با فقر و نداری مبارزه کنید

ذهن تنها وسیله و ابزاری است که با کمک آن، هر فرد می تواند زندگی اش را با برنامه ریزی پیش ببرد و آن طور که می خواهد و مایل است، زندگی کند. از این رو، جبری در کار نیست و انسان موجودی مختار است. در حقیقت ما می توانیم کاپیتان تقدیر دنیوی مان باشیم. زیرا تملک و فرماندهی ذهن ما در اختیار خودمان است و می توانیم آن را از طریق کنترل دیدگاه های ذهنی مان در مسیر و جهت مورد نظرمان هدایت کنیم.

ما نمی توانیم افکار یا اعمال دیگران را کنترل کنیم. حتی زمان تولد یا مرگ مان نیز در اختیار ما نیست. اما بطور حتم، امتیاز بی چون و چرای کنترل کردن هر فکری که در ذهن مان شکل می گیرد و تجلی می یابد را داریم. این موضوع حقیقت دارد که بسیاری از مردم که با فقر و بدبختی متولد می شوند، به ناچار آن را به عنوان وضعیتی گریزناپذیر می پذیرند و در تمام مدت زندگی شان با آن کنار می آیند و روزگار می گذرانند.

هفت ترس اساسی برای انسان وجود دارد:
1) ترس از فقر و نداری؛
2) ترس از انتقاد و سرزنش؛
3) ترس از بیماری و درد جسمی؛
4) ترس از نبود عشق؛
5) ترس از نداشتن آزادی و اختیار؛
6) ترس از پیری؛
7) ترس از مرگ.

فقر اولین و مصیبت بارترین ترس از میان هفت ترس اساسی است. اما ترس فقط یک حالت ذهنی و نتیجه ی افکار ذهنی منفی می باشد که بطور معمول هر فردی در مقطعی از زندگی اش آن را تجربه می کند.

تاریخ پر از آدم هایی است که از صفر شروع کردند و به ثروت زیادی دست یافتند، و همچنین پر از آدم هایی است که از بدو تولد ثروتمند بودند و به هیچ جا نرسیدند. ضعف عمده ی انسان ها نداشتن ثروت و دارایی نیست بلکه ناتوانی در بهره بردن از داشته هایشان است. شما می توانید شعار زندگی خود را به «یک فرد برنده و پیروز هرگز تسلیم نمی شود و کسی که تسلیم می شود، هرگز برنده و پیروز نمی شود» تغییر دهید.

شاید بتوان گفت که فقر یکی از ابزارهای امتحانی خداوند برای جدا کردن ضعیف از قوی است. در حقیقت خداوند با این ابزار، ضعیف را از قوی جدا می کند زیرا افرادی که بر فقر و نداری تسلط می یابند، بطور معمول بیشتر به توانایی خودشان برای تسلط بر هر چیز دیگر، که در مسیر رشد و پیشرفت شان قرار می گیرد و مانع ایجاد می کند، باور و اعتقاد دارند اما افرادی که فقر را به عنوان وضعیتی حل نشدنی پذیرفته اند، در بسیاری از جهات دیگر نیز نشانه هایی از ناتوانی و ضعف را بروز می دهند.

اراده ی خداوند بر این است که ما انسان ها با بهره جستن از قدرت ذهن و فکرمان و تلاش پیاپی و هدفمند، به جایگاهی که حقش را داریم و سزاوارمان است، دست یابیم. تمام انسان ها در سرتاسر زندگی شان، در وضعیتی امتحان و آزمایش می شوند. این موضوع به وضوح نشان خواهد داد که آیا بر ذهن شان و قدرت آن کنترل دارند؟

اگر فردی به جای اینکه با باورهای غلط یا با دیدگاه منفی تسلیم فقر و بدبختی شود، با یک دیدگاه ذهنی مثبت خودش را با فقر مرتبط کند، آنگاه فقر ارزش ها و مزیت های بسیاری برایش در پی خواهد داشت. شاید فقر و بدبختی یکی از ابزارهایی باشد که به وسیله ی آن، خداوند انسان را وادار می کند که از عقل و هوش و توانمندی هایش بیشتر و بهتر استفاده کند، انگیزه اش افزایش یابد، بیشتر ترغیب شود و نیز دست به اقداماتی بزند و مصمم تر با نیروهایی بجنگد که رو در رویش هستند و با او مخالفت می کنند. فرد این کارها را بر اساس اصل تنازع بقا انجام می دهد و سعی می کند برای بقا و زنده ماندن تا پایان توانش مبارزه کند.

شاید فقر و بدبختی ابزاری باشد که به وسیله ی آن خالق هستی با تدبیر ماهرانه ای انسان را بر آن می دارد تا در وضعیتی قرار گیرد که سرانجام خود واقعی اش را پیدا کند و از درون به شناخت و آگاهی برسد. هیچ علت و استدلال موجهی برای یک فرد توانا و با فکر برای پذیرفتن وضعیت ناخوشایند یا بغرنج وجود ندارد. دلیلی ندارد که یک فرد سالم (از لحاظ جسمی یا ذهنی) خودش را اسیر فقر و بدبختی بداند و چنین وضعیتی را تقدیرش در نظر بگیرد. باید دانست که انسان، مختار و آزاد است؛ بنابراین، هر فردی فرصت های بسیار خوبی برای پذیرش و استفاده از این هدیه ی بزرگ (قدرت کنترل بر ذهن) برای رقم زدن سرنوشتش را دارد. پیامد این تصمیم، آن چنان بزرگ است که فرد و سرنوشت او را بطور کامل تحت تاثیر قرار می دهد، گویی که فرد تقدیرش را خودش نوشته و مشخص کرده است.

آیا فقر به نعمت و موهبت تبدیل می شود یا به بدبختی؟ پاسخ این سوال به روش مرتبط شدن افراد با آن بستگی دارد. اگر فقر به عنوان یک نارسایی و نقص در نظر گرفته و پذیرفته شود و فرد چاره ای جز تسلیم شدن نداشته باشد، آنگاه به بدبختی تبدیل می شود. اما اگر به فقر همچون به چالش کشیدن فرد برای مبارزه با آن و باز کردن راه پیشرفت و تسلط بر آن توجه شود، آنگاه به نعمت و موهبت تبدیل می گردد. در حقیقت، این وضعیت یکی از معجزه های بزرگ زندگی است. فقر ممکن است به یک پله برای پیشرفت تبدیل شود که فرد از طریق آن می تواند به هر جایگاه والایی، که در قلب و فکرش است، دست یابد. این موضوع بطور کامل به دیدگاه فکری شخص و واکنش وی بستگی دارد.

هم فقر و هم ثروت با حالت ذهنی فرد مرتبط است. آنها بطور دقیق تابع الگویی هستند که از طریق غلبه ی افکار فرد که بیان می کند، ایجاد می شود و تجسم می یابد. افکار مربوط به فقر و بدبختی، مکمل ها و همتاهایشان را جذب می کنند و افکار مربوط به ثروت، مکمل های خودش را. قانون جذب هماهنگ، تمام افکار را به همتاها و مکمل های شبیه خودش تبدیل می کند. این حقیقت بزرگ مشخص می کند که چرا بیشتر مردم در سراسر زندگی شان، غم و فقر را تجربه می کنند. آنان به ذهن شان اجازه می دهند که از غم و فقر بترسد و افکار منفی شان بر ذهن شان غلبه می کند. قانون جذب هماهنگ، این گونه افکار را تحویل می گیرد و برای آنان همان چیزی را به ارمغان می آورد که انتظارش را دارند.

ناپلئون هیل می گوید: «من با فقر زاده شده بودم و هرگز هیچ چیزی جز فقر و بدبختی نمی شناختم. پس از اینکه نامادری ام به خانه ما آمد و زمام امور زندگی مان را در محیط بسیار اندوه بار و فقیرانه ی ما به دست گرفت، صحبت هایی از او با پدرم و در حضور من، شنیدم که اکنون اطمینان دارم که همان صحبت های پرشور باعث شد که من مصمم شوم تا بر فقر تسلط و غلبه پیدا کنم. او از نامادری خود نقل می کند:
«این محیط که آن را خانه می نامیم، مایه ی خفت همه ی ما و بدبختی کودکان مان است. همه ی ما افرادی تندرست هستیم و جسمی سالم داریم. وقتی بدانیم که فقر نتیجه ی چیزی جز بی تفاوتی یا سستی و تنبلی نیست، نیازی نداریم که آن را بپذیریم. اگر اینجا در این خانه بمانیم و شرایطی را بپذیریم که اکنون با آن زندگی می کنیم، فرزندان مان بزرگ می شوند و آنان نیز همین شرایط را خواهند پذیرفت. من فقر را دوست ندارم. من هرگز فقر و بدبختی را بخت و اقبالم ندانستم و اکنون نیز آن را نخواهم پذیرفت. اکنون درست نمی دانم که نخستین گام برای رهایی از فقر و بدبختی چیست. اما این موضوع را خوب می دانم که ما باید این گام نخست را با موفقیت برداریم و به این دور تسلسل خاتمه دهیم. مهم نیست که چقدر طول می کشد یا اینکه چند تن از ما باید فداکاری و از خود گذشتگی کنند. من قصد دارم کاری کنم که کودکان ما از تحصیل و آموزش خوبی بهره مند شوند اما مهم تر و بیشتر از آن، می خواهم که آنان با غیرت و کوشش و بلند همتی بر فقر غلبه یابند. فقر یک بیماری است و وقتی پذیرفته شود، به یک بیماری مزمن تبدیل می شود که رهایی از آن بسیار دشوار خواهد بود. با فقر زاده شدن، مایه ی خفت و ننگ و بی آبرویی نیست اما بطور حتم، پذیرش این وضعیت و قطعی دانستن آن مایه ی شرم و خفت است. برای همه ی آنان که بلند همت و کوشا و با غیرت هستند، فرصت های بسیاری وجود دارد. اگر فرصتی برایمان فراهم نیست، ما باید خودمان فرصت ها را برای خودمان خلق کنیم تا از این نوع زندگی رها شویم.
فقر، فرد را فلج می کند، از کار می اندازد و اسیر می کند. فقر آرام آرام شوق حرکت و پیش رفتن را از بین می برد. فقر آرزوی لذت بردن و زندگی بهتر داشتن را از بین می برد و مانع اقدامات فردی می شود. همچنین، ذهن فرد را برای پذیرش ترس، از جمله ترس از بیماری، انتقاد و درد و رنج جسمی شرطی می کند.»
صحبت های تاریخی نامادری ام تاثیری ماندگار در من گذاشت و سبب شد فقر را به عنوان بخت و اقبال خویش نپذیرم و آن را واقعیتی تثبیت شده و تغییرناپذیر در نظر نگیرم. نامادری ام از فقر نمی ترسید اما آن را دوست نداشت و از پذیرفتنش خودداری کرد.»

فقر تجربه ی بسیار بزرگی است اما چیزی است که باید تجربه کرد و بعد، پیش از اینکه اراده ی شما را برای آزاد و مستقل بودن در هم بشکند، باید بر آن تسلط و غلبه یافت. شاید باید به حال فردی که هیچگاه فقر را تجربه نکرده است، تاسف بخوریم اما برای فردی که فقر را تجربه کرده و آن را به عنوان بخت و اقبال خویش پذیرفته است، باید بیشتر تاسف بخوریم زیرا چنین فردی خودش را برای همیشه به اسارت محکوم کرده است.

در سرتاسر تمدن بشری، بیشتر مردان و زنان بزرگ با فقر آشنا شده و آن را تجربه کرده اند اما توانسته اند با غلبه بر آن، خودشان را از یوغ و اسارت فقر خلاص کنند. در غیر این صورت، هیچگاه بزرگ و با عظمت نمی شدند. هر فردی که در زندگی چیزی را همچون حقیقتی تثبیت شده می پذیرد، در حقیقت قصد ندارد خودش را از اسارت آن آزاد کند. خالق یکتا برای هر فرد ابزارهایی فراهم کرده است تا با کمک آنها تقدیر و سرنوشتش را در این کره ی خاکی مشخص کند که از جمله ی آنها امتیاز و مزیت آزاد کردن از اسارت چیزهایی است که مطلوب و دلخواه نیستند.

فقر ممکن است نعمت و موهبت بزرگی باشد و سرچشمه ی خیر شود. همچنین ممکن است سبب بدبختی همیشگی گردد. عامل تعیین کننده برای اینکه فقر نعمت باشد یا بدبختی، در حقیقت به دیدگاه ذهنی فرد بستگی دارد. اگر فقر به عنوان چالش و مبارزه برای تلاش بیشتر پذیرفته شود، نعمت است اما اگر به عنوان بدبختی اجتناب ناپذیر پذیرفته شود، آنگاه بدبختی همیشگی خواهد بود.

به خاطر داشته باشید که ترس از فقر با خودش ترس های مرتبط بسیاری به همراه می آورد، از جمله ترس از درد و ناراحتی جسمی و روحی. پس امید داشته باشید. امید، فرد را در موقعیت خاص و دشوار زندگی مصمم نگه می دارد و پیش می برد. بدون امید، ترس در وجود شخص حاکم می شود. در حقیقت فقیر و بدبخت کسی است که نمی تواند با نگاهی امیدوارانه به آینده بنگرد و دورنمای روشنی در ذهنش ترسیم کند. او نمی تواند امیدوار باشد که در آینده شخصی شود که امروز می خواهد و رویایش را در سر می پروراند. او نمی تواند امید داشته باشد که به جایگاه و موقعیت دلخواهش دست یابد و امیدوار نیست به هدفی برسد که در گذشته نتوانسته است به آن دست یابد. امید باعث می شود که روح انسان هوشیار و فعال باقی بماند.

[toggle title=”برای مشاهده منابع اینجا کلیک کنید.” state=”close” ]

مقاله آموزشی «با فقر و نداری مبارزه کنید»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری و نگارش هیئت تحریریه پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا کتاب شما می توانید معجزه ی زندگی خود باشید، نوشته ی ناپلئون هیل و ترجمه مجید شهرابی از انتشارات نسل نواندیش، منتشر شده در اسفند 1391 با شابک 7-410-236-964-978 به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.

[/toggle]

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا