چگونه مغز، درد دل شکستن را می فهمد؟

همه ما کمابیش با رویدادهای ناخوشایند اجتماعی برخورد داشته ایم. رویدادهایی مانند طلاق یا قطع یک دوستی، بیرون رانده شدن از یک گروه محبوب یا فوت کسی که دوستش داشتیم. جالب است که وقتی این تجربیات را به زبان می آوریم، از صفاتی استفاده می کنیم که مختص درد فیزیکی هستند؛ مثلاً می گوییم «جدا شدن از کسی که عاشقش بودم قلبم را به درد آورد» یا «درد آن مانند فرو رفتن تیری در قلبم بود». جالب است که این نوع بیان، تنها مختص به زبان فارسی نیست؛ مثلاً در زبان انگلیسی، دل شکستن را به سیلی خوردن (Slap in the face) تشبیه می کنند.

محققان حدس می زنند که این شباهت، به همپوشانی زیاد مسیر عصبی درد اجتماعی با درد فیزیکی باز می گردد، به بیان دیگر، قطع روابط اجتماعی واقعاً دردناک است! چرا که مسیرهای عصبی این مکانیسم در درد فیزیکی نیز دخیل هستند.

در این مقاله شما می توانید با جایگاه درد اجتماعی از دیدگاه تکاملی آشنا شوید.

انسان ها موجوداتی بسیار اجتماعی هستند؛ بطوریکه شادترین یا غم انگیزترین لحظات خود را درون اجتماع تجربه می کنند. انگیزه ما برای ایجاد یک جایگاه خوب و حفظ آن در روابط اجتماعی، ریشه در تاریخ تکاملی ما دارد. مقابله با درندگان، شکار کردن و پیدا کردن غذا به صورت گروهی برای اجداد ما، نسبت به زندگی انفرادی، امتیاز به شمار می آمده است؛ همچنین افراد در هنگام بیماری یا آسیب دیدگی، بوسیله هم قبیله ای های خود مراقبت می شدند. در نهایت، درد فیزیکی علاوه بر اینکه بیانگر صدمه دیدن بدن است، می تواند زنگ خطری برای آسیب جایگاه اجتماعی شخص نیز باشد (مثلاً اگر رئیس گروه، صدمه ای فیزیکی می دید، شاید او را به علت ناتوانی از رهبری گروه برکنار می کردند). از طرفی همانطور که درد فیزیکی با افزایش تمرکز بر محل آسیب دیدگی و ایجاد انگیزه برای فعالیت های بهبودی همراه است و موجب حفاظت بیشتر از فرد آسیب دیده می گردد، درد اجتماعی نیز انگیزه ای را برای بازپس گیری جایگاه خود فراهم می کند.

من باید ممنون کسی باشم که اولین بار مورفین را از خشخاش استخراج کرد. درد هفت دقیقه پس از تزریق ناپدید می شد و من زنی را که فریبم داده بود، کاملاً فراموش می کردم.

بولگاکوف – 1975 – صفحه 125

بخشی از زندگینامه بولگاکوف که در بالا خواندید، احتمالاً متوجه شده اید که نویسنده از داروهای اپیوئیدی (شبه مسکن) به عنوان تسکین دهنده یک درد اجتماعی استفاده کرده است. اما این دو نوع درد در مغز با هم چقدر و چگونه همپوشانی دارند، که با بیانی مشابه اعلامشان می کنیم اما بین آنها تمایز قائل می شویم؟

برای فهم درد اجتماعی بهتر است ابتدا درد فیزیکی را بررسی کنیم. یک درد فیزیکی، به دو جزء کلی و مجزا تقسیم می شود. اولین بخش آن، «حسی – تمایزی» است که مغز در آن اطلاعاتی درباره شدت، نوع و درک فضایی – محیطی درد دریافت می کند. این در حالی است که در دومین بخش آن، یعنی «تاثیری – انگیزشی»، حس ناراحتی را القا و توجه را به محرک درد معطوف می کند. این حس باعث ایجاد انگیزه ای برای پایان دادن به روند درد می شود.

جالب این است که هر یک از این بخش ها، مسیری مجزا دارد؛ احساس درد در نواحی قشر حسی – پیکری اولیه و ثانویه (SII و SI) و اینسولای خلفی (PI) حس می شود، در حالی که حس ناخوشایند بودن درد، با قشر سینگولیت قدامی (dACC) و اینسولای قدامی (AI) ارتباط دارد. با وجود ارتباط تنگاتنگ این دو بخش، جدایی مسیرهای عصبی آنها حاکی از آن است، که افرادی که در ناحیه dACC و AI خود دچار صدمه شده اند، می توانند وجود درد را حس کنند اما آن را کمتر مزاحم می دانند و کمتر از حالت عادی بر درد متمرکز می شوند. با وجود اینکه در بیرون رانده شدن از موقعیت اجتماعی، بافتی از بدن صدمه ندیده و درگیر نمی شود، اما توجه ما را به خود جلب کرده و انگیزه ای را در ما برای قطع آن درد اجتماعی فراهم می کند. این موضوع نشان می دهد که بخش تاثیری – انگیزشی درد فیزیکی نسبت به بخش حسی – تمایزی آن، ارتباط بیشتری با درد اجتماعی دارد؛ اگرچه بررسی ها نشان داده است که بخش حسی – تمایزی نیز در چندین گونه از دردهای اجتماعی ایفای نقش می کند.

منابع

مقاله علمی و آموزشی «چگونه مغز، درد دل شکستن را می فهمد؟»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری، ترجمه و نگارش هیئت تحریریه علمی پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا مقاله عرفان غالبی، به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا