فرضیه پن سایکیسم چیست؟
«وقتی بچه بودم، فکر می کردم ماه زنده است و مرا نگاه می کند. در تمام مسیری که از مدرسه به خانه می آمدم، از اینکه ماه مرا دنبال می کرد، لذت می بردم و باور داشتم که می خواهد مطمئن شود من سالم به خانه می رسم.» این نمونه ای از «جان بخشی» است؛ باور به اینکه اشیای بی جان مثل سنگ ها، درخت ها و کوه ها، جان دارند.
ژان پیاژه (Jean Piaget) پژوهشگر سوئیسی و از بنیانگذاران روانشناسی رشد، نمونه های زیادی از جان بخشی در کودکان را جمع آوری کرد؛ برای نمونه اینکه بیشتر از یک گل را می چیدند که به خانه ببرند تا گل ها احساس تنهایی نکنند یا اینکه سنگ ها را جابجا می کنند تا سنگ مجبور نباشد برای همیشه منظره ای تکراری را تماشا کند. مشاهدات پیاژه نشان می داد که جان بخشی در کودکی اتفاق می افتد و با روند رشد، کم کم از بین می رود. فرضیه پن سایکیسم (Panpsychism) هم خیلی به جان بخشی نزدیک است؛ با این تفاوت که پن سایکیسم ضرورتاً قائل به زنده بودن و تمامی فعالیت های ذهنی در اشیاء بی جان نیست، بلکه آنها را موجوداتی هوشیار می داند.
بر اساس یکی از نسخه های پن سایکیسم، همه چیز در جهان از جمله آدم ها، درخت ها، صخره ها، ابرها و حتی ذرات زیراتمی، هوشیاری دارند؛ چون هوشیاری یکی از تشکیل دهنده های پایه ای واقعیت است. خیلی ها پن سایکیسم را فرضیه ای بیهوده و گمراه کننده دانسته اند، اما اخیراً برخی دانشمندان و فیلسوفان بر آن شده اند که جواب یکی از مهم ترین و رازآلودترین سوال های وجودی ما را در این فرضیه بیابند؛ اینکه هوشیاری از کجا می آید؟
در این مقاله شما می توانید با فرضیه پن سایکیسم و ایراد وارد بر آن آشنا شوید.
در داستان کشور کورها، کوهنوردی به نام نونز به دره ای می رسد که از کل دنیا جدا افتاده است. همه مردمان این دره نابینا هستند و وقتی نونز سعی می کند برایشان توضیح بدهد که حس پنجمی به نام بینایی وجود دارد، آنها باور نمی کنند. بعد از مدتی نونز عاشق یکی از زنان دره می شود، اما بزرگان دره با ازدواج آنها مخالفت می کنند، چون نونز به حس پنجمی که اصلاً وجود نداشت، چسبیده بود و آن را رها نمی کرد. در نهایت پزشکی پیشنهاد داد که چشم های نونز را که باعث توهم هایش بودند، درآورند. آیا واقعاً هیچ راهی وجود نداشت که نونز بتواند برای مردم این سرزمین توضیح بدهد که دیدن، چگونه است؟
این داستان یادآور یک آزمایش فکری فلسفی است که سال 1982 بوسیله فرانک جکسون، فیلسوف دانشگاه ملی استرالیا مطرح شد تا راز هوشیاری را به تصویر بکشد. تصور کنید که مری یکی از دانشمندان فوق العاده در آینده زمین، همه عمرش را در اتاقی سیاه و سفید زندگی کرده باشد. با اینکه او هیچگاه این اتاق را ترک نکرده، اما همه چیز را درباره حقیقت بیرون با مطالعه کتاب های سیاه و سفید و برنامه های آموزشی سیاه و سفید تلویزیون، آموخته است. حالا اگر مری اتاق را برای اولین بار در عمرش ترک کند و به یک بوته گوجه فرنگی برسد که گوجه هایش هنوز نرسیده اند، منطقی به نظر می رسد که یکی از گوجه های نارس را نگاه کند و با خودش فکر کند، عجب، پس قرمز این است! این داستان سعی دارد نشان دهد که بخشی از دانش، از تجربه هوشیار بدست می آید.
مغز سیستم بسیار پیچیده ای است، اما در عین حال عضوی از بدن است و در ظاهر، چیزی فراتر از ریه یا کبد ندارد؛ پس چطور از عهده پردازش هوشیارانه بر می آید که به مراتب فراتر و متفاوت از کاری مثل تنفس یا هضم است؟ چگونه مغز به حواس خام ما معنا می بخشد؟ پاسخ دادن به این سوال ها در علم بسیار دشوار است.
راه حل پن سایکیسم
شاید برخی از شما فکر کنید چون ما به اندازه کافی از مغز نمی دانیم، هوشیاری هنوز یک راز باقی مانده است و همین که علم عصب شناسی به اندازه کافی پیشرفت کند، این معما حل خواهد شد؛ اما منتقدین این نگاه را بیش از اندازه خوشبینانه می دانند. کار علومی مثل فیزیک و شیمی و حتی عصب شناسی، توضیح پدیده های طبیعی در قالب ساختار، عملکرد، دینامیک مواد و ویژگی های آنها است؛ اما هوشیاری اصلاً از جنس ساختار یا عملکرد یا دینامیک نیست.
چرا فرآیندهای عصبی باید همراه با تجربه هوشیاری خاصی باشند؟ چرا اصلاً هوشیاری وجود دارد؟ علومی که نام بردیم نمی توانند به این سوالات اساسی جواب بدهند. راز توضیح هوشیاری، بطور استعاری مثل راز تبدیل آب معمولی (فرآیندهای مادی) به عسل (تجربه های هوشیار) است که بارها دانشمندان زیادی سعی کرده اند آن را انجام بدهند، اما شکست خورده اند.
پن سایکیسم برای جواب به این سوال، دیدگاه رادیکالی را مطرح می کند که همه چیز در این جهان، از جمله ذرات تشکیل دهنده مغز، به ذات هوشیار می باشند و بنابراین وقتی بطور پیچیده ای در کنار هم قرار می گیرند، نتیجه اش هوشیاری ما خواهد بود. اگر مولکول های آبی که مثال زدیم، به ذات حاوی عسل باشند، دیگر از تبدیل آن آب به عسل چندان تعجب نخواهیم کرد.
علم فیزیک، ویژگی هایی مثل جرم و اسپین (تکانه زاویه ای ذاتی ذرات زیراتمی) را ویژگی های پایه ای جهان می داند که با ویژگی های بنیادی تری نمی توان آنها را توضیح داد. پن سایکیسم هم دقیقاً داشتن هوشیاری را یکی از همین ویژگی های ذاتی ذرات تشکیل دهنده واقعیت می داند. از دید این فرضیه، هوشیاری پدیده معجزه واری نیست که از هیچ در مغز انسان ساخته شده باشد، اما توضیح نمی دهد که چگونه از کنار هم قرار گرفتن هوشیاری ذرات، هوشیاری پیچیده انسانی شکل می گیرد.
برخی از پن سایکیست ها می گویند که به دنبال ادغام یا ترکیب هوشیاری های کوچکتر، هوشیاری در مقیاس انسانی شکل می گیرد. برخی دیگر می گویند که وقتی در کنار هم قرار گرفتن ذرات هوشیار به سطح خاصی از پیچیدگی برسد، هوشیاری در سطح انسانی را پدید می آورد. البته که این فرضیه ها مادامی که ما به هوشیاری در سطح ذره دسترسی نداشته باشیم، صرفاً در حد فرضیه های نظری باقی می مانند.
ایراد ترکیب
در مقابل، منتقدین ایراد بزرگی را به فرضیه های پن سایکیست ها وارد می دانند و آن، چیزی نیست جزء ایراد ترکیب. ایراد ترکیب را ابتدا ویلیام جیمز (William James)، پدر روانشناسی آمریکا مطرح کرد. او ایراد ترکیب را چنین توضیح می دهد: جمله ای را متشکل از 5 کلمه در نظر بگیرید، برای نمونه «امروز یک روز خاص زیباست.» 5 نفر را جمع کنید و به هر کدام یکی از کلمات را نسبت بدهید. از آنها بخواهید در یک خط بایستند و هر کدام با تمام توان و اشتیاق ممکن به کلمه خودشان فکر کنند. آیا به این ترتیب، از هوشیاری کل گروه، معنای کامل جمله بدست می آید؟ نه؟ اعضای گروه هر کدام به تنهایی هوشیاری دارند، اما صرف کنار هم قرار گرفتن شان به سطح جدیدی از هوشیاری یا اندیشیدن به کل جمله منجر نمی شود.
نکته جیمز این است که اگر فرض کنیم ادعای پن سایکیست ها درست باشد، یعنی هر ذره ای خودش هوشیاری داشته باشد، باز صرف کنار هم قرار گرفتن ذرات، نمی تواند هوشیاری ای در مقیاس هوشیاری انسان بسازد. ایراد ترکیب، بزرگترین چالش برای پن سایکیست ها است.
هیچ چیزی مستقیم تر و مطمئن تر از تجربه هوشیاری خودمان نیست. فیلسوف و دانشمند قرن هفدهم میلادی، رنه دکارت می گوید: «من فکر می کنم، پس هستم.» ما می توانیم به همه آنچه اطرافمان هست شک کنیم، اما نمی توانیم به این واقعیت شک کنیم که وجود داریم چون خود فکر کردن و شک کردن، ثابت می کند که ما وجود داریم. چیزی باید باشد که فکر کند یا شک کند.
کازموسایکیسم چیست؟
تجربه های هوشیار که روان و مداوم و هماهنگ هستند، بیشتر به نقاشی های خیال انگیز می مانند تا نقاشی هایی که پُر از لکه های پرتاب شده رنگی هستند. همین مثال، ما را به دیدگاهی متفاوت از پن سایکیسم می برد که گاه کازموسایکیسم (Cosmopsychism) خوانده می شود. بر اساس این فرضیه، هوشیاری کل جهان، هوشیاری کیهانی است نه اینکه از هوشیاری ذرات آمده باشد. درست مثل اعتقاد به پانتئیسم که کل جهان را برابر با خود خالق می داند. حتی شاید در بیان اینشتین هم ردی از این دیدگاه ببینیم: «من بر این باورم که خدای اسپینوزا (پانتئیست)، خود را در هماهنگی همه هستی نشان می دهد.»
بر اساس کازموسایکیسم، تجربه های روان و متداوم و نرم هوشیارانه ما، بخش هایی از هوشیاری کیهان است. مدافعان این ایده همچنین معتقدند که هوشیاری همه جا وجود دارد، نه به این دلیل که ذرات هوشیار هستند، چون همه جهان بی وقفه هوشیار است.
شاید این بحث پیش بیاید که چطور چیزی عظیم (هوشیاری کیهانی) می تواند پایه ای تر از چیزی کوچکتر (تجربه هوشیاری انسانی) باشد، اما این فرضیه دیگر مشکل ایراد ترکیب را ندارد. با این حال کازموسایکیست ها مرزهای خیال را بیش از اندازه گسترش داده اند.
پاسخی برای راز بزرگ
هوشیاری همچنان یک راز است؛ اما آیا پن سایکیسم می تواند راه حلی برای آن باشد؟ در یک کلام، بعید به نظر می رسد. از یک طرف، این فرضیه هنوز جاهایی خالی دارد که باید پُر شوند. هنوز معلوم نیست که ذرات چه نوع هوشیاری ای دارند و چگونه از کنار هم قرار گرفتن ذرات، تجربه هوشیاری در سطح انسان پدید می آید. بدون توضیح تجربه هوشیاری در سطح زیراتمی، پن سایکیسم نمی تواند راه حل مفیدی برای این معما باشد.
از سوی دیگر، این فرضیه بسیار جذاب است؛ فرضیه ای است که می کوشد توضیح بدهد که کل جهان به صورتی هماهنگ هوشیار است. دست کم، این فرضیه در برابر فرضیه جایگزین دیگر، خیلی مقبول تر و معنادارتر به نظر می رسد: اینکه هوشیاری کامل، ناگهان طی فرگشت موجودات، روی بخش خیلی کوچک از کیهان پا به عرصه وجود گذاشت.
منابع
مقاله علمی و آموزشی «فرضیه پن سایکیسم چیست؟»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری، ترجمه و نگارش هیئت تحریریه پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا مقاله بهنوش خرم روز در مجله دانستنیها، به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.
مساله ذهن_بدن و هوشیاری و خودآگاهی موجودات دلیلش رو باید خارج از علوم تجربی پیدا کرد. متافیزیک