چکیده کتاب ظرف 3 ماه روان صحبت کنید
کتاب ظرف 3 ماه روان صحبت کنید: توصیه ها و تکنیک هایی برای یادگیری همه زبان ها (Fluent 3 months; Tips and Techniques to Help You Learn Any Language) نوشته بنی لویس (Benny Lewis) در سال 2014 منتشر شده است و راهنمای تسلط به هر زبانی در کوتاه ترین زمان می باشد.
بنی لِویس نویسنده ایرلندی کتاب ظرف سه ماه روان صحبت کنید، در زمینه آموزش و مهندسی برق کار کرده و مسلط به 12 زبان از جمله زبان ماندارین چینی است. او در این کتاب روش های مفیدی برای یادگیری کارآ و اثربخش یک زبان جدید را مطرح می کند و خواننده را به کمک استراتژی های عملی چند زبانه شدن، در مسیر درست قرار می دهد.
زبان بخش مهم و مفیدی از زندگی روزمره است. بدون زبان، نمی توانید غذا سفارش دهید، جلسه برگزار کنید یا با دوستان تان قرار بگذارید. تصور کنید اگر قرار بود هر بار که می خواهید اطلاعات انتقال دهید پانتومیم بازی کنید، چه می شد! با این حال، بسیاری از ما فقط یکی دو زبان می دانیم و به همین خاطر در بسیاری از موقعیت های دشوار خارج از کشور در می مانیم. وقتی زبان فرد مقابل را ندانید، سفارش یک قهوه یا ساندویچ ده برابر زمان عادی طول خواهد کشید.
خوشبختانه برای یادگیری موثر زبان های جدید راهی وجود دارد که مستلزم سال ها تلاش و کلنجار رفتن با قواعد دستوری کسل کننده نیست. یاد گرفتن زبان جدید (اگر روش آن را بدانید) چندان سخت نیست. این کتاب راهنمای عملی یادگیری سریع و ساده زبان است که شما می توانید در ادامه خلاصه کاملی از آن را مطالعه نمایید. با توصیه ها و تکنیک های این کتاب می توانید هر زبانی را ظرف سه ماه روان صحبت کنید.
موفقیت در یادگیری زبان یعنی غلبه بر باورهای اشتباه رایج، پرهیز از برنامه های مبهم و هدف گذاری واقع بینانه.
تسلط بر هر مهارت جدیدی دشوار است، چه طراحی وب باشد و چه اسکیت سواری. اما حتی فکر یادگیری زبان جدید هم آدم ها را می ترساند. چرا؟ باورهای اشتباه زیادی بین مردم رواج دارد که باعث می شود خیلی ها اصلاً سراغ یادگیری زبان جدید نروند. یکی از این باورها این است که یادگیری چند زبان از توانایی بعضی افراد خارج است؛ به بیان دیگر فرزندان والدین تک زبانه از لحاظ ژنتیکی استعداد چند زبانه شدن ندارند. اغلب مردم وقتی در یادگیری زبان با مشکل روبرو می شوند، چنین بهانه هایی می آورند.
این عقاید اگرچه تلخ و ناامید کننده هستند، اما نادرستی آنها قابل اثبات است.
کشورهایی مانند کانادا یا سوئیس را در نظر بگیرید که در آنها صحبت به چند زبان امری عادی است. مسلماً مردم سوئیس ژن مخصوص یادگیری زبان، که دیگران از آن محروم باشند، ندارند! با این وجود، مردم در مواجهه با این باورهای اشتباه، آنها را می پذیرند و قبل از تلاش کردن، تسلیم می شوند. بنابراین باورهای کاذب مانع بزرگی بر سر راه زبان آموزی هستند و البته برنامه های مبهم هم به همان اندازه مضر می باشند.
برنامه مبهمی مثل «می خواهم اسپانیایی یاد بگیرم» چالش برانگیز و ترسناک است چرا که یاد گرفتن یک زبان از صفر تعهد بسیار بزرگی است. یکی از راه های ساده سازی این چالش این است که تکالیف مشخص برای خود تعریف کنید که به کسب هدفی واقع بینانه می انجامند، به این ترتیب، احساس موفقیت و اعتماد به نفس خواهید داشت.
کافی است تصمیم بگیرید تا چه سطحی می خواهید زبان مورد نظر را یاد بگیرید. اگر می خواهید بدون مشکل با صحبت کنندگان بومی آن زبان حرف بزنید، هدف خود را رسیدن به سطح A2 یا B1 ظرف سه ماه تعیین کنید. اما اگر قرار است فقط از پس سفارش غذا در رستوران بربیایید، A1 برایتان کافی است.
وقتی هدف بلندمدت خود را تعیین کردید، آن را به گام های کوچک تقسیم کنید. به عنوان مثال خود را ملزم کنید که هر روز حداقل دو ساعت زبان بخوانید.
بعد از اینکه باورهای اشتباه را کنار گذاشتید و اهداف واقع بینانه تعیین کردید، می توانید دایره لغات خود را گسترش دهید.
با چند استراتژی ساده لغات جدید را به سرعت یاد بگیرید.
هر زبان بطور متوسط پانصد هزار کلمه دارد و با این وجود تعجبی ندارد که در مسیر زبان آموزی مدام احساس کنید عقب هستید. بنابراین باید به یاد داشته باشید که در هر بار فقط گنجایش چند کلمه را دارید.
یکی از راه های یادگیری سریع لغات، روش کلیدواژه است؛ یعنی مرتبط کردن لغت مورد نظر به یک تصویر ذهنی. فرض کنید می خواهید لغت فرانسوی gare را یاد بگیرید که به معنی ایستگاه است. می توانید صدها بار آن را تکرار کنید تا در ذهن تان بماند، اما اگر بخواهید برای همه کلمات از این روش استفاده کنید، هفته ها طول می کشد تا بتوانید یک جمله بسازید! ضمن اینکه چند روز بعد هم بیشتر از نصف آنچه یاد گرفتید فراموش خواهد شد. راه بهتر برای به ذهن سپردن gare این است که آن را به یک تصویر بامزه یا عجیب که هیچ وقت فراموش نمی کنید، مرتبط نمایید. به عنوان مثال gare شبیه garfield است، گربه چاقی که با کت و شلوار اطراف ایستگاه قطار می دود تا به موقع به سر کار برسد! با چنین تصویر ذهنی لغت مورد نظر را سریع به یاد می آورید.
استراتژی دیگر برای یادگیری لغات، تکرار با فاصله است. در این روش کلمات دشوار را یاد می گیرد. فرض کنید لیستی از لغات جدید دارید و هر روز آنها را می خوانید و حفظ می کنید. اگر هر روز از اول لیست شروع کنید و به آخر برسید، در نهایت فقط لغات اول لیست را به یاد خواهید آورد. روش درست این است که فهرست لغات را تبدیل به فلش کارت های تک کلمه ای کنید. هر بار که لغتی را یاد می گیرید، آن را زیر دسته کارت ها می گذارید؛ و لغتی که هنوز به آن مسلط نشده اید را روی کارت ها نگه می دارید. بنابراین روز بعد، از سخت ترین لغت شروع می کنید.
از طریق تعامل با افراد بومی شهر خود و بدون سفر کردن، یادگیری زبان را تسریع کنید.
یادگیری لغات کلید ایجاد روانی در مکالمه است، اما برای یادگیری یک زبان نیاز به صحبت کردن به آن زبان دارید. استفاده از فلش کارت ها به تنهایی کمک نخواهند کرد. اما اگر ساکن ایالات متحده باشید و بخواهید چینی یاد بگیرید چه؟ برای تمرین زبان جدید کجا باید بروید؟ جواب هیچ کجا است.
برای یادگیری زبان جدید، در شهر خود ماندن مفیدتر از سفر به خارج از کشور است. چرا؟ چون وقتی به کشور دیگری سفر کنید، فقط روی زبان تمرکز نخواهید کرد؛ بلکه درگیر فرهنگ آن کشور، استرس جابجایی، پیدا کردن خانه و مستقر شدن خواهید شد. به علاوه، بیشتر مردم وقتی به کشور دیگری سفر می کنند، در نهایت سراغ هموطنان خود می روند، نه محلی ها. بنابراین حتی اگر به قصد یادگیری زبان سفر کرده باشید، ممکن است بعد از چند ماه تنها چیزی که بدست آورید، دوستان انگلیسی زبان باشد!
تمرکز روی یادگیری زبان در امنیت و راحتی خانه خودتان، بسیار ساده تر است. راه های بسیاری برای این کار وجود دارد: اول، از وب سایت های تبادل میزبانی برای پیدا کردن مهمانان خارجی استفاده کنید. در این وب سایت ها می توانید افرادی از سراسر دنیا ببینید، در خانه خود میزبان آنها شوید و با آنها زبان تمرین کنید. دنبال افرادی بگردید که به زبان مورد نظر شما صحبت می کنند.
روش دیگر پیدا کردن خارجی هایی است که نزدیک شما زندگی می کنند. حتی با نزدیک شدن به افراد بومی آن زبان در خیابان هم می توانید تمرین کنید. اگرچه این کار کمی سخت یا خجالت آور به نظر می رسد، اما بیشتر مردم وقتی می بینند کسی سعی دارد به زبان مادری آنها صحبت کند خوشحال می شوند. موزز مک کورمیک هم که بیش از 50 زبان را با درجات مختلف روانی صحبت می کند، از همین استراتژی استفاده می کند. او وقتی مشغول یادگیری اسپانیایی بود، به مرکز خریدها می رفت و با مردمی که به نظر می رسید اسپانیایی هستند، شروع به صحبت می کرد.
صحبت کردن از همان روز اول ضروری است و حتی مبتدیان هم می توانند راهی برای ارتباط برقرار کردن بیابند.
فرض کنید می خواهید بسکتبالیست حرفه ای شوید و ابتدا شروع به بلند کردن وزنه برای تناسب اندام می کنید. اما وقتی با دوستان تان بستکبال بازی می کنید، اغلب از آنها عقب می مانید. بنابراین تصمیم می گیرید هر روز بسکتبال بازی کنید و ناگهان، متوجه پیشرفت خود می شوید. همین استراتژی در زبان آموزی هم کاربرد دارد. برای تسریع یادگیری زبان باید از خود زبان شروع کنید و از همان روز اول حرف بزنید. اما چطور؟
اول سطح فعلی خود را بپذیرید و سعی کنید با تمام بدن خود صحبت کنید؛ یعنی از زبان بدن برای جبران محدودیت دایره لغات خود استفاده کنید. این کار ضروری است چون یکی از مهم ترین ابعاد صحبت کردن زبان بدن است. لغات مسلماً مهم هستند اما تنها عامل در ارتباط انسانی نیستند. فرض کنید یک آمریکایی تک زبانه هستید که به یک کشور غیر انگلیسی سفر کرده و می خواهد در رستورانی غذا سفارش دهد. از آنجا که یک کلمه هم از زبان آن کشور نمی دانید، سعی می کنید با حرکات بدن خود ادای مرغ در بیاورید! گارسون هم همانطور که ریز ریز می خندد، خوراک جوجه برایتان می آورد.
در اینجا زبان بدن به جزء برقراری ارتباط فایده دیگری هم دارد. همچنان که در موقعیت های مختلف با بدن خود حرف می زنید، کمی با فرهنگ آن کشور هماهنگ می شوید و کم کم از محلی هایی که با آنها تعامل دارید، چند کلمه یاد می گیرید.
استراتژی خوب دیگر برای جبران ضعف در دایره لغات استفاده از تقلب است. به عنوان مثال یادداشت ها یا لیست هایی که در مواقع نیاز به آنها مراجعه می کنید. به آنها مثل لیست خرید نگاه کنید، یعنی چیزهایی که نیاز دارید اما ممکن است فراموش کنید. عبارات پایه ای مثل «سلام، چطوری؟» و «اسم من …» باید در این لیست یادداشت شوند. بعد با تهیه یک برنامه مطالعه و تمرین این عبارت ها قبل از شروع صحبت با دیگران، خواهید توانست با بومی ها حرف بزنید و از همان ابتدا مهارت های خود را تقویت کنید.
قبل از ورود به جنبه های فنی، باید مکالمه را شروع کرده باشید.
یادگیری زبان درست مثل دوچرخه سواری است، زمانی می رسد که باید چرخ های کمکی را کنار بگذارید. اگر می خواهید در مکالمه روان شوید، باید به گرامر هم مسلط باشید، اما بعد از اینکه مکالمه را شروع کردید.
در واقع نمی توانید بر عکس عمل کنید. یادگیری گرامر قبل از اینکه بتوانید یک مکالمه ساده انجام دهید، فقط دلسردتان می کند. بنابراین اگرچه دوره های آموزش زبان اغلب مفاهیم گرامری را همان ابتدا معرفی می کنند، گرامر بدون لغات کاملاً بی فایده است. به عنوان مثال برای یاد گرفتن آلمانی ممکن است ساعت ها صرف مطالعه آرتیکل های مذکر، مونث و خنثی die – der – das کنید. اما حتی بعد از این مطالعه مفصل، هنوز احساس می کنید اینها فقط یک مشت کلمه هستند.
بهتر است بعد از اینکه به یک سطح مکالمه ای مثل A2 یا B1 رسیدید و احساس کردید دیگر پیشرفت نمی کنید، سراغ گرامر بروید. در این سطح پایه و مقدمات آن زبان را یاد گرفته اید و مطالعه گرامر، هم لذت بخش تر و مفرح تر و هم مفیدتر خواهد بود.
وقتی به این سطح رسیدید، می توانید از امتحان و تست برای یادگیری جنبه های فنی زبان استفاده کنید. البته سراغ مکالمه رفتن و نگه داشتن آزمون های گرامر برای بعد، عجیب و خلاف عادت به نظر می رسد اما سعی کنید به این شکل به آن نگاه کنید: «اگر بخواهید هنرمند حرفه ای شوید اول با تمرین های طراحی شروع می کنید و یک پورتفولیو برای خود می سازید. بعد در دانشگاه هنر ثبت نام می کنید تا مفاهیم پُر چالش تر هنر را بیاموزید.» یادگیری زبان هم همین طور است، بعد از اینکه تا حدی توانایی مکالمه پیدا کردید، باید سراغ امتحان دادن بروید.
از این گذشته، امتحان دادن ابزاری برای تسلط بر جنبه های فنی زبان مثل گرامر و نشانه گذاری است، اما فقط وقتی که آمادگی پیدا کرده باشید. وقتی به این نتیجه رسیدید که آماده اید، آزمونی انتخاب کنید که یک پله از سطح تان بالاتر باشد و چهارچوب زمانی مناسب جهت آمادگی برای امتحان تعیین کنید.
با فرهنگ سازگار شوید، تمرین را پیوسته ادامه دهید و قبل از شروع زبان جدید، به قبلی مسلط شوید.
تا به حال شده بخواهید جمله ای به یک زبان خارجی بگویید، اما در ذهن تان فقط به زبان مادری خود فکر کنید؟ این مشکل رایجی است که برای حل آن چند راه وجود دارد:
اول، اگر در کشوری هستید که زبان اصلی آن را نمی دانید، سعی کنید با محیط یکی شوید. با شبیه کردن ظاهر خود به محلی ها، احتمال اینکه بفهمند خارجی هستید و با شما انگلیسی صحبت کنند کمتر می شود. با کمتر انگلیسی صحبت کردن، احتمال اینکه کلمات را در ذهن خود با هم قاطی کنید، هم کمتر خواهد شد.
راه دیگر برای جلوگیری از قاطی کردن زبان ها با هم، یادگیری تلفظ درست است. فرانسوی را در نظر بگیرید؛ در این زبان عمدتاً از جلوی دهان برای صحبت کردن استفاده می شود و توجه به این نکته هم لهجه شما را بهتر می کند و هم باعث تمایز فرانسوی از زبان های دیگر می شود که بعدها ممکن است یاد بگیرید. به عنوان مثال اگر بخواهید اسپانیایی یاد بگیرید، که در آن بیشتر از قسمت عقب دهان استفاده می شود، احتمال اینکه به اشتباه کلمات فرانسوی استفاده کنید کمتر می شود، چون این دو زبان را به روش های متفاوت صحبت می کنید. با این استراتژی می توانید زبان های بیشتری بیاموزید، اما فراموش نکنید باید زبان های فرا گرفته را مدام تمرین کنید و قبل از تسلط به یکی، دیگری را شروع نکنید.
طبق یک قانون سرانگشتی خوب فقط وقتی در یک زبان به سطح B2 رسیدید، می توانید زبان جدیدی شروع کنید. در سطح B1 هنوز در مکالمه به آن زبان راحت نیستید و اگر زبان دیگری شروع کنید ممکن است قبلی را تضعیف کرده و حتی یک سطح کامل افت کنید.
اما مهم ترین نکته این است که وارد محیط شوید و شروع به صحبت کنید. کسی چه می داند، شاید دوستان جدید خوبی هم در این مسیر پیدا کردید.
بر خلاف باور عموم، یادگیری زبان می تواند فرآیندی سریع و مفرح باشد؛ اگر چند اصل کلیدی را رعایت کنید. اگر زود صحبت کردن را شروع کنید، مطالعه گرامر را به بعد از یادگیری مکالمه موکول کنید و فرصت های زبان آموزی در کشور خود را دریابید، هر زبانی را آسان تر یاد خواهید گرفت.