کارن هورنای که بود و چه گفت؟

خانم کارن هورنای (Karen Horney)، روانشناس و روانکاو آلمانی و یکی از برجسته ترین روانشناسان معاصر با رویکرد روانکاوی تحلیلی است. هورنای یکی از شخصیت هایی است که نظریاتش تاثیر گسترده ای بر روانشناسی و روانکاوی معاصر گذاشته است؛ او همچنین بنیانگذار انجمن پیشرفت روانکاوی و موسسه روانکاوی آمریکا بود. کارن هورنای را در کنار آلفرد آدلر بنیانگذار نئوفرویدیسم به شمار می روند.

در این مقاله شما می توانید با دیدگاه فکری کارن هورنای آشنا شوید.

شروع ماجرا و اختلاف نظر با فروید

ظاهراً اکثر دوروبری ها و پیروان فروید در یک نقطه ای از کار علمی شان نمک خوردند و نمکدان شکستند! هورنای هم ابتدا شاگرد و دنباله روی فروید بود، ولی به مرور راه خود را از او جدا کرد و تبدیل به یکی از منتقدان فروید شد. بعد از آدلر و تا حدودی یونگ، نوبت کارن هورنای بود که مخالفتش را با فروید ابراز کند و به صف مخالفان او بپیوندد؛ البته مخالفت او درباره همه مفاهیم نظریه روانکاوی نبود، اما در هر صورت در چند مورد اساسی به چند نظریه انتقاد داشت و می خواست قسمت هایی از نظرات فروید را اصلاح یا تکمیل کند.

کارن هورنای بعضی از نظریات فروید از جمله نظریه غریزه جنسی او را رد می کند. مهم ترین نقد هورنای به استادش فروید، در این بود که او معتقد نبود مشکلات روانی از سرکوب غریزه جنسی ناشی می شوند، بلکه به نظر او علت اصلی نابسامانی های روحی و رفتاری آدم ها، روابط خشن و محیط نابهنجار است. هورنای مثل آدلر بیشتر بر روابط و تعامل اجتماعی تاکید داشت و معتقد بود منشاء انگیزش انسان، بیشتر از آنکه به قول فروید نیروی جنسی یا پرخاشگری باشد، نیاز به امنیت و محبت است.

در کل برداشت هورنای از ماهیت انسان خیلی خوش بینانه تر از فروید است؛ برای مثال او درباره اهمیت سال های کودکی با فروید موافق بود، اما اینقدر آن را فراگیر یا تاثیرگذار نمی دانست. او می گفت مراحل رشدی که فروید در نظر گرفته است. در همه جای دنیا و برای همه یکسان نیست و تعارض های دوران کودکی که فروید از آن سخن می گفت، برای همه اتفاق نمی افتد؛ همچنین او نقش عوامل فرهنگی را پُر رنگ تر می دید.

در جستجوی بی تابانه صمیمیت و محبت

کارن هورنای جمله معروفی دارد که می گوید: «مصیبت اصلی، همیشه فقدان صمیمیت و محبت واقعی است». شاید او به این دلیل به این نتیجه رسیده بود که بخش مهمی از زندگی خود را در جستجوی مهر و محبت واقعی سپری کرده بود. او در دفتر خاطراتش نوشته بود: «چرا تمام چیزهای زیبا در این دنیا به من داده شده است به جزء یکی از عالی ترین آنها است و آن محبت است؛ من قلبی دارم که شدیداً به محبت احتیاج دارد!»

هورنای در کودکی و نوجوانی رابطه خوبی با پدرش نداشت. پدر او مردی عبوس و خشن و بی توجه بود و هورنای همیشه از این بی مهری رنج می برد. آنطور که او بعداً در نظریه اش توضیح می دهد، این احساس کمبود یا فقدان عاطفه، موجب اضطراب او شده بود و از دوران نوجوانی به این نتیجه رسیده بود که با عاشق شدن حداقل بطور موقت می تواند این حس اضطراب و ناامنی را خاموش کند؛ بنابراین بعد از ازدواجی که به جدایی انجامید، با چند نفر دیگر وارد رابطه عاشقانه شد و جستجوی بی تابانه اش را برای محبت ادامه داد، اما هیچکدام از روابطش دوامی نیاوردند. یکی از این افراد اریک فروم، روانکاو معروف آمریکایی بود که از هورنای پانزده سال جوانتر بود و رابطه این دو نیز بعد از چند سال به سردی گرایید.

نیاز به امنیت

نیاز به امنیت از مفاهیم مهم نظریه هورنای است. او معتقد است اینکه کودک در محیط خانواده از نظر روانی احساس امنیت کرده و حس کند مورد لطف و توجه والدین است، برای رشد بهنجار شخصیت او الزامی است و اگر والدین نتوانند این احساس را به کودک منتقل کنند، احساس امنیت روانی کودک ضعیف می شود. والدین به شیوه های مختلفی می توانند این احساس امنیت را از بین ببرند، مثل تحقیر و توهین کردن، تبعیض قائل شدن بین خواهر و برادرها، بدقولی، سرد بودن از نظر هیجانی و عاطفی و…؛ اما اگر کودک حس کند که او را دوست دارند و به خانواده احساس تعلق کند، حتی ضربه های روانی و اتفاقات آسیب زا را می تواند تحمل کند؛ یعنی حتی اگر مورد تعرض قرار گیرد یا مورد خشونت جسمی واقع شود، باز دچار آسیب روانی جدی و غیر قابل جبرانی نخواهد شد. در واقع انگار این محبت که با خود احساس امنیت به همراه دارد، او را تا حد زیادی در برابر حوادث آسیب زا واکسینه می کند.

تیپ های عصبی

هورنای می گوید که تقریباً همه ما در دوران کودکی، کم یا زیاد، یک اضطراب بنیادین را تجربه می کنیم که به صورت احساس فراگیر و پنهانی تنها و درمانده بودن در دنیای خصمانه است. حالا انسان ها در برابر این اضطراب به سه شکل از خود محافظت می کنند و بر اساس آن به سه تیپ عصبی تقسیم می شوند:

  1. شخصیت مطیع: این تیپ شخصیتی برای حفاظت خودش در برابر این اضطراب ها، تصمیم می گیرد از خواسته های دیگران پیروی کند. باب میل دیگران حرف می زند یا رفتار می کند و دائماً نگران است که دیگران از او راضی هستند یا نه. جرات انتقاد کردن از دیگران را ندارد و می خواهد در هر جمعی محبوب و دوست داشتنی باشد و همه تاییدش کنند. حالا چون این احساس امنیت درونی بسیار وابسته به تایید دیگران است، شدیداً شخصیت وابسته ای پیدا می کند و اگر حس کند کسی او را طرد می کند، بسیار وحشت زده می شود. این دسته از افراد در کل میل به حرکت به سوی مردم دارند.
  2. شخصیت پرخاشگر: این تیپ شخصیتی سعی می کند حس درماندگی و عدم امنیت خود را از طریق دستیابی به قدرت و کنترل دیگران یا از طریق موفقیت و حس برتری جبران کند؛ چون فکر می کند اگر قدرت داشته باشد، کسی نمی تواند به او صدمه بزند. شخصیت پرخاشگر هرگز از طرد شدن نمی ترسد، اما خودش به راحتی دیگران را طرد می کند. او همیشه تلاش می کند نفر اول باشد و معمولاً در شغل خود موفق است و مشتاق است که دیگران برتری او را ببینند و تایید کنند. این فرد معمولاً رفتاری خشن و خودخواهانه دارد و فقط به فکر ارضای نیازهای خود است. این دسته افراد در کل میل به حرکت علیه مردم دارند.
  3. شخصیت جدا: افرادی که تیپ شخصیتی جدا دارند، سعی می کنند با اجتناب و کناره گیری از دیگران در برابر حس ناامنی از خود محافظت کنند. چنین فردی تلاش می کند به کسی وابسته نباشد و خودش از پس تمام مشکلاتش برآید و از کسی کمک نگیرد. در واقع ممکن است از نظر فیزیکی در کنار دیگران باشد، اما از نظر روانی و عاطفی از مردم فاصله می گیرد. ترجیح می دهد زیاد با دیگران دمخور نشود و علاقه ای به همکاری و مشارکت ندارد. شخصیت های جدا به شدت در انکار احساسات خود نسبت به دیگران هستند؛ نه عشقی دارند و نه نفرتی و به علت سرکوب عواطف، بسیار بر عقل و منطق تاکید می کنند. این دسته افراد در کل میل به حرکت جدای از مردم دارند.

البته باید به دو نکته توجه کرد؛ اول اینکه این یک تقسیم بندی کلی است و در همه ما تا حدودی هر سه گرایش می تواند وجود داشته باشد، اما در فرد عصبی یا روان رنجور یکی از این سه گرایش غالب و حاکم است و یکی از این رفتارها پُر رنگ تر است. در واقع تفاوت یک فرد سالم با فرد روان رنجوری که در یکی از این تیپ ها می گنجد، در شدت ابراز این گرایش ها است. نکته دیگر اینکه انسان های سالم با توجه به شرایط و متناسب با موقعیت ممکن است یکی از این سه گرایش را ابراز کنند؛ برای مثال جایی باید در برابر مرجع قدرت مثل رئیس شرکت از در اطاعت و سازگاری درآمد و جایی دیگر برای احقاق حق مجاز است که کمی پرخاش نشان داد. اما فرد عصبی یکی از این رفتارها را بدون توجه به شرایط و موقعیت همه جا ابراز می کند و برای تغییر این نگرش از خود انعطاف پذیری نشان نمی دهد.

از جمله آثار کارن هورنای می توان به کتاب های «خودکاوی»، «تضادهای درونی ما»، «روانشناسی زن» و «عصبیت و رشد آدمی» اشاره کرد.

منابع

مقاله علمی و آموزشی «کارن هورنای که بود و چه گفت؟»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری و نگارش هیئت تحریریه علمی پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا مقاله هانیه روزبهانی در مجله موفقیت، به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا