ندای درونی واقعیت دارد
در قرن هفدهم رنه دکارت جمله معروف «فکر می کنم پس هستم» را به عنوان اصلی اولیه معرفی کرد. این مفهوم در سال 1887 بار دیگر توسط هلن کلر، دختر نابینا و ناشنوا، کشف شد. «من نمی دانستم هستم، در دنیایی زندگی می کردم که در آن جهان وجود نداشت و وقتی برای اولین بار معنی کلمه من را یاد گرفتم، پی بردم که من چیزی هستم. شروع به فکر کردن کردم و آگاهی و هوشیاری برای اولین بار در من به وجود آمد.»
همانطور که هر دوی آنها می دانستند، بخش کلیدی آگاهی یک «صحبت درونی» است که تجربه اندیشه کلامی را به وجود می آورد. در واقع ندای درونی همان چیزی است که شما هستید، اما نمی توان آن را مشاهده یا اندازه گیری کرد و تنها راه بررسی آن تعمق و درون نگری است.
بنابر مقاله ندای درونی نوشته فیلیپ جیکل، نوروساینتیست دانشگاه تورنتو؛ طبیعت ندای درونی با روش های جدید آزمایشگاهی و عکس برداری های نوین که در دهه های اخیر توسعه یافته اند، کشف شده است. ریشه این پژوهش به سال 1920 و لو ویگوتسکی (Lev Vygotsky)، روانشناس روسی بر می گردد.
وی تئوری خود را با معرفی ناحیه مجاور رشد توضیح داد؛ او معتقد بود که قلمرو شناختی انسان غیر قابل دسترس است و برای مواجهه با آن، باید از ابزار کمکی استفاده کرد. او این کمک را به این شکل بیان می کند که کودک در روزهای نخستین یادگیری، اعمال بزرگترها را تقلید می کند و هنگامی که برای اولین بار بدون حضور آنها در اجتماع حاضر می شود، صدای بزرگترهایش را منتقل می کند که گویی شریک خود در یادگیری می شوند، اما با گذشت زمان و چیرگی بیشتر کودک، این صدا درونی می شود تا اینکه صحبت با خود بطور کامل به سکوت بدل می شود. به عقیده ویگوتسکی، این ندا که در ابتدا بلند و با گذشت زمان درونی تر می شود، خود موتور توسعه و آگاهی است.
کتاب فکر و زبان ویگوتسکی تحول بزرگ را در این زمینه رقم زد و راهی منطقی برای رشد مغزی ارائه می داد، اما هنور برخی سوال ها بی پاسخ مانده بود. آیا افراد بالغ نیز صحبت درونی را درست به شکل کودکان، تجربه می کنند؟ آیا ندای درونی زندگی و تجربیات، ما را لحظه به لحظه روایت می کند؟
در اولین لحظات شناخت خود صدایی در درون ما با ما صحبت می کند؛ صدایی که بتدریج کسی که هستیم را می سازد. منشاء این صدا کجا است؟ چه زمانی شنیده می شود؟ تا کی ما را همراهی می کند؟ آیا ندای درونی نیز از قواعد زبان تبعیت می کند؟ در این مقاله شما می توانید با ندای درونی آشنا شوید.
پیروی یا تخطی صدای درونی از قواعد زبان
برای جواب به این سوال باید سراغ تئوری راسل هرلبرت (Russell T. Hurlburt) رفت. روش ارائه شده توسط این دانشمند به آزمایش نمونه برداری توصیفی مشهور است که در آن فکرهای درونی تعداد فراوانی از مصاحبه شوندگان در واکنش به صدای بوق ثبت می شود. افکار درونی در این آزمایش فقط به شکل تصویر، احساسات، تحریکات عصبی یا نمادها دسته بندی می شوند.
بسیاری از محققان باور دارند که انسان در تمامی ساعات شبانه روز با خود صحبت می کند، اما هرلبرت بر اساس آنچه در کتاب جستجو ندای درونی می نویسد، معتقد است که ندای درونی فقط 25 درصد زمان یک روز انسان را تشکیل می دهد. دقت بالای آزمایش هرلبرت باعث شده که او بتواند الگوهای فکری مختلف را برای افراد مبتلا به بیماری هایی مثل اسکیزوفرنی، بولمیا یا اوتیسم، بدست بیاورد. در همکاری اخیر هرلبرت با چارلز فرنی هو (Charles Fernyhough)، علاوه بر روند آزمایش رایج قبلی، یک اسکن مغزی نیز تهیه می شود. مقایسه نتایج اسکن ها با نتایج آزمون های قبلی نشان می دهد که طبیعت عصبی نداهای درونی کاملاً منحصر به فرد است و به قسمت خاصی از مغز مربوط می شود.
به عقیده فرنی هو صحبت درونی به لحاظ کلمات و ساختار زبانی کاملاً شبیه به صحبت عادی است که آن را ندای درونی گسترش یافته می نامد، با این تفاوت که صدایی تولید نمی کند. گفتنی است این اتفاق در زمان هایی که انسان تحت فشارهای زیادی است بیشتر دیده می شود، مثل زمانی که با فرد مهمی راجع به گم شدن پاسپورت تان صحبت می کنید و پیش از هر صحبتی داستان گم شدن پاسپورت تان را برای خودتان شرح می دهید. نتیجه مطالعه دیگری که توسط فرنی هو و همکارش انجام شد، نشان می دهد که در ندای درونی گسترش یافته همان قسمت از مغز فعالیت می کند که در مکالمات با افراد دیگر فعال می شود.
در مقابل این تئوری مدل دیگری نیز وجود دارد که منطبق با نکات دستوری زبان نیست یا حتی کلمات معنی داری در آن استفاده نمی شود، مثل وقتی که واژه هایی را استفاده می کنید که معنی خاصی ندارند، ولی به شما یادآوری می کنند که در هنگام خروج از خانه لوازم ضروری با خود همراه داشته باشید. این مدل تئوری ویگوتسکی را تصدیق می کند که صحبت درونی مقدم بر یادگیری است و برای صحبت درونی به ساختارهای گرامری نیازی نیست.
ندای درونی با صدای دیگری
برخی افراد صحبت درونی را با صدای افراد دیگر و به شکل توهمات شنیداری تجربه می کنند که کنترل آن برای آنها سخت می شود. مثلاً «من تو را خواهم کشت، من می خواهم به تو لطمه بزنم.» عباراتی هستند که احتمالاً فرد مبتلا به اسکیزوفرنی با صدایی که متعلق به خود او نیست، می شنود. نتیجه گیری های فرنی هو نشان می دهد جمعیت کوچکی از مردم توهمات شنوایی را تجربه می کنند؛ پدیده ای که محققان آن را شنیدن نداها نامگذاری کرده اند تا آن را از توهمات شنیداری اسکیزوفرنی متمایز کنند.
احتمالاً سقراط هنگامی که ندایی در درون او به وی اخطار می داد که به اشتباه نزدیک شده است، آن را تجربه کرده است. با وجود تمام پیشرفت هایی که از زمان ویگوتسکی در این زمینه به وجود آمده، همچنان رازهای زیادی برای مفهوم آگاهی، خود و نداهای درونی وجود دارد.
صدای درون اسکیزوفرنی نیست.
توهم های شنیداری در اسکیزوفرنی صداهایی درونی هستند که فقط توسط خود فرد تجربه می شوند و اطرافیان قادر به شنیدن آنها نیستند. پس آیا اگر ما صدای ندای درونی را می شنویم، دلیل بر این است که مبتلا به بیماری اسکیزوفرنی هستیم؟
تفاوت اصلی شنیدن این دو ندا تشخیص هویت آنها است. نداهای درونی در عین حال که می توانند بسیار بی قانون و حتی شلوغ و پُر سر و صدا باشند، اما دارای هویت مشخص هستند. ثبات هویت این صدا از جایی می آید که فردی که ندای درونی را می شنود، شاهد این صدای درونی است. در مقابل، افراد مشکوک به اسکیزوفرنی هویت صدا را درک نمی کنند. آنها به صداها واکنش نشان می دهند، صداها آنها را به مکالماتی دعوت می کنند که فرد را از زندگی روزمره خود منحرف می کند و به مکالمات دیگری می کشاند.
افرادی که دچار اسکیزوفرنی می شوند، افرادی هستند که علاوه بر زمینه ژنتیکی، شرایط روحی همراه با رنج فراوانی را تجربه می کنند و این امر باعث فروپاشی آگاهی و عدم تمیز واقعیت در آنها شده است. با توجه به این نتیجه گیری اگر فرد مبتلا به اسکیزوفرنی در دوره درمانی برای از بین بردن استرس ها قرار گیرد، امکان دارد که توانایی برای برقراری ارتباط بین خود و نداهای درونی را بازیابد.
منابع
مقاله علمی و آموزشی «ندای درونی واقعیت دارد»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری و نگارش هیئت تحریریه علمی پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا مقاله گیتا شمسی در مجله دانشمند، به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.