قدر زر، زرگر شناسد؛ قدر گوهر، گوهری!

مرد جوانی نزد ذوالنون مصری آمد و شروع به بدگویی از صوفیان کرد. ذوالنون انگشتری را از انگشتش بیرون آورد و به مرد داد و گفت: «این انگشتر را به بازار دست فروشان ببر و ببین قیمت آن چقدر است.»

مرد انگشتر را به بازار دست فروشان برد، ولی هیچکس حاضر نشد بیشتر از یک سکه نقره برای آن بپردازد.

مرد دوباره نزد ذوالنون آمد و جریان را برای او تعریف کرد. ذوالنون در جواب به مرد گفت: «حالا انگشتر را به بازار جواهرفروشان ببر و ببین آنجا قیمت آن چقدر است.»

در بازار جواهرفروشان انگشتر را به قیمت هزار سکه طلا می خریدند. مرد شگفت زده نزد ذوالنون بازگشت و او را از قیمت پیشنهادی بازار جواهرفروشان مطلع ساخت. سپس ذوالنون به او گفت: «دانش و اطلاعات تو از صوفیان به اندازه ی اطلاعات فروشندگان بازار دست فروشان از این انگشتر جواهر است. قدر زر، زرگر شناسد؛ قدر گوهر، گوهری!»

هرگز ناآگاهانه قضاوت نکنیم. قضاوت فوری درباره موضوعاتی که جنبه های مختلف دارند، نشانه ی کم عقلی و دیوانگی است.

[toggle title=”برای مشاهده منابع اینجا کلیک کنید.” state=”close” ]

مقاله آموزشی «قدر زر، زرگر شناسد؛ قدر گوهر، گوهری!»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری و نگارش هیئت تحریریه پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا کتاب نیم کیلو باش، ولی خودت باش!، نوشته ی سعید گل محمدی از انتشارات آسیم، منتشر شده در آذر 1391 با شابک 1-531-418-964-978 به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.

[/toggle]

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا