مغز هنرمندان با افراد عادی چه تفاوتی دارد؟

شاید دیگر زمان آن گذشته است که در درک فعالیت هنری هنرمندان و تفاوت میان هنرمند با مردم عادی، استعداد و مهارت های هنری آنها را به نیمکره راست مغزشان نسبت دهیم و هنرمندان را در دسته افرادی قرار دهیم که با نیمکره راست خود تفکر می کنند و در خلاقیت های خود به این نیمکره اتکا دارند. رد این دیدگاه از زمانی آغاز شد که نتایج تحقیقات جدیدی در مورد تفاوت ساختار مغز هنرمندان با دیگر افراد در مراکز علمی منتشر شد که بر اساس بررسی های آزمایشگاهی اثبات می کند ساختار مغز هنرمندان به کلی و از اساس مهم ترین و بهترین فاکتور در تشخیص تفاوت میان هنرمندان و همتایان غیر هنرمندشان است.

به گزارش پورتال یو سی (شما می توانید)، در تازه ترین تحقیقات که بر اساس تجزیه و تحلیل ریخت شناسی ریزترین عنصر در مغز با استفاده از تجهیزات سی تی اسکن صورت گرفته، نشان داده است که هنرمندان احتمالاً نسبت به سایر افراد، از سلول های عصبی بیشتر در بخش هایی از مغز خود برخوردار هستند که به آنها توانایی بیشتری در ادراکات بصری، مسیریابی فضایی نیز کارآیی بیشتر در بخش های مربوط به مهارت های حرکتی می بخشد.

این برتری یا مقدار بیشتر سلول های خاکستری و سفید در هر دو قسمت نیمکره راست و چپ مغز وجود دارد که سبب می شود به این نتیجه برسیم که دیگر دوران طرح ایده نیمکره راست و چپ درباره مغز هنرمندان و در بخش های مربوط به خلاقیت و شناخت منابع و دلایل آن به پایان رسیده و طبق شواهد علمی این استدلال مردود شده است. طبق بررسی های انجام شده توسط محققان، مغز هنرمندان تفاوت ساختاری عمده ای در مقایسه با غیر هنرمندان دارد.

سلول های خاکستری هنرمند

طبق همین بررسی ها، تصویرهایی که از اسکن مغز هنرمندان بدست آمده نشانگر آن است که هنرمندان در نواحی خاصی از مغز که مسئول فعالیت های بصری و تجسمی است از سلول یا ماده عصبی بیشتری برخوردار هستند.

این بررسی ها که در سال 2014 انجام شده و نتایج آن در مجله نوروایمج منتشر شده، بار دیگر اثبات کرد که استعداد هنری در افراد هنرمند، موهبت ذاتی است. در این گزارش پژوهشگران در عین حال بر نقش آموزش و نیز محیطی که هنرمند در آن رشد و نمو کرده تاکید داشته و این عوامل را دارای نقش تعیین کننده ای در بسط و رشد توانایی های هنری می دانند. اما همانطور که در بسیاری زمینه ها، تحقیقات علمی همچنان با ابهام مواجه است، در این زمینه نیز نقش متقابل طبیعت و آموزش و پرورش و سهم و نحوه اثرگذاری هر یک بر دیگری همچنان نامعلوم است.

ریخت شناسی کوچکترین و هنرمندترین عنصر مغز

ربکا چمبرلین یکی از نویسندگان اصلی این مقاله از دانشگاه کولیوون در بلژیک گفته است که در راستای علاقه به کشف و درک اینکه هنرمندان چگونه جهان را متفاوت از دیگران می نگرند، در این تحقیقات شرکت کرده است. او می افزاید: «افرادی که مهارت بیشتری در طراحی دارند ظاهراً در بخش هایی از ساختار مغز که مسئول عملکرد بخشی است که در اصطلاح به آن موتور عملکرد یا موتور مهارت ها گفته می شود و به آن «حافظه رویه ای یا حافظه طرز عمل» می گوییم، از رشد بیشتری برخوردار بوده است.» حافظه طرز عمل بخشی از حافظه بلندمدت در مغز انسان است که در انجام برخی فعالیت ها از سخن گفتن و راه رفتن تا راندن دوچرخه، بستن بند کفش ها، آشپزی و سایر فعالیت هایی از این دست، درگیر می شود.

محققان در این بررسی ها با استفاده از روش های اسکن مغزی، موسوم به تحلیل آماری ریخت شناسی کوچکترین عنصر مغز (Voxel-based morphometry) 21 دانشجوی هنر را زیر نظر گرفتند و داده های بدست آمده را با مغز 23 فرد غیر هنرمند مقایسه کردند. نتایج این بررسی ها نشان داد که توده مواد خاکستری مغز در گروه هنرمندان به گونه چشمگیری در ناحیه ای به نام پره کونئوس (Precuneus ناحیه ای در قطعه آهیانه ای میانه ای مغز که در راس مغز به سمت عقب قرار دارد.) بیشتر از افراد غیر هنرمند است. این بخش از مغز در طیف وسیعی از عملکردهای انسان دخیل است، اما بطور بالقوه مرتبط با فعالیت هایی است که مرتبط با خلاقیت باشد. فعالیت هایی که مهارت های تجسم ذهنی در مغز، ترکیب تصویرها و سپس جداسازی آنها از هم را شامل می شود. در این بررسی ها همچنین از شرکت کنندگان خواسته شد تا یک کار طراحی نیمه تمام را تکمیل کنند. سپس دانشمندان ارتباط میان عملکرد آنها را در اینکار با بخش ماده خاکستری و سفید مغز هر یک بررسی کردند.

هنر اکتسابی است یا ذاتی!

دامنه یافته های بدست آمده در این تحقیقات همچنین یکی از پرسش های مهم در زمینه هنر و مغز هنرمندان را در بر می گیرد: آیا هنر مثلاً نقاشی یک استعداد است یا مهارت اکتسابی؟

روشن است که مهارت در هنر نقاشی می تواند رشد و توسعه یابد، اما کافی نیست. در واقع استعداد نقاشی هم امری لازم و ضروری است. می توان گفت هنر نقاشی یک مهارت است، اما گروهی از افراد که استعداد ذاتی در این زمینه دارند، قادر به خلاقیت هستند. در واقع هنر نقاشی مستلزم برخورداری از هماهنگی بسیار قدرتمندی میان دید و نگاه با دست های هنرمند است که برخی افراد با چنین توانایی زاده می شوند. با این حال برخی نیز هنر نقاشی را می آموزند، اما خلاقیت نکته دیگری است.

در واقع تفاوت میان استعداد و مهارت چیزی نیست جزء کار سخت یا سختکوشی! استعداد توان ذاتی و مادر زاد انجام کاری است که در طبیعت فرد حک شده؛ در حالی که مهارت نوعی توانایی آموخته شده است. مهارت مستلزم صرف وقت و انرژی و کار سخت است، اما استعداد حتی زمان و میزان کار و تلاش را در یادگیری یک هنر کوتاه تر و اندک می کند.

موتور مهارت های ظریف هنرمندان تقویت شده است.

اما نتیجه تحقیقات در این زمینه نیز نکته های جالبی داشته است. این تحقیقات نشان داد که آن دسته از شرکت کنندگان که در تکمیل طراحی عملکرد بهتری داشتند، از حجم بالاتری از ماده خاکستری در مخچه و نیز در ناحیه موتور محرک تکمیلی (Supplementary Motor Area) برخوردار بودند. این دو ناحیه هر دو بخش هایی از مغز هستند که با بخش موتور مهارت های عملکرد ظریف (Fine Motor Skills بخشی که با عضلات ظریف تر بدن برای مهارت های ظریف تری چون نواختن پیانو یا نوشتن با قلم و… سر و کار دارد.) و نیز انجام فعالیت های روتین روزمره ارتباط دارد. ماده خاکستری مغز عمدتاً از سلول های عصبی تشکیل شده است. در حالی که ماده سفید، مسئول ارتباط میان نواحی مختلف ماده خاکستری مغز است.

اما هنوز روشن نیست که این افزایش در حجم ماده خاکستری چه معنایی می تواند داشته باشد. دکتر چمبرلین می گوید: «با نگاهی بر مطالعات انجام شده در مورد افراد خلاق و هنرمندان مانند موسیقیدان ها این نکته به نظر می رسد که پردازش مغز این دسته از افراد در این زمینه ها از کیفیت بالاتری برخوردار بوده است.»

به گفته این پژوهشگر، این یافته ها با شواهد دیگری همراستا می شود و حاکی از آن است که تمرکز و تخصص یا تمرین در رشته ای خاص واقعاً سبب ایجاد تغییراتی در مغز می شود. در واقع این تغییرات به این معنا است که مغز به گونه ای غیر قابل باور در پاسخ به آموزش و تمرین انعطاف پذیر است. البته تفاوت های فردی چشمگیری نیز وجود دارد که ما در شناخت آن فقط در آغاز راه هستیم.

کریس مک مانوس از دانشگاه کالج لندن و از دیگر نویسندگان این گروه پژوهشی که چه جنبه ای از استعداد هنری در یک فرد ذاتی و چه اندازه یا جنبه ای از آن اکتسابی و حاصل آموزش بوده است؟ از این رو مطالعات بیشتری نیاز است به نحوی که بتوانیم دریابیم مثلاً نوجوانان چگونه در یک فعالیت هنری، مثلاً نقاشی به مرور رشد می کنند. اما من فکر می کنم این بررسی ها فقط به ما کمک کرده است که دریابیم چطور به مسئله نگاه کنیم.

تشابه مغز هنرمند و دانشمند

این قبیل تحقیقات اگرچه گام های آغازین خود را می پیماید، اما شاید به مجادلاتی بی پایان در زمینه خاستگاه زیست شناختی هنر تا حدی پایان دهد یا از دامنه و شدت آن بکاهد. یکی از این مجادلات مهم در سال های اخیر در مجله نیویورکر و در پی انتشار کتابی با عنوان «تقلیل پذیری در هنر و علوم مغز» نوشته اریک کندل مطرح شد.

این مقاله با عنوان «آنچه که ما درباره هنر و ذهن می دانیم» منتشر شد، در واقع پاسخی انتقادی بود به نظریه اریک کندل استاد دانشگاه کلمبیا که با نتیجه تحقیقاتش در مورد ساختار عصبی حافظه جایزه نوبل را نیز بدست آورده است. او که از دیرباز علاقه خاصی به هنر به ویژه هنر انتزاعی داشته در این کتاب مدعی شده است که دانشمندان و هنرمندان در زمینه ای خاص چیز مشترکی دارند. به عنوان مثال در علم ریاضی، تلاش دانشمند بر این است تا با شکستن چیزها به اجزای آن و نشان دادن چگونگی ترکیب این قطعات بینشی کلی از جهان بدست آورد. کندل در تحقیقات شرح داد که چگونه نورون ها وقتی که بدرستی در مغز سیم کشی شده باشند، حافظه و ادراک را ممکن می کنند. او معتقد است که هنرمندان انتزاعی نیز به نحو مشابهی روش های شناختی مشابهی را بکار می گیرند. هنرمندان که کندل به آنها اشاره دارد از نظر او تجربه بصری را تخریب می کنند و با تمرکز بر یک یا چند جزء، تصویر را به عناصر اصلی آنها مثل شکل، خط، رنگ یا نور، کاهش می دهند.

خاکستری ها همه کاره اند!

با این حال نویسنده نیویورکر ضمن مقاله انتقادی با لحنی کنایه آمیز به کندل خرده گرفته است که هر چند درک و لذت و فهم هنر همه در مغز صورت می گیرد، اما واقعاً همه اینها در کجای مغز رخ می دهد؟ او یادآور شده برای پاسخ به این پرسش نیاز است که از علوم اعصاب چیزهای بیشتری طلب کنیم به جای اینکه همه چیز را به سادگی به ارتباط میان تجربه بصری و برخی نواحی مغز ربط دهیم. او یادآور شده که ما از همه متدهای علوم اعصاب برای اندازه گیری و صحت تئوری های مختلف روانشناسی و تئوری های فلسفی درباره هنر باید بهره بگیریم. ما واقعاً در مورد آنچه که در مغز هنرمند و نیز مغز نگرنده آثار هنری رخ می دهد بسیار کم می دانیم.

در این مورد که چرا برخی از مردم به یک اثر هنری خیره می شوند و گروهی دیگر واکنشی نشان نمی دهند؟ شاید استفاده از روش ها و تجهیزات MRI و مانند آن بتواند ما را در درک این مسائل کمک کند. برای درک شرایط دقیقی که حافظه های هیجانی و استدلال های اجتماعی ما را هدایت می کنند و چرا هر یک از مردم به هنرها پاسخ متفاوتی می دهند. هر چند استفاده همزمان از همه امکانات در علوم اعصاب در کنار مطالعات روانشناسی و فلسفی و نقد هنری برای شناخت و درک ارتباط میان مغز و ذهن تازه آغاز شده است.

منابع

خبر علمی «مغز هنرمندان با افراد عادی چه تفاوتی دارد؟» توسط هیئت تحریریه خبر پورتال یو سی (شما می توانید) با استناد به BBC و مجله دانستنیها، ترجمه، تدوین و نگارش شده است.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا