با آگوست کنت آشنا شوید

آگوست کنت (Auguste Comte) متولد 1798 میلادی در مون پلیه فرانسه است. وی در مدرسه پلی تکنیک در پاریس، تحصیل کرد. در جوانی تحت تاثیر فیلسوف اجتماعی فرانسه سن سیمون، که وی را به عنوان منشی خود برگزیده بود، قرار گرفت. در آن زمان کنت سعی داشت که نشان دهد فلسفه در علوم دیگر تحلیل رفته است، اما بعداً به نظام علمی فلسفی خود نام جدیدی داد، و آن فلسفه اثباتی یا تحققی یعنی پوزیتیویسم بود.

فلسفه تحققی آگوست کنت مبتنی بر مشاهده و تفکر است. او اعلام داشت که تنها از راه نگریستن به زندگی ما می توانیم به حقیقت نزدیک گردیم، مثلاً ما باید بدانیم که آدمی تنها پرورده دست محیط نیست. تخم نیز به اندازه خاک اهمیت دارد. در یک خاک معین هم درختان میوه و گل و هم خار و علف هرز می روید.

زندگی خودِ کنت تاکیدی بر این مطلب بود. او در دنیایی می زیست که بر آستانه بدبختی تلو تلو می خورد. اما به عوض آنکه چون فیلسوف معاصرش شوپنهاور با غرشی یاس آمیز بدان پشت کند، کوشید تا با تخم های مثبت فلسفه جدیدی خاک حکمت را بارور و نیرو بخشد. وی با شوپنهاور در این نکته توافق داشت که اندیشه یک خدای خیرخواه با ستمکاری ها و اجحافاتی که در زندگی می بینیم، ناسازگار است، از این رو کوشید تا کیش جدیدی برای بشریت به ارمغان آورد، کیشی که خدا نداشت.

دین فلسفی و علمی او زاده زندگی پُر تلاطم و طوفان زایی بود. یک ازدواج بی فرجام، عشقی بی سرانجام، حمله جنون، از دست دادن شغل، اقدام به خودکشی و بالاخره آرامشی نهایی که نتیجه وقف کردن صمیمانه خودش برای خدمت به دیگران بود، اینها بودند قسمتی از آن عواملی که در تشکیل مسلک فلسفی وی تاثیر داشتند: «ای یاران اکنون که همه قربانی سرنوشت بی رحم هستیم، بیایید نسبت به هم مهربان باشیم.»

در آن عصر بدبینی و پرادبار، مسلک کنت سرشار از لطف و مهربانی بود. ای کاش مردم تنها به ندای دل های خود گوش می دادند!: «چرا باید در انتظار بهشت احتمالی آسمان باشیم؟ ما خود می توانیم یک بهشت واقعی ایجاد و در روی زمین بسازیم.»

اما سازندگان این بهشت اغلب افرادی بودند که بیشتر مورد آزار و اذیت قرار داشتند. سرنوشت کندرسه و لاوازیه پیشوایان تعلیم و تربیت و علم که قربانی حکومت وحشت شده بودند، نمونه آن بود. حکومت وحشتی که انقلابیون فرانسه ایجاد کرده بودند از ستمکاری و استبداد سلاطین آن کشور بهتر نبود. دنیا پُر از حیوان بدون فکر و اندیشه ای بود که فیلسوفان باید به طریقت آنها را به انسان های متفکر مبدل سازند.

معهذا نیازهای زندگی به آدمی چندان مجال تفکر نمی داد. کنت بعد از نزاع با کارفرمای خود سن سیمون کارش را از دست داد. ازدواج با زنی نامتجانس بر مشکلات زندگی او، که از اضطراب و احتیاج لبریز بود، افزود. تدریس در مدرسه پلی تکنیک او را به سیاست های ناگوار دانشگاهی کشید و بالاخره در افتادن با اولیای سیاستمدار مدرسه به بیکاری مجدد او منجر شد.

مدتی به تدریس خصوصی پرداخت اما به علت دچار شدن به بیماری جسمی و روحی از آن دست باز کشید. چندی را در تیمارستان گذراند، اما هنوز بهبود کامل نیافته بود که به خانه بازگشت.

آنگاه فاجعه دیگری در زندگی اش روی داد و آن عشق وی به زنی به نام کلوتید دوو بود. در این هنگام کنت چهل و شش سال داشت. دو سال قبل از زنش جدا شده بود. کلوتید نیز، هنگامی که کنت او را دید، تازه از شوهرش که یک مامور وصول مالیات بود و به جرم اختلاس به حبس ابد محکوم گشته، جدا شده بود. کنت سخت دلبسته کلوتید گشت. اما کلوتید یکسال بعد از این آشنایی مرد.

کنت دست به خودکشی زد اما موفق نشد و آنگاه، گوشه نشینی اختیار کرد و آرامش و عشقی جدید، عشق به بشریت، قلبش را تسخیر کرد. کنت شاهد انقلاب 1848 بود و دریافت که با شمشیر، صلح تامین نمی شد. می گفت آنچه دنیا محتاج آن است ترقی و پیشرفتی است که از تعلیم و تربیت منظم نتیجه شود، یعنی آگاهی و شعور تدریجی بر عشق نامتناهی. به این ترتیب کنت بنیانگذار دین جدیدی شد. مسیحیتی بدون مسیح، دینی که مبتنی بر علم بود و از الهیات و کلام در آن اثری نبود. این دین که از فلسفه ناشی شده، و ریشه هایش علوم مثبت و گل هایش سجایای اخلاقی انسان بود، باید دینی جهانی و همگانی گردد.

از این رو فلسفه کنت را هم می توان فلسفه تحققی و هم فلسفه انسان دوستی نامید. فلسفه تحققی بدان اعتبار که خلاصه و چکیده علوم است، و فلسفه انسان دوستی بدان علت که یک نظام اخلاقی است.

کنت می گوید: «جوهر فلسفه تحققی دانش متحقق علمی است. برای ساختن آینده باید بر گذشته وقوف داشت.» کنت برای آنکه بصیرت ما از گذشته روشن باشد، علوم مختلف را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد و همه را تحت یک واحد منطقی در می آورد. سپس آنها را برحسب درجه پیچیدگی و توسعه کلی موضوعات شان به ترتیب به ریاضیات، نجوم، فیزیک، شیمی، زیست شناسی، مردم شناسی و جامعه شناسی مرتب می سازد.

به نظر کنت از لحاظ تاریخی ساختمان علوم مثبت بر پایه ریاضیات شروع می شود و بتدریج مرحله بعد از مرحله، به صورت علوم پیچیده تر و کامل تر تکامل می یابد تا سرانجام به علم جامعه شناسی که نقطه اوج و کمال است، می رسد. در این سیر تکاملی هر علمی بر پایه علم پیشین استوار است و جامعه شناسی که واپسین آنها است نتیجه تمام دانش های برهم انباشته آدمی در طی تاریخ می باشد.

کنت در هر یک از زمینه های دانش، از ریاضیات تا جامعه شناسی سه مرحله تشخیص می دهد و آن را به صورت قانون ارائه می دهد. مطابق این قانون در مرحله نخستین، علم جنبه الهی داشت. همه چیز، به عنوان شخص یا وسیله مورد استفاده یک رب النوع پرستیده می شود، مثلاً خورشید خدایی بود و اختران گردونه با نامه خدایان بودند.

در مرحله دوم همان جنبه متافیزیکی یافت. عالم دیگر سلسله، افسانه ها و اساطیر نبود، بلکه پنداری از مجردات بود، مثلاً ستارگان کراتی پنداشته می شدند که آلات موسیقی می سازند، زیرا کره کامل ترین شکل و موسیقی کامل ترین هنر بود.

در مرحله سوم علم جنبه عقلانی یافت. پدیده های جهان موضوع مطالعات تجربی قرار گرفت، و بر طبق قانون علت و معلول تجزیه و تحلیل شد.

به این طریق تکامل دانش، ما را از افسانه های خدایان به مثل افلاطون و از مثل افلاطون به قوانین طبیعت می کشاند. ما افسانه های کودکی و افکار سست و بی پایه دوران جوانی را پشت سر نهاده، و اینک آماده مطالعه حقایق هستیم. ما به عصر بلوغ علمی رسیده ایم و کامل ترین علوم علمی که اوج دانش تحققی است و همه علوم دیگر مقدمات آن محسوب می شوند، علم جامعه شناسی است که دانش بهبود انسان است. مهم ترین موضوع مطالعه بشریت انسان است. بیایید از دنیای رویاها و احلام به زمین فرود آییم و افکار خویش را بر انسان ها که قرن تا قرن برای رسیدن به زندگی بارورتر و خلاق تر ستیزه می کنند، متمرکز سازیم.»

در فلسفه آگوست کنت، جامعه شناسی مقامی رفیع تر از حد اعلای علوم دارد. جامعه شناسی آغاز و پیش درآمد دین جدیدی است. دینی بر مبنای خیرخواهی دو جانبه میان افراد و درک بهتر فرآیندهای طبیعت و آرزوهای قلب آدمی.

به عبارت دیگر جامعه شناسی بزرخ میان علم و دین است. کنت تهذیب و بهبود اخلاقی و سلوک آدمی را غایت همه علوم می داند. می گوید که انسان اساساً حیوانی اجتماعی است. وی غریزه اجتماعی خود را از حیوانات پست تر به ارث برده است اما در طی قرون بسیار بر اثر یادگیری به تهذیب آن پرداخته است. عقل بر غریزه افزوده شده است. حس شفقت، احساسات سرکش ما را متعادل ساخته، سرانجام حس عدالت خواهی بر تمایلات ستیزه جویانه ما غلبه خواهد یافت.

کنت در ترسیم این تصویر ایده آل از آدمی، گرفتار خیالبافی و توهمات بی پایه نبود. او خوب می دانست که تاریخ نژاد بشر تا آنجا که ما می دانیم داستان رقابت و نفرت و جنگ است. او آنقدر حس واقع بینی داشت که بداند تهاجمات مردانی چون ناپلئون باز هم تکرار خواهد شد و هر بار نیز به میزان وسیع تری تکرار خواهد شد. زیرا می دانست که تکامل وسائط نقلیه، دنیا را در رزمگاه برخورد منافع به یکدیگر نزدیکتر می سازد.

اما کنت، حتی اگر امروز هم می بود و اوضاع جهان را نظاره می کرد، در پیروزی نهایی فلسفه انسان دوستی شک نمی کرد. وی اصرار داشت که انسان از روی غریزه خواهان همکاری و تعاون است؛ و جهان به رغم بروز و ظهور دشمنی های گاه و بیگاهش، آهسته آهسته اما بطور قاطع به سوی وحدتی دوستانه پیش می رود. «بیایید از نزاع ها و رقابت های ابنای بشر چندان دستخوش یاس و نومیدی نگردیم.» زیرا اینها همه درد و رنج های موجودی است که می خواهد خود را با قوانین اجتماع سازگاری دهد. مخلوقاتی با عواطف و احساساتی کمتر و خفیف تر از این نمی توانسته اند به صورت یک اجتماع کاملاً به هم مربوط و یکپارچه تشکل یابند. برای جوش دادن فلزات با یکدیگر و ساختن یک اثر هنری از آنها وجود آتش ضروری است.

«از این رو بگذارید بردبار و شکیبا باشیم» و چندان خوش بین نباشیم که تصور کنیم که بلافاصله در یک هزاره همه درهای سعادت به روی بشریت گشوده خواهد شد. کنت نسبت به زندگی دید تاریخی داشت. او ترقی انسان ها را رشدی بطئی (کُند) اما مسلم می دانست. برداشتن یک قدم صحیح، نه ده ها سال، بلکه صدها سال وقت لازم دارد. گذشته از این، همه قدم ها در جهت صحیح نیست. آدمیان چه بسیار در گذر زمان به روی درافتاده اند، ولی به رغم این افتادن ها، حرکت همیشه به سوی جلو و پیشرفت بوده است. کنت تشکیل کشورهای متحده ای، چون کشورهای متحده آمریکا را در آسیا، آفریقا و اروپا پیش بینی می کند. او همچنین توحید همه ممالک جهان را به صورت یک واحد هماهنگ و سازگار پیش بینی می کند. می گوید: «ممکن است شاهان مستبد خواهان جنگ باشند، اما مردم می خواهند تا آنها را آزاد گذارند تا خویشتن برای استقرار صلح تلاش کنند.»

بنابراین؛ دین کنت کوششی است اجتماعی برای تحقق بخشیدن به میل غریزی انسان جهت خدمت به همنوع، فلسفه انسان دوستی عبارت است از همسایه دوستی به میزان جهانی، امنیت همگانی بر مبنای اعتماد فردی، و تظاهر میل ذاتی آدمی به رحم و شفقت به صورت آرامش بخشی خدایی عشق و محبت.

کنت برای آنکه آیین خویش را به پیروانش بقبولاند، نظامی سرشار از آداب و تشریفات دینی و اذکار و ادعیه ایجاد نمود. تقویمی تهیه کرد که دارای فهرستی بود از روزهای مقدس، روزهای مقدسی که آنها را نه به خاطر ترقیاتی که نصیب آدمی شده بود، باید به خاطر داشت.

فلسفه انسان دوستی کنت به سرعت در اروپا انتشار یافت. در چند کشور خاصه انگلستان، کلیساهای انسان دوستی تشکیل گردید و مردی که خدا را انکار کرده بود، می دید که پیروانش او را تقریباً چون خدایی پرستش می کنند. یک ناظر کلبی مسلک گفته است: «خدایی وجود ندارد، ولی کنت پیغمبر او است.» و آنگاه آیین او به سرنوشت بسیاری از آیین های دیگر گرفتار آمد. پیروانش به ظواهر شعایر آیین او مشغول شدند و جوهر تعلیماتش را از یاد بردند.

کنت سال های آخر عمرش را، اگرچه در آسایش نبود، در امنیت گذراند، شاگردانش، از جمله استوارت میل، برای کمک به وی مبلغی فراهم ساخت. کنت تا آخر عمر اعتماد و اطمینان پا بر جای خود را به قدرت انسان در اصلاح و رستگار ساختن خویش، حفظ کرد. «دوستان من ساعت زمان با تیک تاک خود، قرن ها را به حساب ثانیه ها می گذارد، بنابراین توقع نداشته باشید که انتظارات بزرگ شما خیلی زود جامه تحقق بپوشد.» وی در سال 1857 میلادی درگذشت.

منابع

مقاله علمی و آموزشی «با آگوست کنت آشنا شوید»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری، ترجمه و نگارش هیئت تحریریه علمی پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا کتاب اطلاعات عمومی گنجینه های دانش، نوشته ی دکتر زین العابدین کاظمی و دکتر سیدمحمود اختریان و… از نشر محمد، منتشر شده در تیر ۱۳۸۸ با شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۳۶-۱۳۲-۷ به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا