با ابن رشد آشنا شوید
ابن رشد (ابوالولید محمد بن احمد بن رشد) که در زبان لاتین به Averroes شناخته می شود، فیلسوف مسلمان متولد قرطبه (از شهرهای مهم اندلس اسپانیا) است.
قرطبه (یا کوردوبا)، زادگاه ابن رشد، در قرن ششم هجری قمری یکی از مراکز مهم فلسفه و علم بود. موسی بن میمون، فیلسوف معروف یهودی هم از این شهر برخاسته بود. ابن رشد نیز در این شهر و در خانواده ای که به فضل و دانش نامبردار بودند به دنیا آمد. جدش ابوالولید محمد بن رشد از مشاهیر زمان خود بود و در فقه شهرت تمام داشت.
ابن رشد در دامن چنین خانواده دانش پروری بزرگ شد، شریعت اسلام را به طریق اشعری و فقه را به طریق مذهب مالکی فراگرفت. علاوه بر این ادب و شعر و طب و ریاضیات و فلسفه آموخت. آنگاه در 548 هجری قمری به مراکش رفت و به خدمت عبدالمومن اول از ملوک موحدون درآمد. بعداً بوسیله ابن طفیل به دربار امیر ابویعقوب یوسف بن عبدالمومن که از هواخواهان و عاشقان فلسفه بود، راه یافت و مورد توجه سلطان قرار گرفت.
داستان اولین برخورد او را با امیر ابویعقوب یوسف، مورخان اینطور بیان کرده اند که چون ابن طفیل او را به حضور سلطان معرفی کرد، امیر نام و نام پدر و نسبش را پرسید و آنگاه گفت: «آیا فلاسفه نمی گویند که آسمان قدیم است یا حادث؟»
ابن رشد از این پرسش ناگهانی شرمگین و پریشان خاطر شد و از دادن جواب تعلل کرد و اشتغال خود را به فلسفه انکار نمود. آنگاه سلطان با ابن طفیل به گفتگو پرداخت و آراء و عقاید ارسطو و افلاطون و فیلسوفان اسلامی و متکلمان را در این باب ذکر نمود. ابن رشد از وسعت اطلاع سلطان بر فلسفه در شگفت شد و ترسش فرو ریخت و بدون هراس به سخن گفتن پرداخت و به این طریق مورد توجه سلطان قرار گرفت. چون ابن طفیل درگذشت، ابن رشد به جای او طبیب مخصوص سلطان گشت.
عصری که ابن رشد در آن می زیست عصری بود که حمله غزالی، بساط فلسفه را در مشرق ممالک اسلامی برچیده و میدان تفکر فلسفی را در مغرب ممالک اسلامی محدود کرده بود.
پیش از آنکه عبدالمومن اول و ابویعقوب یوسف، از ملوک موحدون به سلطنت برسند، سلطان وقت، منصور حاجب، برای جلب پشتیبانی و استقامت فقها و متشرعان فرمان داد تا هرچه کتاب فلسفه و منطق و هیات بود، بسوزانند. به موجب این فرمان کتب بسیار در میدان های قرطبه سوخته، یا به چاه افکنده شد. اما چون عبدالمومن اول و ابویعقوب یوسف به امارت رسیدند، وضع دگرگون گشت. دربار مجمع بزرگترین فلاسفه عصر، که ابن رشد در راس آنها بود، شد. در این مجمع ابن رشد دو وظیفه بر عهده داشت. نخست آنکه شرحی بر آثار ارسطو بنویسد و نکات غامض آرای آن حکیم را توضیح دهد. ابن رشد این مهم را به خوبی انجام داد. آثار او در شرح تالیفات ارسطو کامل تر و دقیق تر از کارهای ابن سینا و فارابی است، خاصه که وی در «شرح کبیر» خویش سخن ارسطو را از شرح خود جدا می سازد و بدین وسیله سخن استاد یونانی را بدون دخل و تصرف در معرض قضاوت جهانیان می گذارد. یکی از علل شهرت بی اندازه ابن رشد در مغرب زمین همین امر است.
وظیفه دیگر ابن رشد رد حملات غزالی بر فلسفه بود. وی در این باره کتاب «تهافت التهافت» را در رد بر کتاب «تهافت الفلاسفه» غزالی نوشت و در آن سعی کرد تا امکان توافق بین دین و فلسفه را ثابت کند و برای تحکیم نظریه خود، در وجوب بکار بردن نظریه عقلی به قرآن استدلال کرد. ابن رشد می گفت که چون در قرآن روش عقلایی برای شناخت موجودات و معرفت خداوند توصیه شده است، پس استفاده از حکمت و دانش یونانی که همین روش را تبلیغ می کند، خالی از اشکال است. ابن رشد برای تلفیق دادن میان ظاهر حرفی نص و علوم عقلی قدیم و تاویل ظاهر نصوص، بطوریکه با عقل سلیم مماشات کند، کوشش نمود.
ابن رشد برای اثبات نظریات خود در این مورد دو کتاب نوشت یکی «فصل المقال فيما بين الحكمة والشريعة من الاتصال» و دیگری «الکشف عن مناهج الأدلة في عقائد الملة». او در این کتاب ها پایه بحث خود را بر این نهاده است که آیات قرآنی ظاهری دارند و باطنی و برای کشف کردن علاقه بین دین اسلام و عقل (فلسفه) نباید به ظاهر آیات قناعت کرد، اگرچه برای مردم عامی بهتر است که از ظاهر تجاوز نشود. زیرا، تاویل آیات برای آنها زیان آور است.
ابن رشد سعی کرده است که بین وحی و عقل نیز توافق دهد. او می گوید که عقل میدانی دارد که در حدود آن می تواند جولان کند، ولی اگر از آن تجاوز نماید گمراه می شود. به همین جهت در این گونه مواقع وحی متمم و مکمل عقل می شود. از جمله اموری که عقل از درک آن عاجز است و وحی به کمک آن می شتابد، شناخت باری تعالی و بدبختی و خوشبختی در دنیا و آخرت و علل و اسباب آنها است. اتصال انسان به عقل فعال حقایق را به عقل الهام می کند. پس از این گفتار، ابن رشد کیفیت اتصال انسان را به عقل فعال باز می گوید.
ابن رشد در رد بر غزالی توجه خود را عمده بر سه مسئله ای که غزالی فلاسفه را در آن سه کافر و بیرون از مذهب اسلام دانسته است، معطوف می دارد. این سه مسئله عبارت است از انکار معاد جسمانی، قدیم بودن عالم و انکار علم خداوند بر جزئیات.
به نظر ابن رشد میان دین و فلسفه اختلافی نیست و دین تعبیر رمزی حقایق فلسفی است.
در سال 580 هجری قمری یعقوب ملقب به المنصور بالله به جای پدر به امارت نشست. ابن رشد در آغاز مورد عنایت و تشویق و احترام امیر جدید بود، ولی اندکی بعد، بر اثر بدگویی و سعایت معاندان مورد غضب و خشم او قرار گرفت. منصور فقهای بزرگ را به قرطبه فراخواند، آثار ابن رشد را در اختیارشان گذاشت، و دستور داد تا وی را به محاکمه کشند. در مجلسی که برای محاکمه ابن رشد تشکیل شد، ابن رشد به اتفاق به کفر و زندقه متهم و به تبعید محکوم شد. ابن رشد از خود هیچ دفاعی نکرد. دوستانش نیز درصدد دفاع برنیامدند و به این طریق مدافع پُر شور فلسفه در نهایت خواری و ذلت به دهکده یهودی نشین یسانه در نزدیکی قرطبه، تبعید گردید. اما کار به همین جا خاتمه نیافت. منصور فرمان داد منشوری دائر بر تحریم فلسفه بنویسند و منتشر سازند. در این منشور اشتغال به فلسفه حرام دانسته شد، دستور داده شد که کتاب های فلسفی را بسوزانند و فلاسفه را مورد شکنجه و آزار قرار دهند.
به این ترتیب نهال فلسفه در مغرب ممالک اسلامی پژمرد، همچنان که مدافع شجاع آن، ابن رشد، در سال 597 هجری قمری در مراکش جان سپرد.
منابع
مقاله علمی و آموزشی «با ابن رشد آشنا شوید»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری، ترجمه و نگارش هیئت تحریریه علمی پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا کتاب اطلاعات عمومی گنجینه های دانش، نوشته ی دکتر زین العابدین کاظمی و دکتر سیدمحمود اختریان و… از نشر محمد، منتشر شده در تیر ۱۳۸۸ با شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۳۶-۱۳۲-۷ به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.