سه درس از زندگی شخصی ایلان ماسک

ایلان ماسک (Elon Musk) مدیر و موسس شرکت‍‌های تسلا، اسپیس ایکس، سولارسیتی و چند شرکت بزرگ دیگر و یکی از موسسان شرکت پی‌پال و یک کارآفرین و سرمایه‌گذار موفق است. ماسک، کارآفرینی آهنین و نابغه فناوری است.

اگر قوانین کسب و کار طوری نوشته شده‌اند که مانع پیشرفت هستند، پس باید با آنها بجنگیم.

ایلان ماسک در چشم‌اندازها، ماموریت‌ها و برنامه‌ریزی‌های خودش و کارکنانش، فوق‌العاده سختگیر و متمرکز است. او همه را مجبور می‌کند تا به موفقیت‌های عظیمی که در ذهن دارند، برسند. ساعت‌های بسیار طولانی کار می‌کند و توقعات زیادی از خودش و کارکنانش دارد. او دغدغه نسل بشر را دارد و می‌خواهد روی نژاد انسان بطورکلی تاثیر بگذارد. هرگز بهانه یا نبود برنامه واضح و مشخص را نمی‌پذیرد.

از زندگینامه این مرد آهنین، می‌توانیم سه درس بزرگ یاد بگیریم که شما می‌توانید در ادامه آنها را مطالعه نمایید.

درس اول: جواب دادن به سوالات آسان است. اما پرسیدن سوالات درست است که سخت است.

در بیشتر موارد وقتی که در شرایطی گیر می‌افتیم، داریم به سوالات اشتباهی پاسخ می‌دهیم. مشکلی که اگر از ابتدا سوالات درستی پرسیده بودیم، اصلاً برایمان پیش نمی‌آمد.

به عنوان مثال، اگر از خودتان می‌پرسید که چگونه سطح انرژی‌تان را برای انجام یک شغل پُردرآمد اما پُراسترس حفظ کنید، اول باید از خودتان سوال کنید که چرا فکر می‌کنید به این شغل نیاز دارید؟ آیا راه بهتری برای زندگی وجود ندارد؟ راهی که در آن اصلاً نیازی به سطح بالایی از انرژی نداشته باشید؟

این طرز فکر باعث می‌شود که ایلان ماسک حتی قبل از ورود به دبیرستان، به موضوعاتی مانند انرژی خورشید، کاوش‌های فضایی و موشک‌ها و بانکداری بدون کاغذ فکر کند.

درس دوم: برای رسیدن به اهداف‌تان مصمم و با اراده باشید.

مصمم بودن یعنی اینکه به موضوعی آنقدر بچسبید تا به نتیجه برسید. اما معنی دیگری که از مصمم بودن برداشت می‌شود این است که مشخص کنید قدم بعدی‌تان چیست و وقت کافی صرف کنید تا تصمیم بگیرید در مرحله بعدی چه کاری باید انجام دهید.

ایلان از این روش برای رسیدن به همسرش استفاده کرد. جاستین هیچ علاقه‌ای به ایلان نداشت. اما او تلاش می‌کرد تا توجه جاستین را جلب کند. می‌خواست او را به بستنی فروشی دعوت کند. اما موفق نشد. با خودش فکر کرد «او از من خوشش نمی‌آید، اما بستنی که دوست دارد». پس از دوست جاستین پرسید که او چه طعم بستنی را دوست دارد. سپس با دو بستنی شکلاتی به سراغ او رفت.

این رویکرد به پرسیدن سوالات درست (درس اول) هم مربوط می‌شود. ایلان به این سوالات پاسخ داد: «آیا او آنقدر مرا دوست دارد که با من به بستنی فروشی بیاید؟» – نه. «او اصلاً بستنی دوست دارد؟» – احتمالاً، بله. «اگر برایش بستنی ببرم، از من بیشتر خوشش خواهد آمد؟» – احتمالاً بله. پس ارزش امتحان کردن را داشت. (در نهایت آنها ازدواج کردند.)

اگر کاری که می‌خواهید انجام دهید برایتان مهم است، به آن بچسبید و با رویکردی مثل یک دانشمند، مشخص کنید که مرحله بعدی کارتان چیست.

درس سوم: برای اینکه تاثیر عمیق‌تری روی دنیا بگذارید، تمام فعالیت‌هایتان را در راستای یک هدف خیلی بزرگ تنظیم کنید.

داشتن اهداف مختلف در زمینه‌های متفاوت زندگی مهم است. این موضوع چاشنی زندگی است و به زندگی تنوع می‌دهد. اما اگر به تمام اهداف‌تان مانند سطوح مختلف یک هرم نگاه کنید، آنگاه متوجه می‌شوید که چگونه روی تمرکزتان تاثیر می‌گذارد.

فرض کنید که در سطح پایین هرم زندگی می‌کنید، جایی که خیلی وسیع است و فضای کافی برای خیلی از موضوعات وجود دارد. مقداری از وقت‌تان را صرف شغل‌تان در حوزه فروش می‌کنید، در کنار آن کتاب می‌نویسید و چند سال بعد وارد کار املاک می‌شوید.

حالا به نقطه بالای هرم بروید. اینجا فقط برای یک هدف جا دارید، نه بیشتر! اگر بتوانید تمام اهداف‌تان را در سطوح پایین‌تر هرم طوری هماهنگ و هم راستا کنید که همگی در خدمت آن هدف غول‌آسای نوک هرم باشند، زندگی‌تان بطورکلی متمرکزتر می‌شود. به عنوان مثال، اگر کتاب شما مورد توجه یکی از مدیران فروشگاه‌های وال مارت قرار بگیرد، شاید بتوانید مسئول فروش یکی از املاک با ارزش این مجموعه بزرگ شوید. در این صورت تمام فعالیت‌ها و اهداف‌تان را با آن هدف قله هرم همسو کرده‌اید.

در مورد ایلان ماسک، شرکت تسلا، باتری‌هایی تولید می‌کند که شرکت سولارسیتی آنها را می‌فروشد و سولارسیتی پنل‌هایی برای تسلا می‌سازد. تمام شرکت‌های او با هم همکاری می‌کنند تا به ماموریت نهایی او خدمت کنند: نجات آینده بشریت.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا