آیا انسان تنها موجودی است که قدرت تخیل دارد؟

آیا می توانید اژدهای بنفش رنگی را در حال راندن یک دستگاه سه چرخ تجسم کنید؟ مسلماً بله. اما جالب اینجا است که شما تنها جاندار روی زمین هستید که این توانایی را دارید از هر آنچه از قبل دیده اید، تصاویر ذهنی بسازید؛ این تصویر را به بخش های کوچکتر خرد کنید و بعد دوباره با سر هم کردن شان، تصاویر تازه ای بیافرینید.

در مورد مثال فوق، ما خزنده و پرنده را با هم ترکیب می کنیم. از آن اژدها می سازیم و رنگ بنفش را هم از گل بنفش رنگی می گیریم. حالا کافی است تصویرمان را از نوع حرکت بدن روی سه چرخه به این موجود ذهنی اضافه کنیم تا بتوانیم اژدهای بنفش رنگی را تجسم کنیم که فرمان سه چرخه را با دست هایش گرفته و با پاهایش رکاب می زند.

این مهارت انسانی، بی نظیر است. فرهنگ، مهندسی، هنر، علم، موسیقی و فناوری، همه و همه با پایه همین توانایی انسان ها در سر هم کردن اجزایی که در ذهن شان دارند، ایجاد شده اند اما به نظر می رسد انسان از روز اول، این توانایی را نداشته است.

وقتی انسان مدرن حدود صد هزار سال پیش از آفریقا مهاجرت کرد؛ هنوز همان ابزارهای ابتدایی اجدادش را استفاده می کرد و حدود 60 هزار سال تا انفجار خلاقیتش فاصله بود. جهش های ژنتیکی در طول این 600 قرن، سرعت رشد پردازشگر مغز انسان یعنی قشر پیش پیشانی را کند کرد و همین امر، باعث شد بخش تفکر مغز ما بزرگتر شود، ما مهارت ترکیب زبان و پردازش تصویر را بدست آوردیم؛ مهارتی که برای تخیل و تجسم، ضروری است.

در این مقاله شما می توانید با قدرت تخیل و تجسم انسان و حیوانات آشنا شوید.

مهارت های ارتباطی و دوران کودکی

وقتی ما چیزی مثلاً دوچرخه ای را می بینیم، شبکه ای از سلول های عصبی مغز همزمان فعال می شوند و پیام عصبی می فرستند. برای بخاطر سپردن دوچرخه، مغز مجموعه این سلول هایی را که همزمان فعال شده اند، به هم متصل می کند. برای یادآوری تصویر دوچرخه، دوباره همین شبکه از نورون ها فعال می شوند. تحقیقات نشان می دهند که موش ها هم همین توانایی را برای پُر کردن جاهای خالی دارند اما ما یک قدم فراتر رفته ایم. ما نه تنها می توانیم آنچه را از قبل دیده ایم به همان شکل به یاد بیاوریم، بلکه می توانیم آن را کاملاً تغییر دهیم. چطور؟ برای این کار از مهارت های ارتباطی مان استفاده می کنیم.

سایر حیوانات هم زبان خودشان را دارند اما زبان انسانی متفاوت است. فقط انسان است که از زبان ترکیبی استفاده می کند، یعنی با ترکیب حروف و کلمه ها، واژه ها و جمله های تازه می سازد و از همین مهارت در تجسم هم استفاده می کند. به این ترتیب ما سنتز ذهنی انجام می دهیم، یعنی ایده های ذهنی را به قطعات خردتر می شکنیم و از کنار هم گذاشتن شان، چیزهایی در ذهن مان می سازیم که در واقعیت بیرونی اصلاً وجود ندارند.

برای اینکه بتوانیم چیزی را تجسم کنیم، باید کاری کنیم تا داده هایی که از قسمت های مختلف مغز فرا می خوانیم، همزمان به مقصد برسند تا بتوانیم آنها را کنار یکدیگر قرار بدهیم. رشته های عصبی مسئول این انتقال هستند اما رشته های عصبی طول های متفاوتی دارند و برای اینکه اطلاعات بتوانند همزمان برسند، مغز باید سرعت انتقال پیام را در این رشته ها تنظیم کند. چطور؟ با قطورتر یا نازک تر کردن لایه عایق میلینی دور رشته های عصبی. هرچه عایق میلینی ضخیم تر باشد، انتقال پیام از طریق آن رشته سریع تر اتفاق می افتد.

تنظیم ضخامت عایق رشته های عصبی در دوره کودکی انجام می شود که مغز، بیشترین پلاستیسیته را دارد. به همین دلیل هم دوره کودکی، دوران بسیار مهمی برای شکل گیری مهارت تجسم است. شاید بچه های بقیه حیوانات به تمرین پرواز کردن یا دویدن مشغول باشند اما گونه ما تنها موجودی است که بچه هایش با داشتن دوستان خیالی در دوران کودکی، تجسم و تخیل را تمرین می کنند و به این ترتیب، موهبتی را که فقط در اختیار گونه ما قرار دارد، به بهترین شکل پرورش می دهند.

گستره تخیل

قدرت تجسم ذهن ما خیلی فراتر از تصویر کردن اژدهای سه چرخه سوار است. مغز ما چرخه هایی آئینه ای دارد که نه تنها وقتی خودمان کاری را انجام می دهیم یا چیزی را تجربه می کنیم فعال می شوند؛ بلکه با دیدن تجربیات دیگران هم فعال می شود. برای مثال، وقتی می بینیم کسی دوچرخه می راند، بخش های حرکتی مغزمان روشن می شوند. وقتی می بینیم کسی از دوچرخه می افتد، بخش های مربوط به هیجان در مغزمان فعال می شوند. با این کار، مغز از همه این تجربه ها تصویری برای خودش می سازد که درست مثل دیگر تصاویر مغزی، می توانیم آنها را به قسمت های کوچک خرد کنیم و بعد در ترکیب هایمان از آنها استفاده ببریم.

وقتی بچه ها به چهار یا پنج سالگی می رسند، مهارت تجسمی پیچیده ای را بدست می آورند که تئوری ذهن نامیده می شود. تئوری ذهن یعنی کودک بتواند بفهمد که حالت های ذهنی ای مثل دانستن، خواستن یا هیجان ها، متعلق به خودش است یا دیگران. به این ترتیب او می تواند اهداف و باورهای بقیه را درک کند و بفهمد آنچه مردم می گویند، همیشه با منظورشان یکی نیست.

با رسیدن به بزرگسالی، توانایی این را داریم که برنامه ریزی کنیم. می توانیم سناریوهای بالقوه را در ذهن مان مرور کنیم و حتی قبل از اینکه مشکلی پیش بیاید، برایش راه حل پیدا کنیم. می توانیم چیزهایی را تجسم کنیم که هیچ وقت وجود نداشته اند و هرگز هم وجود نخواهند داشت. همچنین می توانیم در ذهن مان چیزهایی را که هیچ وقت تجربه نکرده ایم، شبیه سازی کنیم و حتی آنها را حس کنیم.

شبکه های مغز

برای داشتن همه این ابرقدرت های تجسمی از دو شبکه بزرگ سلول های مغزی استفاده می کنیم: شبکه توجه اجرایی و شبکه پیش فرض.

شبکه توجه اجرایی بین بخش های بیرونی قشر پیش پیشانی و لوب آهیانه ای قرار دارد و بطور مشخص، زمانی فعال می شود که روی حل مسئله ای تمرکز کرده باشید. تکلیف ساده ای مثل چرخاندن یک شکل در مغزتان، حداقل 12 منطقه مغزی مختلف را درگیر می کند. سلول های این مناطق باید با هم در ارتباط باشند و کار شبکه توجه اجرایی این است که تمرکز را حفظ کند و نگذارد این مناطق، به اصطلاح حواس شان با پیام های دیگر یا فکرهای تصادفی پرت شود تا تکلیف به انجام برسد.

اما برای اینکه بتوانید از حداکثر ظرفیت خلاقیت تان استفاده کنید، باید در شبکه پیش فرض مغزتان آرامش برقرار باشد. این قسمت از مغز زمانی فعال می شود که فکرتان این طرف و آن طرف می رود. بخش های فعال در شبکه پیش فرض مغز، قشر پیش پیشانی میانی و قشر سینگولیت خلفی هستند که با هم مسئولیت حافظه، تصمیم گیری، پاداش و هیجان را بر عهده دارند. وقتی به مسئله خاصی توجه نداریم و مغز در حالت استراحت است، شبکه پیش فرض کنترل را بدست می گیرد. در این حالت مغز می تواند تصاویری ذهنی خلق کند و آنها را تغییر دهد، بخش هایی از حافظه را به یاد بیاورد، افکار و ایده هایی خلق کند، با ایجاد امکان فعالیت همزمان بخش های زیادی از مغز، توانایی منحصر به فرد انسانی ما را برای ترکیب اطلاعات، آزاد کند.

تجسم هر انسانی قوی هست اما این ترکیب تجسم های کل بشر است که گونه ما را این قدر موفق ساخته است. ما می توانیم در مقیاسی بزرگتر از هر گونه دیگری با هم همکاری کنیم و با به اشتراک گذاری و ترکیب تجربه هایمان، دنیای اطراف مان را از نو خلق کنیم.

آیا حیوانات می توانند تجسم کنند؟

حیوانات می توانند از چیزهایی که از قبل دیده اند، تصویر ذهنی بسازند. به نظر می رسد که آنها خواب می بینند و در رویا، همان قسمت هایی از مغزشان فعال می شود که در بیداری فعال است. احتمالاً آنها حتی می توانند تصاویری از رویدادهای احتمالی آینده را در ذهن شان بسازند که به آنها اجازه می دهد برای اقدامات بعدی شان نقشه بکشند. سوال اینجا است که آیا حیوانات می توانند مثل ما چندین ایده مختلف را با هم ترکیب کنند تا چیز کاملاً غیر منتظره ای را ابداع کنند؟ احتمالاً خیر.

نزدیکترین موجودات به ما، شامپانزه ها هستند. به نظر می رسد بچه شامپانزه ها مثل بچه های انسان، بازی های تخیلی انجام می دهند. در مثالی معروف، شامپانزه ای به اسم ویکی تظاهر می کرد که یک اسباب بازی را با بند می کشد و حتی بعضی وقت ها از کشیدن آن دست بر می داشت تا اسباب بازی را آزاد کند که به مانعی خیالی گیر کرده بود. شامپانزه دیگری به نام کنزی تظاهر می کرد که در بین بوته ها خوراکی قائم می کند و بعد تظاهر می کرد که آنها را می خورد. او حتی خوراکی های خیالی اش را با دیگران هم شریک می شد و تماشا می کرد که آیا آنها خوراکی های خیالی او را می خورند یا نه. در هر دو مورد شامپانزه ها رفتاری را تجسم می کردند که از قبل تجربه کرده بودند.

آنچه به نظر می رسد، حیوانات قادر به آن نیستند، دست کم تا جایی که ما الان می دانیم، تجسم چیزهای کاملاً نو و جدید است؛ مهارت شگفت انگیزی که تا اطلاع ثانوی فقط ما انسان ها از آن برخورداریم.

منابع

مقاله علمی و آموزشی «آیا انسان تنها موجودی است که قدرت تخیل دارد؟»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری و نگارش هیئت تحریریه علمی پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا مقاله بهنوش خرم روز از مجله دانستنیها، به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا