چکیده کتاب موفقیت از طریق نگرش ذهنی مثبت
کتاب موفقیت از طریق نگرش ذهنی مثبت (Success Through a Positive Mental Attitude) نوشته ناپلئون هیل (Napoleon Hill) و W. Clement Stone در سال 1960 منتشر شده است و توضیح می دهد چگونه می توانید با ایجاد نگرش ذهنی مثبت در خود، آن زندگی که آرزویش را دارید، بسازید.
ناپلئون هیل یک نویسنده آمریکایی است. در اواخر قرن بیستم، هیل به درخواست اندرو کارنگی (یکی از ثروتمندترین افراد زمان خود) با صدها فرد موفق و ثروتمند مصاحبه کرد تا راز موفقیت آنها را کشف کند. کتاب موفقیت از طریق نگرش ذهنی مثبت یکی از نتایج تحقیقات او است.
این کتاب اگرچه سال ها قبل و در دهه 1950 نوشته شده، اما ایده های آن هنوز معتبر و قابل استفاده هستند. در کتاب موفقیت از طریق نگرش ذهنی مثبت خواهید خواند چگونه هر فردی می تواند با تفکر مثبت به موفقیت دست یابد و سفر خود را به سوی زندگی جدید و موفق آغاز کند. در ادامه شما می توانید چکیده این کتاب را مطالعه نمایید.
با ایجاد نگرش ذهنی مثبت به اهداف خود برسید.
برای بسیاری از ما، موفقیت موضوعی رمزآمیز است. آیا موفقیت مستلزم شناخت افراد مناسب یا داشتن زمان بندی مناسب است؟ نه، نه و نه! موفقیت فقط نیازمند داشتن نگرش ذهنی مثبت (Positive Mental Attitude) است.
سطح موفقیت شما به نگرش ذهنی شما (مثبت یا منفی) بستگی دارد. افراد با نگرش ذهنی مثبت یا PMA جاذب موفقیت هستند. آنها با مثبت اندیشی به زندگی نگاه می کنند، و تحت تاثیر اشتباهات و شکست ها قرار نمی گیرند؛ آنها اشتباهات را فرصت می دانند. برای فردی با PMA هر شکست گامی به سوی پیروزی است.
چنین افرادی چون از شکست و اشتباه نمی ترسند، از امتحان کردن هم هراسی ندارند، حتی اگر موفقیت بعید به نظر برسد. آنها تشنه امتحان کردن و بهبود دادن خود هستند. این افراد به موفقیت دست می یابند چون مشتاق کسب اهداف و صعود به سطوح بالاتر هستند.
هنری فورد مثال خوبی از نگرش ذهنی مثبت است. او می خواست یک موتور V8 ارزان مناسب برای تولید انبوه بسازد. تا آن زمان، موتورهای هشت سیلندر فقط در خودروهای لوکس استفاده می شدند و مهندسان فورد رویای او را مورد انتقاد قرار داده و آن را غیر ممکن می دانستند. اما او دست از تلاش برای ایده اش نکشید و بعد از یکسال به غیر ممکن دست یافت.
ظهور V8 یک تحول بود. این نوآوری برند فورد را تثبیت کرد و هنری فورد را تبدیل به یکی از موفق ترین مدیران تجاری تاریخ نمود. همه اینها مدیون PMA یا تصویر ذهنی مثبت بود.
خبر خوب اینکه برای تغییر و بهبود نگرش ذهنی هیچ وقت دیر نیست. هر کس که در 25 سالگی کار کردن را شروع کند تا قبل از 67 سالگی حدود 100 هزار ساعت کار خواهد کرد. این یعنی برای تغییر و پرورش نگرش ذهنی خود وقت زیادی دارید.
نگرش ذهنی مثبت باعث می شود مشکلات را فرصت هایی برای موفقیت ببینید.
موفقیت یعنی مواجهه با مشکلات و حل آنها. کافی است به برترین ذهن ها و موفق ترین افراد دنیای کسب و کار فکر کنید. پشت هر ابداع یا نوآوری، مشکلی وجود داشته که فرد با آن روبرو شده و برای حل آن تلاش کرده است.
این دقیقاً نگرش ذهنی ما است که نحوه برخورد با مسائل و مشکلات را به ما دیکته می کند. وقتی با چالشی روبرو می شوید، به راحتی تسلیم شده و دست می کشید یا روی مثبت مشکل را می بینید و برای حل آن تلاش می کنید؟
واضح است که افراد موفق نگرش ذهنی مثبت دارند و رویکرد کارآتر را انتخاب می کنند. متقابلاً افراد دارای نگرش ذهنی منفی، به اهداف خود نمی رسند چون با اولین نشانه های بروز مشکل شکست خود را حتمی می بینند، مثلاً وقتی نمونه اولیه محصول شان شکست می خورد یا از سرمایه گذاران جواب رد می گیرند. افرادی که به ایجاد و پرورش PMA اهمیت می دهند، موانع را به عنوان چالش هایی برای رشد در نظر می گیرند و در نتیجه به جای تسلیم شدن سخت تر تلاش می کنند. به این واکنش نارضایتی، الهام بخش می گویند و افراد موفق حتی در مایوس کننده ترین و سخت ترین شرایط هم به آن پایبند می مانند.
حتی در زندان بودن هم می تواند فرصت مثبتی باشد. چارلز وارد طی دوران حبس خود توانست NMA یا نگرش ذهنی منفی را به PMA یعنی نگرش ذهنی مثبت تبدیل کند. این تغییر باعث شد احترام هم بندی ها و ماموران زندان را بدست آورد و در سلسله مراتب زندان ارتقاء یابد. او با یک بیزنس مَن به نام هربرت بیگلو آشنا شد که به دلیل تقلب مالیاتی در زندان بود. بیگلو آنقدر تحت تاثیر وارد قرار گرفت که به او قول داد بعد از آزادی شغل مناسبی به او بدهد. وارد پس از آزادی شغل را بدست آورد، بعد از مرگ بیگلو مدیر اجرایی شرکت شد و قبل از مرگ خودش تبدیل به فردی ثروتمند شد.
بنابراین هر مشکلی چه حرفه ای و چه شخصی را می توان با نگرش ذهنی مثبت حل کرد.
برای موفقیت باید از نزدیک بینی و دوربینی ذهنی پرهیز کرد.
در مورد نزدیک بینی و دوربینی ذهنی چه می دانید؟ چنین ذهنیت های مخربی مانع موفقیت هستند. نزدیک بینی ذهنی یعنی عدم توانایی دیدن امکانات و فرصت های آینده. شاید اهمیت برنامه ریزی و هدف گذاری را درست درک نکرده باشید یا همه انرژی خود را صرف کلنجار رفتن با مشکلاتی که درست روبرویتان می بینید، کنید. در هر صورت تصور کلی و بزرگتر را نخواهید دید. اما توانایی برنامه ریزی برای آینده یکی از مزایای تکاملی ماست.
دیک پاپ مثال خوبی از عدم نزدیک بینی ذهنی است. او فرصت و امکان ایجاد یک جاذبه گردشگری را در فلوریدا می دید. زمین های اطراف شهر وینتر هاون برای بقیه مردم چیزی به جز مردابی متروک نبود. اما او یک مرداب سرو خرید و آن را تبدیل به چیزی کرد که امروز به باغ های سرو مشهور است. او به گردشگران تجهیزات و مشاوره عکاسی رایگان هم می داد تا با مجموعه ای از عکس های جالب به خانه برگردند و برای باغ های او تبلیغ مثبت کنند.
اما این فقط نزدیک بینی نیست که به موفقیت لطمه می زند؛ دوربینی ذهنی هم مشکلاتی ایجاد می کند. افرادی که رویای آینده در سر دارند اما فراموش می کنند باید در زمان حال تلاش کنند. واضح است که این افراد به اهداف خود دست نمی یابند و فرصت هایی را که هر روز سر راهشان قرار می گیرد، نمی بینند. این فرصت های روزمره اغلب بسیار ارزشمند و پُر سود هستند. گیره کاغذ یا یادداشت های چسب دار را در نظر بگیرید. هر دوی آنها طرح هایی ساده برای حل مشکلات کوچک اما بسیار شایع ما هستند. افرادی که این مشکلات روزمره را تشخیص می دهند، می توانند میلیون ها دلار درآمد کسب کنند.
افراد با ذهنیت دوربینی هرگز چنین فرصت هایی را کشف نمی کنند. پس اگر می خواهید به موفقیت برسید، باید هم فرصت های پیش رو را ببینید و هم برای آینده برنامه ریزی کنید.
در کنار نگرش ذهنی مثبت به اراده هم نیاز دارید.
نگرش ذهنی مثبت، پایه و شالوده قوی برای موفقیت به شما می دهد اما در کنار آن به اراده و انگیزه هم نیاز دارید. به جای سرزنش تمام سختی ها و مشکلات دنیا، باید آماده تغییر و بهبود آن باشید. وقتی برای ایجاد تغییر اراده داشته باشید، انگیزه هم پیدا می کنید که شما را به سمت پیشرفت و موفقیت هدایت می کند. یک مثال خوب برای اراده و انگیزه قوی، میلو جونز کشاورز است. او در اثر بیماری شَدید، فلج شد. گرچه بدن او دیگر در خدمتش نبود، مغزش پیوسته کار می کرد و کم کم توانست راه حل های جدیدی برای انجام موثرتر کارها پیدا کند. او با انگیزه، اراده و نگرش ذهنی مثبت توانسته مزرعه کوچک خود را به کارخانه بزرگ سوسیس سازی جونز لیتل پورک تبدیل کند و میلیونر شود.
اما به یاد داشته باشید در کنار اراده به هدف هم نیاز دارید.
بهترین کار این است که اهداف خود را بنویسید و برای آنها سررسید تعیین کنید. به عنوان مثال بنویسید که تا پایان امسال به چه چیز می خواهید دست پیدا کنید. هرچه اهداف خود را بالاتر بگیرید، بیشتر با آنها می جنگید و بیشتر بدست می آورید. اگر هدفی چالش برانگیز دارید، آنها را به اهداف کوچکتر تقسیم کنید تا هفتگی یا ماهانه به آنها دست یابید و به مرور هدف نهایی را محقق کنید.
به عنوان مثال اگر هدف تان یادگیری زبان اسپانیایی است، هدف جاه طلبانه این است که بتوانید اسپانیایی روان صحبت کنید که ممکن است چندین سال طول بکشد. اما اگر آن را به هدف های کوچکتر تقسیم کنید، مثلاً سفارش نوشیدنی در رستوران به اسپانیایی یا خواندن داستان های اسپانیایی، موفقیت های کوچک تدریجی کمک می کنند متمرکز و با انگیزه بمانید.
با استفاده از تلقین اهداف خود را وارد ناخودآگاه خود کنید.
اقدامات ما نتیجه تصمیمات خودآگاه مان هستند؟ نه کاملاً. ذهن ناخودآگاه ما هم تاثیر شگرفی بر رویاها، آرزوها و نیازهای ما دارد و به رفتار ما هم شکل می دهد. خبر خوب اینکه می توانیم با استفاده از تلقین به خود از نیروی ناخودآگاه مان به نفع خود استفاده می کنیم. با تلقین به خود یا القاء به نفس آرزوها و اهداف خود را به ضمیر ناخودآگاه مان پیوند می زنیم. به این ترتیب افکار و در نتیجه زندگی مان تحت تاثیر قرار می گیرد.
در هر زمینه ای از جمله سلامت، مسائل مالی و روابط فردی، می توانیم از تلقین برای کسب اهداف خود استفاده کنیم. اما چطور؟ می توانید با تکرار یک جمله دو بار در روز شروع کنید، مثلاً اینکه می خواهید امسال چقدر درآمد کسب کنید. ناخودآگاه شما این را در خود ذخیره کرده و خودآگاه شما را به سمت هدف هدایت می کند، مثلاً با جستجوی فرصت های کاری جدید. برای پرورش نگرش ذهنی خود هم می توانید از همین روش استفاده کنید. اگر به خود بگویید که هر روز خوشحال تر خواهید بود، این احساس در شما به جریان می افتد و بعد از مدتی نگرش ذهنی تان بهبود قابل توجهی یافته و خوشحال تر خواهید شد.
مردی به نام بیل مک کال استاد تلقین بود. او در سیدنی زندگی می کرد، 21 سال داشت، کسب و کارش شکست خورده بود و در شغل خود در کنگره فدرال هم ناکام بود. اما او به جای پذیرش شکست، تصمیم گرفت از قدرت تلقین استفاده کند. او برای خود یادداشت کرد که می خواهد تا سال 1960 میلیونر شود. بعد از چندین سال تکرار این هدف با خود، نه تنها جوان ترین عضو پارلمان شد بلکه مدیریت 22 بنگاه خانوادگی را هم به عهده گرفت و البته میلیونر هم شد.
وقتی بتوانید نگرش ذهنی مثبت را در خود نهادینه کنید و از تلقین به صورت موثر استفاده کنید، در رویارویی با موانع هم اراده و خوش بینی بیشتری خواهید داشت.
با تغییر عادات، رفتار خود را تغییر دهید.
دیدیم که چگونه می توانیم ذهن خود را کنترل کنیم، اما در مورد رفتارها چه؟ اعمال خوب هستند که از ما انسان های خوب می سازند و بهبود رفتار و شیوه عمل فقط با تمرین بدست می آید.
می دانیم که احساسات روی اعمال ما تاثیر می گذارند. اما برعکس این هم درست است. اعمال هم احساسات را تحت تاثیر قرار می دهند.
بنابراین با تغییر رفتارهای خود، می توانیم احساسات خود را تغییر دهیم. بنجامین فرانکلین را در نظر بگیرید. او سخت تلاش کرد خود و رفتارش را تغییر دهد. او خود را مجبور می کرد که برای مدت مشخصی پرهیز، صرفه جویی یا اعتدال را تمرین کند تا وقتی که آن خصیصه مثبت را در خود ایجاد می کرد. سپس سراغ خصیصه خوب بعدی می رفت.
همه ما می توانیم فرانکلین را الگو قرار دهیم. به عنوان مثال اگر می خواهید زندگی معتدل تری داشته باشید، چند هفته اعتدال را تمرین کنید. در غذاهای چرب زیاده روی نکنید، و اگر بعد از خوردن یک گیلاس شراب احساس خوبی دارید، سراغ دومی نروید.
با تغییر رفتارهایمان، خود را هم تغییر می دهیم و هرچه بیشر روی خصایص خوب کار کنیم، بیشتر در وجودمان نهادینه می شوند. حتی می توانید ترجیحات خود را هم پرورش دهید. فرض کنید می خواهید شکلات خوردن را ترک کنید. سعی کنید هر بار که بعد از کار روی مبل دراز می کشید و تلویزیون را روشن می کنید، دو بسته شکلات نخورید! این تغییر ساده احساس سلامتی بیشتری به شما می دهد و کمک می کند به نیازهای بدن توجه بیشتری داشته باشید. در نهایت، دیگر ترجیح خواهید داد شکلات نخورید.
برای رهایی از عادت به تعویق انداختن کارها هم باید به جای اتلاف وقت با کارهای بی فایده، مستقیماً سراغ مهم ترین کارتان بروید. چند هفته تکرار این رویه، این رفتار را در شما نهادینه می کند و عادات بد را از شما دور می سازد.
هرگز تسلیم نشوید و همیشه به دنبال رفع خلاها و کاستی ها باشید.
اغلب اوقات برنامه هایمان به این دلیل تحقق نمی یابند که آخرین تکه از پازل سر جای خود قرار نگرفته و دقیقاً همین تکه است که موفقیت پروژه شما را تحقق می بخشد. افراد دارای نگرش ذهنی مثبت می دانند که باید همیشه مراقب این تکه آخر باشند.
هر کس که چشم انداز و هدف مهمی دارد، باید تامل کرده و از خود بپرسد تکه آخر پازل هدفش چه چیز می تواند باشد. اگر اجازه دهید نگرش منفی وارد تفکرتان شود، شکست تان حتمی است. اما اگر شکست خوردید، در مورد آن فکر کنید و با خود صادق باشید. چه کار بیشتری می توانستید انجام دهید؟ و آن چیز خاصی که می تواند پروژه شما را حتی از این هم فراتر ببرد، چیست؟
برادران رایت دقیقاً همین طور عمل کردند. آنها درست جایی که دیگران شکست خورده بودند، موفق شدند چون نگرش ذهنی مثبت و قوی داشتند. به جای اینکه بعد از طراحی هواپیمایشان ناامید شوند، تکه جا مانده پازل را پیدا کردند. فلپ های متحرک که روی بال های هواپیما نصب شوند! این فلپ ها به خلبان امکان می دهند بال ها را در جهات مختلف تنظیم کرده و تعادل هواپیما را حفظ کند. اگر برادران رایت نگرش ذهنی منفی داشتند، این قطعه هرگز کشف نمی شد و سر جایش قرار نمی گرفت. رویای آنها هم هرگز تحقق نمی یافت.
بعضی اوقات برای پیدا کردن قطعه مورد نظر بهترین رویکرد، رویکرد نامتعارف است. اغلب برای استفاده از طوفان مغزی، با کاغذ و خودکار پشت میز می نشینیم و منتظر می مانیم تا ایده ها به صورت جادویی به ذهن خطور کنند. معمولاً بعد از مدتی حواس مان پرت شده و تمرکز خود را از دست می دهیم و در آخر هم زمان از دست می دهیم و هم ایده های بالقوه را. بهتر نیست مسیر متفاوتی را تجربه کرده و ذهن را کاملاً متمرکز کنیم؟ به عنوان مثال دکتر گیتس مخترع آمریکایی خود را در اتاق تاریک و کوچک با عایق صوتی زندانی می کرد تا بتواند روی راه حل یک مسئله تمرکز کند. فقط وقتی به ایده ای دست پیدا می کرد چراغ را روشن می کرد و بیرون می آمد.
با انگیزه دادن به خود، به دیگران انگیزه دهید.
همه ما در مورد انگیزه دو نقش ایفا می کنیم، هم از دیگران انگیزه می گیریم و هم به آنها انگیزه می دهیم. اما اول باید بتوانید به خود انگیزه کافی دهید. انگیزه تعیین کننده اصلی انتخاب های ما است؛ بدون آن، پیشرفتی در مسیر موفقیت نخواهید داشت.
برای این کار فهرستی از تمام چیزهایی که می خواهید به آنها دست یابید همراه زمان دستیابی تهیه کنید. سپس شروع به تغییر دادن عادات خود کنید. راه های زیادی برای افزایش انگیزه وجود دارد اما کلید انگیزه فقط شروع حرکت است. بعد از خواندن این کتاب به خود نگویید بعداً به توصیه هایش عمل خواهید کرد، بلکه از جا بلند شوید و همین الان شروع کنید! حتی می توانید به دیگران هم کمک کرده و تشویق شان کنید.
روابط والد و فرزندی مثال خوبی برای تبادل انگیزه است. نوزادان به والدین خود انگیزه می دهند تا از آنها نگهداری کنند و والدین با مراقبت و حمایت از فرزندان آنها را پرورش می دهند که باعث شکل گیری اعتماد خواهد شد. به عنوان مثال توماس ادیسون همیشه مورد اعتماد و حمایت مادرش بود، حتی زمانی که دانش آموز کج رفتار و حرف نشنویی در مدرسه بود. او حتی در زمان شکست و ناکامی هم کنار پسرش ایستاده بود.
برای انگیزه دادن به افراد، چه کودک و چه بزرگسال، باید به او ایمان فعال داشته باشید. یعنی نشان دهید که باورشان دارید و از حمایت و اعتماد شما برخوردار هستند. صرف اعتماد قلبی داشتن به صورت منفعل موثر نخواهد بود چون فرد نمی تواند خود آن را در شما کشف کند! پس اگر می خواهید کارمندتان بداند که وظیفه مهمی به او سپرده اید، با او صحبت کنید. به او بگویید که سرنوشت پروژه را بدست او سپرده اید چون به او اعتماد داشته اید. ضمناً هرچه بیشتر نگرش ذهنی مثبت به دیگران انتقال دهید، بیشتر از آنها انگیزه می گیرید.
نگرش ذهنی مثبت همراه با عادات درست و رویکرد مناسب به اهداف، کمک می کند به هر چیزی دست یابید و این تنها راه موفقیت است.