با ابن سینا آشنا شویم

ابن سینا (ابوعلی حسین بن عبدالله) پزشک، ریاضیدان، فیلسوف و منجم بزرگ ایرانی، متولد خرمیش از توابع بخارا است.

در سال های آخر دهه بعد از 360 هجری قمری مردی به نام عبدالله که در دستگاه حکومت سامانیان محصلی مالیات را عهده دار بود، به علت آشنایی و معرفتی که به وضع جغرافیایی و احوال مردم نواحی بخارا داشت، مامور جمع آوری مالیات از ناحیه خرمیش شد. این ناحیه نزدیک بخارا و در ساحل سفلای رود ابکند قرار داشت. عبدالله در این ماموریت از دهکده مجاور به نام افشه، زنی خواست و از این زن صاحب پسری شد که نامش را حسین گذاشتند و او یکی از بزرگترین پزشکان و فیلسوفان روزگار گشت.

عبدالله کمی بعد از تولد حسین به بخارا رفت و وسائل تربیت او و دیگر فرزندان خود را فراهم ساخت. حسین مدتی به تعلیم قرآن و علوم ادب و فقه و حساب مشغول بود، تا اینکه ابوعبدالله ناتلی، که از دانشمندان به نام آن زمان بود، وارد بخارا شد و به خواهش عبدالله به خانه او درآمد و به تربیت حسین پرداخت. حسین منطق و اصول اقلیدس و مجسطی را نزد ناتلی آموخت و چون ناتلی به خوارزم عزیمت کرد، خود به تنهایی به تحقیق و مطالعه در علوم الاهی و طبیعی و طب و ریاضیات پرداخت و بخصوص در پزشکی مهارت تمام یافت، چنانکه پادشاه سامانی، نوح بن منصور را که سخت بیمار بود و پزشکان در معالجه اش درمانده بودند، درمان کرد و به دستگاه سامانیان راه یافت، و از کتابخانه معتبری که سامانیان فراهم ساخته بودند استفاده بسیار کرد. خود وی در این باره می نویسد: «کتاب های گوناگونی که من در آنجا دیدم و خواندم کسی حتی نام آنها را نشنیده بود… پس آن کتب را خواندم و از آنها بهره مند شدم…»

در هیجده سالگی، چنانکه خود نوشته است، از تعلم همه علوم فارغ شد، در بیست و یک سالگی دست به تالیف و تصنیف زد، در بیست و دو سالگی پدرش درگذشت و ابن سینا متصدی شغل او گردید. اما به علت نابسامانی اوضاع سیاسی، بخارا را ترک گفت و به گرگانج پایتخت امرای مامونیه خوارزم رفت و در نزد خوارزمشاه علی بن مامون و وزیرش ابوالحسین احمد بن محمد سهیلی تقرب پیدا کرد.

در این هنگام سایه نفوذ محمد غزنوی بر خوارزم نیز افتاد و از دانشمندان دربار خوارزم خواسته شد که به غزنین به خدمت سلطان محمود بروند. ابن سینا که از تعصب آن پادشاه خبردار بود، به همراهی ابوسهل مسیحی از خوارزم گریخت و از راه نسا و ابیورد و توس به قصد گرگان حرکت کرد تا به قابوس بن وشمگیر، که به عنوان حامی دانشمندان شهرت یافته بود، بپیوندد. اما وقتی که پس از مشقات بسیار بدان شهر رسید، قابوس مرده بود. ابن سینا ناچار به قریه ای در خوارزم بازگشت. اما پس از اندک مدتی دوباره به گرگان رفت و این بار ابوعبید جوزجانی یکی از باوفاترین شاگردانش به خدمت او پیوست و هم در این سفر کتاب «المختصر الاوسط» و کتاب «المبداء و المعاد» و مقداری از کتاب معروف «قانون» و «نجات» را تالیف کرد.

ابن سینا در حدود سال 405 هجری قمری به ری رفت. فخر الدوله دیلمی را که بیمار بود معالجه کرد، ولی مدت زیادی در آن شهر باقی نماند و در اوایل سال بعد به قزوین و از آنجا به همدان رفت و در آن شهر 9 سال به سر برد. در اینجا مورد توجه خاص شمس الدوله دیلمی قرار گرفت و در 406 هجری قمری به وزارت رسید و تا حدود 411 در این مقام باقی ماند.

در سال 412 شمس الدوله درگذشت و پسرش سماء الدوله به جای او نشست. سماء الدوله مانند پدر می خواست که ابن سینا وزارت را قبول کند، اما شیخ نپذیرفت. در نتیجه بر اثر سعایت معاندان به زندان افتاد و چهار ماه در حبس به سر برد و در این مدت چند جلد از کتب و رسالات مهم خود را تالیف نمود. بعد از رهایی از حبس باز مدتی در همدان بود و آنگاه ناشناخته با شاگردش ابوعبید جوزجانی به اصفهان نزد علاء الدوله کاکویه رفت. آن پادشاه او را با گرمی و احترام بسیار پذیرفت. ابن سینا از این زمان تا آخر عمر در خدمت علاء الدوله کاکویه بود، تا آنکه در سال 428 که همراه آن سلطان به همدان رفته بود، بیمار گشت و در آن شهر درگذشت و همانجا مدفون شد. آرامگاه او اکنون در آن شهر است.

در مشرق زمین فلسفه یونانی هیچگاه مفسری با عمق و دقت ابن سینا نداشته است. ابن سینا فلسفه ارسطو را با آرای مفسران اسکندرانی و فلسفه نو افلاطونی تلفیق کرد و با نبوغ خاص خود آنها را با نظر یکتاپرستی اسلام آمیخت و به این طریق در فلسفه مشائی مباحثی آورد که در اصل یونانی آن سابقه نداشت.

ابن سینا با تمام احترامی که برای فلسفه یونانی قائل بود، همواره سعی داشت تا افکار فلسفی خود را با اصول وحی اسلامی مطابقت دهد. از این رو، تا آنجا که برایش امکان پذیر بود برای نزدیک گردانیدن فلسفه یونانی، که به عقیده او از چراغ نبوت نورانی بود، با دین اسلام کوشید، بر اثر این کوشش است که فلسفه ابن سینا پخته ترین و کامل ترین بیان فلسفه مشائی در عالم اسلام به شمار می آید.

معهذا باید دانست که ابن سینا در اواخر عمر به فلسفه ای که خود آن را فلسفه خواص می نامد توجه نمود، و فلسفه مشائی را غذای فکری عوام دانسته است. اما اینکه فلسفه خواص چیست، مطلبی است که هنوز به درستی دانسته نیست، زیرا متاسفانه کتاب «الحکمة المشرقیه» ابن سینا که این فلسفه را دربرداشته است، امروز در دست نیست، معهذا از تحقیق در فلسفه باطنی ابن سینا این نکته روشن است که حکمت مشرقیه ابن سینا یک فلسفه صرفاً استدلالی نیست، بلکه فلسفه ای است که غایت آن نجات انسان از عالم ناقص و محدود زیرین و هدایت او به سوی جهان برین و انوار مجرده است.

ابن سینا اساساً یک فیلسوف وجود است، به این معنی که تحقیقات فلسفی را مبنی بر مباحث وجود نهاده و علم بر هر شئی را عبارت از علم به وجود آن شئی می داند، به نظر ابن سینا واقعیت هر شئی وجود آن شئی است و تمام فضایل مانند نیکی و زیبایی اشیاء از جنبه وجودی آنها سرچشمه می گیرد. در فلسفه او مبنای مباحث وجود بر دو اصل نهاده شده است، یکی امتیاز بین ماهیت و وجود و دیگر تقسیم وجود به وجود واجب، وجود ممکن و وجود ممتنع. از میان انواع وجود تنها وجود واجب است که وجود و ماهیت در آن یکی است و آن خداوند است که وجود او همان ذات او است و خیر محض و کمال محض و سرچشمه همه موجودات می باشد.

وجود ممکن از نظر ابن سینا بر دو گونه است: اول ممکناتی که واجب هستند و نمی توانند که باشند، مانند مجردات و جواهر عقلانی، دوم ممکناتی که فقط جنبه امکان دارند، مانند همه موجودات عالم تحت قمر.

بین تمام موجوداتی که در سلسله مراتب وجودند مجردات یا عقول در مرتبه اعلی، و بقیه موجودات در مراتب پایین تر قرار گرفته اند. بدین ترتیب 1) جواهر مجرد، 2) صورت، 3) جسم و 4) هیولی. در نظر ابن سینا هیولی (ماده) پست ترین مرتبه وجود است. صفات کمالیه هر موجود به همان درجه که آن موجود به واجب الوجود نزدیکتر می شود ازدیاد و شدت می یابد. آنکه به واجب الوجود نزدیکتر است، کاملتر و به حقیقت نزدیکتر است، از اینجا است که گوییم واجب الوجود، سرچشمه هر گونه کمال و حقیقت است، به عقیده ابن سینا موجودات این جهان به نقاط مختلف اشعه خورشید می مانند که هر قدر به مبداء نور نزدیکتر باشید، نورانی تر هستند و هر قدر دورتر باشند کم نورتر هستند، در واقع سرور و شادی همه موجودات اتصال به این مبداء فیض است که سرچشمه همه هستی ها است، مبدائی که بدون آن هیچ چیز نخواهد بود.

در نظر ابن سینا، آفرینش جهان نتایج تعقل باری تعالی از ذات خود است، همین تعقل و علم خداوند به ذات خود است که همه اشیاء را به وجود می آورد. خلقت در عین حال عطای وجود عقل است و بدین جهت هر موجودی در این عالم بوسیله وجود و عقل خود به مبداء عالم پیوسته است.

بنابراین بالاترین اصل در عالم خلقت، عقل است. عقل بر همه موجودات حکمفرمایی می کند. همچنان که در عالم صغیر که انسان باشد، عقل حاکم و فرمانروای قوای نفسانی است. انسان که در آخرین مرحله سلسله مراتب وجود و در نقطه بازگشت به مبداء، یعنی بین عالم محسوسات و عالم مجردات قرار گرفته است، سعادتش در آن است که جهان محسوسات را ترک گوید و به عالم معقولات بپیوندد. اصولاً غایت زندگی انسان و معنای حیات او همین است.

ابن سینا روح انسان را چون پرنده آشیان گم کرده ای می داند که در این جهان تاریکی گرفتار آمده و منزلگاه اصلی خود را فراموش کرده است. وظیفه انسان در این دنیا آن است که بکوشد تا آن اصل فراموش شده را به یاد آورد و به سوی آن پرواز کند.

منابع

مقاله علمی و آموزشی «با ابن سینا آشنا شویم»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری، ترجمه و نگارش هیئت تحریریه علمی پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا کتاب اطلاعات عمومی گنجینه های دانش، نوشته ی دکتر زین العابدین کاظمی و دکتر سیدمحمود اختریان و… از نشر محمد، منتشر شده در تیر ۱۳۸۸ با شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۳۶-۱۳۲-۷ به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا