چگونه مانند افراد موفق تصمیمگیری کنیم؟

زندگی امروز هر کدام از ما، حاصل جمع تعدادی انتخاب است. همین جمله کافی است تا به اهمیت تصمیمگیری در زندگی فردی، عاطفی و کسبوکار پی ببرید. در واقع تصمیمگیری موثرترین، مهمترین و زیربناییترین اصل در موفقیت افراد موفق به شمار میرود.
آیا میدانید روزانه به صورت متوسط چند بار تصمیم میگیرید؟ ده بار؟ صد بار؟ روانشناسان معتقدند که هر فرد در طول روز چند هزار بار تصمیم میگیرد. برخی از این تصمیمها تاثیر مستقیمی روی دورههای مشخص از زندگی دارند، ولی مابقی نسبتاً بیاهمیت هستند.
بعضی از تصمیمگیریها خیلی خوب از آب درمیآیند، برای مثال یک رشته تحصیلی را انتخاب میکنید و تحصیل در این رشته به شما کمک میکند تا در آینده به شغلی عالی دست پیدا کنید. برخی نیز نتیجه مناسبی به بار نمیآورند. برای مثال یک ساندویچ مرغ را برای نهار انتخاب میکنید، ولی این ساندویج باعث میشود تمام بعد از ظهر را با یک معده ناراحت سپری کنید.
حرفهایها چگونه تصمیم میگیرند؟
آقای مایک ویتاکر یک کارآفرین است و بنیانگذار شرکت Idea Gateway به شمار میرود. او در کتاب خود به نام The Decision Makeover مینویسد:
تصمیمها انشعاباتی هستند که در مسیر جاده وجود دارند. زندگی بر ما اتفاق نمیافتد، بلکه ما یک عضو فعال در آن هستیم. ما چیزی را از زندگی بدست میآوریم که آن را انتخاب میکنیم.
او عنوان میکند: «افراد موفق رویکرد متفاوتی نسبت به تصمیمگیری دارند و گزینههای پیش روی خود را به روشی علمی مورد مطالعه قرار میدهند»، او معتقد است که اگر از سه ابزار مختلف برخوردار باشیم، به شکل مطمئنتری گزینه صحیح را انتخاب خواهیم کرد. این ابزارها عبارتند از:
1) آگاه باشید که تمامی تصمیمها برابر نیستند.
افراد موفق به این نکته واقف هستند که تصمیمها به سه نوع کوچک، متوسط و بزرگ تقسیم میشوند. تاثیر ناشی از تصمیمهای کوچک تنها یک روز دوام دارد. برای مثال، انتخاب لباسی که میپوشید یا غذایی که میخورید، جزو همین تصمیمهای کوچک به شمار میرود. تاثیر ناشی از تصمیمهای متوسط برای حدود یک سال ماندگاری دارد. این نوع از تصمیمگیری زندگی شما را تغییر میدهد، ولی این گونه نیست که کل لحظات زندگی فرد را متحول کند. تصمیمگیری برای برگشتن به مدرسه یا انتخاب هماتاقی خوابگاه جزو همین تصمیمگیریهاست. افراد موفق برای انجام تصمیمگیریهای کوچک ذهن خود را چندان به زحمت نمیاندازند. آقای ویتاکر معتقد است: «شما روزانه حدود صدها تصمیم کوچک میگیرید، عواقب ناشی از آنها قابل توجه نیست و به راحتی میتوان از آنها چشمپوشی کرد.»
لحظات حساس برای انجام تصمیمگیریهای بزرگ، تنها یک یا دو بار در سال اتفاق میافتند. در این مواقع، افراد موفق از اهداف خود برای شناسایی گزینه صحیح استفاده میکنند. برای انجام تصمیمگیری صحیح، شناخت هدف یک عامل کلیدی است.
ویتاکر میگوید: افراد موفق چهار استراتژی دارند و از آن برای انتخاب گزینه مناسب استفاده میکنند. این چهار استراتژی عبارتند از:
- پنج هدف عمده را برای خود انتخاب میکنند و تمام تمرکز خود را روی آنها معطوف میکنند.
- اولویت اول خود را شناسایی میکنند و در هنگام تصمیم گیری، وزن بیشتری به آن میدهند.
- سعی میکنند بین اهداف و تصمیمات خود همپوشانی ایجاد کنند.
- مزایای حرکت پیوسته در مسیر صحیح را میدانند، ولی در عین حال از تغییر هم استقبال میکنند.
2) به تصمیمهای بد به درستی واکنش نشان بدهید.
برای همه پیش میآید که تصمیمهای بدی بگیرند. وجه تمایز افراد موفق در این است که خیلی سریع به تصمیمهای بد خود واکنش نشان میدهند. ویتاکر میگوید: «بیشتر مردم هیچ عکسالعملی به انتخابهای اشتباه خود نشان نمیدهند و این دردناک است. انسانهای موفق به محض اینکه متوجه شوند انتخاب نادرستی کردهاند، لحظهای تعلل نمیکنند. برای مثال، اگر شواهد حاکی از آن باشد که کسبوکار آنها سودآور نخواهد بود، در سریعترین زمان ممکن نسبت به تعطیلکردن آن اقدام میکنند، مسیر کاری دیگری را آغاز میکنند و دیگر هیچگاه درباره آن صحبت نمیکنند.»
بحث تنها به تعطیل کردن کسبوکار محدود نمیشود. وقتی بحث حل و فصل مشکل پیش بیاید نیز افراد موفق به سرعت واکنش نشان میدهند و تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا مشکل مرتفع گردد.
کلید کار در این است که در سریعترین زمان ممکن به اهداف خود بازگردید. ویتاکر نام این فرآیند را ریست بزرگ گذاشته است. تقریباً برای همه پیش آمده که در مورد یک موضوع حیاتی، تصمیمگیری اشتباهی داشته باشند. شما به عنوان یک مدیر یا کارآفرین، هیچگاه دوست ندارید که به یک کارمند میانی تبدیل شوید و با خودتان فکر کنید: اینجا، جایی نیست که من به آن تعلق دارم. پس هرچه زودتر باید به میدان بازگردید و به سمت اهداف خود حرکت کنید.
بدترین واکنش، تنزل دادن سطح اهداف است. برخی افراد وقتی شکست میخورند، سطح اهداف خود را پایین میآورند تا با وضعیت فعلی آنها هماهنگ شود. به عقیده ویتاکر، مردم این کار را انجام میدهند تا از احساس ناخوشایندی که در نتیجه تصمیمگیریهای اشتباه برایشان پیش آمده، دور بمانند. برای مثال افرادی که به ردههای پایین شغلی تنزل میکنند، با خودشان میگویند: «به هر حال آن کار چندان هم برای من مناسب نبود.» تنزیل سطح اهداف، در بلندمدت نتایج بدی به همراه دارد. افراد موفق اهداف خود را مقدس میدارند و به شکلی مداوم، تصمیماتی میگیرند که آنها را در مسیر رسیدن به اهداف سوق دهد.
3) از دام گرفتاری دور بمانید.
یکیدیگر از توصیههای آقای ویتاکر این است که افراد باید زمانهای نامناسب را برای فرآیند تصمیمگیری شناسایی میکنند. او مینویسد: «برخی افراد در زمانهایی که عجله دارند، به خود غره شدهاند، عصبانی هستند، احساس تنهایی و طردشدگی دارند یا خسته شدهاند، دست به اتخاذ تصمیمهای اشتباه میزنند. افراد موفق به خوبی آگاه هستند که در چه زمانهایی آمادگی لازم را برای تصمیمگیری ندارند و در این زمانها چنین عبارتهایی را به زبان میآورند: اجازه بدهید بیشتر در مورد این موضوع فکر کنم یا به زودی نتیجه را به شما اطلاع خواهم داد.» وی میگوید:
حرفهایها مشکلی با عدم پاسخدهی ندارند، بلکه ترجیح میدهند در فرصت مناسب و با ذهنی آماده به موضوع بیاندیشند. تصمیمگیری در موقعیتهایی که چارچوب ذهنی شما در حالت ایدهآل خود قرار ندارد، عواقب ناخوشایندی در پی خواهد داشت و در نهایت، چیزی جز پشیمانی عایدتان نخواهد شد.
یکی از تفاوتهای دیگر حرفهایهای موفق با سایرین در این است که عموم مردم، پشیمانیهای ناشی از تصمیمات بد خود را در چمدان بزرگی قرار میدهند و همواره آن را با خود به دوش میکشند، در حالی که حرفهایها به پشیمانی نگاه میکنند، از آن درس میگیرند و سپس آن را دور میاندازند. افراد موفق دوست ندارند افسار کار خود را به شانس و اقبال واگذار کنند. آنها معتقدند: «چیزی به نام شانس و اقبال وجود ندارد، اگر ما قدرت تصمیمگیری صحیح داشته باشیم، مسئولیت انتخابهایمان را خواهیم پذیرفت. به خاطر داشته باشید: اتفاقات خوب، در انتظار کسانی است که همواره برای زندگی و کسبوکار خود تصمیم میگیرند.»
استراتژی ارتقاء کیفیت فرآیند تصمیمگیری
در پایان، سه استراتژی را معرفی میکنیم. اگر دوست دارید کیفیت فرآیند تصمیمگیری خود را بهبود ببخشید، این سه استراتژی به شما کمک خواهد کرد:
1) بپذیرید که نمیتوانید همه چیز را با هم داشته باشید.
تصمیمگیری موجب میشود که درها را روی احتمالات کوچک و بزرگ ببندیم. شما نمیتوانید تمامی غذاهای موجود در منوی رستوران را انتخاب کنید. همواره مسیرهایی وجود خواهد داشت که طی نخواهند شد، شغلهایی وجود خواهند داشت که انتخاب نخواهند شد و تجربیاتی وجود خواهد داشت که هیچگاه آنها را لمس نخواهید کرد. شاید تصور کنید که اگر شغل دیگری را انتخاب میکردید یا استراتژی دیگری را در کسبوکار خود پیادهسازی میکردید، به نتایج بهتری میرسیدید، ولی هیچ کس دقیقاً نمیداند که آیا این تصور صحیح است یا اشتباه.
بنابراین اگر این بار سناریوی «اگر این تصمیم را میگرفتم، طور دیگری میشد» به ذهنتان خطور کرد، به آن توجه نکنید و نگذارید این تفکر شما را از ادامه مسیری که انتخاب کردهاید، دلسرد کند. از رجوع به گذشته خودداری کنید، در حال زندگی کنید و تلاش کنید همین امروز، تاثیرگذار ظاهر شوید.
2) افراط در فکر کردن همیشه هم خوب نیست.
اینکه در مورد جنبههای مختلف تصمیمگیری خود به خوبی فکر کنید، بسیار پسندیده است، ولی لطفاً در این کار زیادهروی نکنید. بازدهی تحقیق و ارزیابی یک نقطه عطف دارد و اگر از حد بگذرد، شیب نزولی میگیرد. اگر زیاده از حد فکر کنید، به جای مطمئنتر شدن، بیشتر گیج خواهید شد. گاهی اوقات تصمیمهایی که از روی شهود گرفته میشوند، بهتر جواب میدهند تا تصمیمهایی که بر اساس ارزیابیهای وسواسی روی حجم عظیمی از داده اتخاذ شدهاند.
3) فرآیند تصمیمگیری را بیش از حد به تاخیر نیندازید.
اغلب مدیران این گفتگوی درونی را تجربه کردهاند: هنوز وقت برای تصمیمگیری زیاد است، شاید به اطلاعات بیشتری نیاز باشد، بهتر است قبل از تصمیمگیری با حسابدارم مشورت کنم، فردا وقت آزاد بیشتری برای فکر کردن و تصمیمگیری خواهم داشت. یک توصیه مهم برایتان داریم: اگر قرار است در مورد چیزی تصمیم بگیرید، آن قدر وقت را تلف نکنید که کس دیگری به جای شما آن تصمیم را بگیرد. تعلل بیش از حد، معایب دیگری نیز دارد، برای مثال ضربالعجل تعیین شده برای درخواست به پایان میرسد و ابزار نارضایتی مشتری فراهم میشود.