving Your Most Important Goals)، نوشته مایکل هایت (Michael Hyatt) در سال 2018 منتشر شده است و با مثال های تاریخی و داستان های شخصی به شما نشان می دهد رسیدن به هدف، غیر ممکن نیست.
هر سال هنگام تحویل سال، آرزوهایی می کنیم یا با خود قرارهایی می گذاریم، اما به دلیل انتخاب اهداف غیر ممکن یا عدم وجود انگیزه، هنوز ماه اول تمام نشده، تلاش کردن را کنار می گذاریم.
بهتر کردن زندگی به سادگی خیره شدن به آتش بازی های رنگی در آسمان و زمزمه کردن چند کلمه نیست. درست است که اینکار باعث می شود نیت انجام کار را داشته باشید، اما از طرف دیگر برای رسیدن به آرزوهای خود باید یک برنامه منسجم بریزید.
مایکل هایت در کتاب بهترین سال زندگی شما، چند گام ضروری برای رسیدن به آرزوهای سال تحویل را برایتان شرح می دهد تا سال بعد تنها پشیمانی کارهایی که در طول سال انجام نداده اید، برایتان باقی نماند. در ادامه شما می توانید چکیده کتاب بهترین سال زندگی شما را مطالعه نمایید.
زندگی 10 بخش مختلف دارد که باید به صورت همزمان روی آنها کار کنید.
بیایید با چشم انداز یکساله شما شروع کنیم. آینده خود را چطور می بینید؟ معمولاً خواسته هایی که افراد دارند شامل پرداخت اقساط، داشتن تناسب اندام، روابط خانوادگی خوب، یاد گرفتن یک چیز جدید و داشتن روحیه ای خوب می شوند. خبر خوب این است که می توانید به تمام این اهدف و خواسته ها برسید.
با ارزیابی کردن پیشرفت در 10 بخش اصلی زندگی متوجه می شوید کدام بخش ها نیاز به بهبود دارند. این بخش ها، شامل موارد زیر می شوند:
- سلامت روانی
- سلامت فیزیکی
- معنویات
- بُعد فکری
- ازدواج
- روابط خانوادگی
- روابط دوستانه
- شغل
- سرگرمی
- بُعد مالی
از آنجایی که این بخش ها و جنبه های مختلف، کلید داشتن یک زندگی رضایت بخش هستند، باید به صورت مداوم برای بهبود آنها تلاش کنیم.
برای شروع به خودتان در تمام این بخش ها از 0 تا 10 نمره دهید. به این صورت خواهید توانست بخش هایی که به بهبود نیاز دارند را شناسایی کنید. علاوه بر این با مقایسه کردن نمره های بخش های مختلف می توانید تشخیص دهید کدام بخش ها به تمرکز بیشتری نیاز دارند.
این 10 بخش یا جنبه مختلف از زندگی به هم مرتبط می باشند و روی یکدیگر تاثیر می گذارند. پس بهبود دادن یکی می تواند به رشد و بهتر شدن جنبه های دیگر نیز منجر شود. برای مثال آرامش داشتن در خانه باعث می شود در محیط کار تمرکز بیشتری داشته باشید. داشتن روابط اجتماعی احتمال پیدا کردن یک شریک زندگی خوب را افزایش می دهد. به همین شکل ضعیف بودن در بعضی جنبه های زندگی می تواند روی جنبه های دیگر تاثیر منفی داشته باشد. اگر سلامت فیزیکی نداشته باشید ممکن است در محیط کار عملکرد خوبی به نمایش نگذارید. نداشتن سرگرمی می تواند روی روابط زناشویی تاثیر منفی داشته باشد و….
درست است که موانع روانی سد راه ما هستند، اما می توانیم به آنها غلبه کنیم.
بیشتر ما موانع روانی داریم که ممکن یا غیر ممکن بودن کارها را برایمان مشخص می کنند. یکی از این موانع پیش فرض های اشتباه هستند. انسان ها همواره در خصوص خودشان و دنیای اطراف شان چیزهایی را فرض می کنند. این فرض ها معمولاً اشتباه هستند و سد راه پیشرفت مان می شوند. این فرض ها می توانند افکاری نظیر «تو آدم خلاقی نیستی»، «تو زشتی»، «نمی تونی سر یک کار بمونی» یا «در این بازار کساد هیچکس جنس نمی خرد» باشند.
جالب است بدانید این پیش فرض ها همیشه شخصی هستند و در دنیای بیرون صدق نمی کنند. علاوه بر اینها، حتی می توانیم با استفاده از ذهن مان محدودیت های فیزیکی ایجاد کنیم. زمانی خلبان ها تصور می کردند پرواز کردن با سرعتی بیش از سرعت صوت ممکن نیست. همینطور ورزشکاران تصور می کردند هیچ انسانی نمی تواند یک مایل را در کمتر از چهار دقیقه بدود. افرادی که این تصورات اشتباه را تغییر دادند در واقع افرادی بودند که این روایات منفی را کنار گذاشتند و برای اثبات ممکن بودن این پیش فرض های اشتباه تلاش کردند.
چاک ئیگر ژنرال بازنشسته نیروی هوایی آمریکا که در سال 1947 دیوار صوتی را شکست نیز چنین طرز فکری داشت. در سال 1954 هم راجر بنیستر یک مایل را در 3:59 ثانیه دوید و ثابت کرد که دویدن یک مایل در کمتر از 4 دقیقه ممکن است.
با نپذیرفتن باور عمومی در خصوص محدودیت های فیزیکی انسان، ئیگر و بنیستر در رسیدن به هدفی که دیگران از آن بازمانده بودند موفق شدند. از آن زمان پیش فرض ها در خصوص محدودیت های فیزیکی انسان تغییر کرده و هواپیماهای زیادی دیوار صوتی را شکسته اند و دوندگان بسیاری هم یک مایل را در کمتر از چهار دقیقه دویده اند.
با تغییر دادن محدودیت های پیش فرض نه تنها می توانید خودتان را بهتر کنید، بلکه خواهید توانست دنیا را تغییر دهید. در سال 1963 اکثر مردم تصور می کردند مبارزه با تبعیض نژادی به جایی نخواهد رسید. عموم عقیده داشتند اعتراض مسالمت آمیز نتیجه نمی دهد و نژادپرستی به قدری در فرهنگ آمریکایی ریشه دارد که کاری از دست کسی بر نمی آید. اما دکتر مارتین لوتر کینگ این پیش فرض ها را قبول نداشت و یک تظاهرات مسالمت آمیز 200 هزار نفری در واشینگتن به راه انداخت و سخنرانی معروف «من رویایی دارم» را انجام داد. کینگ با این سخنرانی دیدگاه جهان را تغییر داد و موانع روانی آمریکایی ها برای تغییر یافتن را از میان برداشت.
به جای ترسیدن از تکرار اشتباهات گذشته، از آنها درس بگیرید و رشد کنید.
شاید معلم دبستان مان به ما گفته که در هنر هیچ استعدادی نداریم. شاید هم قضیه رژیم غذایی شکست خورده ماه پیش باشد. فرقی نمی کند، تجربیات گذشته می توانند به افکار منفی منجر شوند و جلوی پیشرفت ما را بگیرند. تجربیات بد گذشته می توانند اعتماد به نفس ما برای انجام کارها در آینده را کاهش دهند.
با توجه به اینکه 80 درصد نوجوانان لحظه تحویل سال آرزو می کنند و تنها 30 درصد از افراد 60 سال به بالا اینکار را انجام می دهند، تاثیر شکست های گذشته روی اعتماد به نفس افراد مشخص می شود. این نشان می دهد افراد مسن با شکست های زیادی که در طول زندگی تجربه کرده اند، نسبت به آینده بدبین شده اند. اما این یک پیش فرض اشتباه است و افراد نباید اجازه دهند تجربیات گذشته روی آینده آنها تاثیر منفی داشته باشد. بهتر است از شکست ها درس بگیریم و از آنها به عنوان یک تجربه مفید استفاده کنیم.
بزرگترین شکست زندگی نویسنده وقتی رخ داد که یکسال تمام برای یکی از مشتری هایش وقت گذاشت. این مشتری برای نویسنده خوش آتیه بود که قصد داشت برای انتشار کتابش با نویسنده این کتاب قرارداد ببندد. وقتی پایان سال نزدیک می شد، مشتری دیگر جواب تلفن او را نداد و تصمیم گرفت با انتشارات دیگری قرارداد ببندد. به همین سادگی، نویسنده یکسال از عمر خود را هدر داده بود. در این موقعیت ساده ترین کار عوض کردن شغل است. اما نویسنده از درس هایی که در یکسال گرفته بود استفاده کرد و شرکت خود را از جنبه های مختلفی بهبود بخشید. برای مثال او متوجه شد هیچ وقت نباید تنها روی یک مشتری تمرکز کند. همچنین یاد گرفت هیچ وقت نباید تصور کند مشتری برای کار او ارزش قائل است. برای کاهش ریسک کار، او حالا از مشتریان خود می پرسد دقیقاً از شراکت با او چه انتظاری دارند.
اهداف چالش برانگیز اما واقع گرایانه تعیین کنید.
همانطور که تعیین هدف اهمیت زیادی دارد، دست یافتنی بودن اهداف نیز مهم است. بعضی اهداف به اندازه ای تخیلی هستند که حتی بزرگترین نوابغ جهان نیز نمی توانند به آنها دست پیدا کنند. از طرف دیگر، اهداف می توانند به قدری ساده باشند که فرد انگیزه کافی برای تلاش کردن و رسیدن به آنها را نداشته باشد. کلید اصلی برای داشتن انگیزه ای بالا، تعیین هدفی چالش برانگیز در حد و اندازه توانایی های فرد است.
برای تعیین هدف باید لقمه بزرگتر از دهن خود را بشناسید. بیایید فرض کنیم قصد نوشتن یک کتاب را دارید. بردن جایزه نوبل ادبیات هدف خوبی است، اما برای نویسنده ای تازه کار اصلاً منطقی نیست. علاوه بر این چنین هدف بلندپروازانه ای می تواند شما را حتی از شروع کار باز دارد. از طرف دیگر اگر اهداف خود را ساده فرض کنید و بخواهید نسخه اول کتاب را پس از شش ماه آماده کنید، احتمالاً وقت زیادی صرف اینکار خواهید کرد و هیچ وقت هم آن را به اتمام نخواهید رساند. در عوض بهتر است که برای اتمام نسخه اولیه سه ماه و برای نسخه دوم هم سه ماه به خودتان وقت دهید.
تعیین اهداف اهمیت زیادی دارد و بهتر است هنگام انجام اینکار متوهم نباشید. اگر مراقب نباشید حرکت از برداشتن لقمه های بزرگتر از دهان تا متوهم بودن بسیار ساده است. همانطور که ورزشکار با تلاش بیش از حد ممکن است به خود آسیب وارد کند، تعیین اهداف تخیلی نیز می تواند به شما آسیب بزند.
شرکت جنرال موتورز می تواند مثال خوبی باشد. در سال 2002 این شرکت تصمیم گرفت 29 درصد بازار ایالات متحده را مال خود کند. این هدف به شکل احمقانه ای بلندپروازانه بود و تقریباً به ورشکست شدن شرکت منجر شد. آنها حتی کارکنان شان را مجبور کرده بودند عدد 29 را به لباس های خود گیره کنند تا هیچ وقت هدف خود را فراموش نکنند. آنها به قدری روی هدف متمرکز شدند که خودروها را با قسط های بدون بهره می فروختند. اینکار باعث شد شرکت ضرر جدی ببیند و از رسیدن به هدف 29 درصد دورتر هم بشود. اگر جنرال موتورز دیدی واقع گرایانه داشت، متوجه می شد که این هدف غیر منطقی است.
سعی کنید کارها را کم کم و مداوم انجام دهید تا بازدهی بیشتری داشته باشید.
فرض کنید باید کتابی طولانی مثل کتاب مقدس را بخوانید. این کتاب تقریباً یک میلیون کلمه دارد و تمام کردن آن مشکل به نظر می آید. برای اینکه بتوانید کتاب را تمام کنید، روزی 20 دقیقه آن را بخوانید و به این صورت ظرف یکسال می توانید کتاب را تمام کنید. وقتی کارهای بزرگ را به بخش های کوچک تبدیل می کنید، نتیجه می تواند بسیار رضایت بخش باشد.
اگر کاری را هر روز و برای مدتی طولانی انجام دهیم به انجام دادن آن عادت می کنیم. این در خصوص کارهایی که انجام شان برای ما مشکل است نیز صدق می کند. اگر از انجام کاری لذت ببریم انجام دادن آن از یک کار زجرآور به تجربه ای خوشایند تبدیل می شود. شاید خواندن کتاب مقدس در ابتدا کاری مشکل باشد، اما وقتی شروع به خواندن آن می کنیم از تاثیر معنوی و آرامش بخش کتاب لذت خواهیم برد.
البته باید کار را به قدری انجام دهیم تا به آن عادت کنیم. شاید شنیده باشید که 21 روز طول می کشد تا به انجام کاری عادت کنیم. اما انجام بعضی کارها تنها پس از چند روز به عادت تبدیل می شود و این فرآیند برای کارهای پیچیده تر ممکن است تا 200 روز طول بکشد. طبق تحقیقات انجام شده در کالج لندن، فرآیند تبدیل شدن انجام کاری به عادت بطور میانگین 66 روز طول می کشد.
برای اینکه عادت کردن به انجام کارها ساده تر شود، باید برای خود جوایزی در نظر بگیرید. البته جایزه در نظر گرفتن به این معنی نیست که وقتی 5 کیلوگرم وزن کم کردید یک کت و شلوار گران قیمت برای خود بخرید. جایزه انجام کارهایی که برایمان مشکل است در واقع حس رضایت و مشاهده کردن پیشرفت خود به سمت هدف بلندمدت است. همچنین می توانید با تبدیل کردن کار و وظیفه به یک بازی، برای انجام آن انگیزه بیشتری داشته باشید. در سررسید خود یک کار روزانه مشخص کنید و ببینید چند روز پشت سر هم می توانید آن را انجام دهید. از اپلیکیشن های موبایل نیز می توانید در این زمینه استفاده کنید.
دلیل انجام کار را به خود یادآوری کنید تا انگیزه تان حفظ شود.
برای اینکه انگیزه خود را برای انجام کاری از دست ندهید، بهتر است یک رابطه احساسی با آن برقرار کنید. به عبارت دیگر باید بدانید چرا انجام آن کار شما را به فرد بهتری تبدیل می کند.
با شناسایی انگیزه های اصلی شروع کنید. یک لیست از دلایل انجام کار تهیه کرده و سپس دلایل مهم تر را انتخاب کنید. برای مثال اگر هدف تان ورزش کردن است، می توانید دلایلی مثل «از چاق بودن خسته شدم»، «می خواهم به خودم ثابت کنم می توانم موفق شوم» و «ورزش کردن روحیه ام را بهتر کرده» برای خود بیاورید. بسیار مهم است که به نظر دیگران در خصوص دلایل خود اهمیت ندهید. از آن مهم تر این است که اینها دلایل شما هستند.
پس از انجام اینکار، باید مدام انگیزه ها و دلایل را به خود یادآوری کنید.
فرض کنید در حال رفتن به سمت یخچال هستید. بهتر است در موقعیتی این چنینی لیست خود را در دسترس قرار دهید. در حالی که می خواهید چیزی از یخچال بردارید، دلایل رژیم گرفتن را به خودتان یادآوری کنید. نگاه کردن به لیست حواس شما را از غذا پرت می کند و باعث می شود به هدف بلندمدت خود فکر کنید.
برای اینکه انگیزه بیشتری داشته باشید، دلایلی پیدا کنید که نشان دهنده شخصیت تان باشند.
آندرس اریکسون یکی از محققان دانشگاه فلوریدا تعدادی نوازنده که در حال تمرین کردن بودند را زیر نظر گرفت و در خصوص انگیزه، تحقیقاتی انجام داده است. او متوجه شد وقتی نوازندگان خوب اجرا می کنند و مورد تشویق هم گروهی های خود قرار می گیرند، خوب نواختن به بخشی از شخصیت آنها تبدیل می شود. به عبارت دیگر شناخته شدن به عنوان یک نوازنده باعث می شود نوازندگان بهتری باشند. با توجه به اینکه انسان ها موجودات اجتماعی هستند و خودشان را در رابطه با دیگران می شناسند، یافته های اریکسون اصلاً تعجب آور نیست.
برای ساختن بهترین سال زندگی باید متحدین خوبی داشته باشید.
علاوه بر شناختن انگیزه های اصلی، یک فاکتور کلیدی دیگر برای داشتن بهترین سال زندگی تان وجود دارد و آن هم حضور آدم های خوب در کنار شما است. این یعنی پیدا کردن افرادی که می توانند شما را در راستای رسیدن به هدف تان حمایت کنند. این افراد می توانند ابزار کمک به شما را داشته باشند یا در حال طی کردن مسیر شما باشند و بتوانند شما را تشویق کنند و توصیه های مفید به شما کنند.
افراد منابع دانش و تجربه در دسترس هستند که می توانیم به سادگی از آنها استفاده کنیم. این افراد می توانند عضوی از یک گروه یا یک مربی باشند. افراد زیادی هم هستند که از به اشتراک گذاشتن دانسته های خود با دیگران لذت می برند. عضو شدن در یک گروه می تواند روش خوبی برای پیدا کردن افراد حامی باشد. برای مثال افرادی که قصد کاهش وزن دارند در گروه های مربوط به رژیم غذایی عضو می شوند. جالب است بدانید این افراد معمولاً از افرادی که به تنهایی اقدام به کاهش وزن می کنند، موفق تر هستند. به همین شکل افرادی که به الکل و مواد مخدر اعتیاد دارند، با حضور در گروه های حمایتی شانس بیشتری برای ترک پیدا خواهند کرد.
طبق گفته های هنری کلاد روانشناس، مثبت اندیشی مسری است. وقتی عضو یک گروه هستیم به چهار دلیل عملکرد بهتری داریم:
- اول اینکه می توانیم از اعضای گروه یاد بگیریم؛
- دوم اینکه رقابت درون گروه باعث می شود عملکرد بهتری داشته باشیم؛
- سوم اینکه اعضای گروه روی ما حساب باز می کنند؛
- و در نهایت اینکه اعضای گروه یکدیگر را تشویق می کنند و به هم انگیزه می دهند.
یکی از روش های دیگر برای کمک گرفتن پیدا کردن یک مربی است.
کاملاً مشخص است که اگر بخواهیم در نواختن پیانو پیشرفت کنیم باید یک معلم پیانو بگیریم. اگر بخواهیم اسپانیایی یاد بگیریم باید یک معلم زبان پیدا کنیم. اما اکثر ما وقتی می خواهیم زندگی خود را بهتر کنیم به دنبال یک مشاور نمی گردیم.
نویسنده کتاب هم زمانی چنین مشکلی داشته است. او چندین سال اضافه وزن داشت و نمی دانست چطور این مشکل را حل کند. یکی از دوستانش به او پیشنهاد داد یک مربی تناسب اندام بگیرد و از آن به بعد او نه تنها چیزهای زیادی در خصوص ورزش کردن یاد گرفته، بلکه یک دوست جدید هم پیدا کرده است. او از این طریق توانست رکوردهای قبلی خود را بهبود بخشد و به تناسب اندام برسد.
ساختن بهترین سال زندگی به تلاش نیاز دارد، اما همراه شدن با افراد حامی نیز به همین اندازه اهمیت دارد.
برای ساختن بهترین سال زندگی تان باید رویکردی باز داشته باشید و تلاش خود را بین 10 بخش زندگی پخش کنید. اهدافی که برای خود در نظر می گیرید باید واقع گرایانه و کاملاً مشخص باشند تا انگیزه کافی برای تغییر را داشته باشید. پیدا کردن یک گروه حامی و عادت کردن به انجام کارهای روزانه به شما کمک می کند زندگی رضایت بخشی داشته باشید.