درس هایی از زندگی اندرو کارنگی
اندرو کارنگی (Andrew Carnegie) در سال 1835 متولد و در آغوش خانواده ای پُر جمعیت بزرگ شد. وقتی اندرو در اوایل دوران نوجوانی بود پدرش خانواده را به آمریکا برد ولی لهجه اسکاتلندی اندرو و عشق و علاقه اش به چیزهایی که مربوط به اسکاتلند بودند هرگز از بین نرفتند.
کارنگی مردی مصمم، با انگیزه و بعضی مواقع بی رحم بود. همیشه مشتاق بود لطف دیگران را جبران و موفقیتش را با دیگران تقسیم کند. در این مقاله شما می توانید بطور خلاصه با دیدگاه فکری اندرو کارنگی آشنا شوید.
او در شهر پیتسبرگ به عنوان تلگرافچی و کارمند راه آهن مشغول به کار شد و بتدریج توانست به شرکت راه آهن پنسیلوانیا راه پیدا کند. وقتی جنگ داخلی شروع شد از او درخواست کردند تا مسئولیت اداره راه آهن و تلگراف دولتی ایالات متحده را به عهده بگیرد و او از عهده اینکار به خوبی برآمد.
او یک جمهوری خواه و مخالف برده داری بود، مدیریت راه آهن و تلگراف یک فرصت عالی برای او بود تا در راه آرمانی که داشت انجام وظیفه کند. جنگ داخلی آمریکا میان ایالت های شمالی و جنوبی رخ داد. ایالات شمالی مخالف برده داری و ایالات جنوبی موافق آن بودند. تاسیس خطوط راه آهن و تلگراف نیز ابتدا از ایالات شمالی شروع شده بود زیرا ایالات شمالی صنعتی تر از جنوبی ها بود. بنابراین کارنگی مسئولیت اداره راه آهن و تلگراف را به عهده گرفت تا با کمک به نیروهای شمال که در طول خطوط راه آهن جابجا می شدند در راه آرمانش که جمهوری خواهی و مخالفت با برده داری بود فعالیت کند.
کارنگی به دلیل ظرفیت بالایی که برای کار کردن داشت و ارتباط خوبی که با مردم برقرار می کرد شغل مناسبی را برای خودش انتخاب کرده بود. سیستم راه آهن آمریکا به سرعت در حال رشد بود و خود او در این مورد گفت: «کار تولید در کشور ما هر چقدر هم که سریع پیش می رفت به سختی می توانست با نیازهای مردم آمریکا در آن زمان همگام باشد.»
پس از فروش حجم زیادی از محصولات تولیدی آهن و فولاد در ایالات متحده ثروتمندترین مرد دنیا شد. او سال های بازنشستگی اش را در منطقه تفریحی مورد علاقه اش اسکیبو کاسل واقع در اسکاتلند سپری کرد و در سال 1919 در شهر لنوکس ایالت ماساچوست درگذشت.
در وصیت نامه اش برای ساختن کتابخانه های عمومی در سرتاسر ایالت متحده و انگلیس 100 میلیون دلار اختصاص داد و هدایای ارزشمندی را هم به دانشگاه ها تقدیم کرد. کارنگی که عاشق صلح و دوستی بود از وقوع جنگ جهانی اول بسیار غمگین شد و در نتیجه به موسسه هایی که در راه تقویت صلح و ریشه یابی علل جنگ فعالیت می کردند کمک می کرد.
پدربزرگ اندرو کارنگی اولین کسی بود که وقتی هیچ کتابخانه عمومی وجود نداشت در زادگاه اندرو یعنی شهر دانفرملین واقع در اسکاتلند کتابخانه کوچکی را راه اندازی کرد تا به مردم کتاب قرض بدهد. خانواده او که بافنده های معمولی بودند وضع مالی خوبی نداشتند ولی عشق و احترام اندرو به کتاب تاثیر قابل توجهی بر او گذاشت. بعدها وقتی اندرو کارنگی ثروتمند شد کتابخانه ها گزینه های بدیهی برای کمک های مالی او بودند و مبالغ کلانی را از طرف کارنگی دریافت می کردند.
با اینکه کارنگی تحصیلات چندانی نداشت برای افرادی که ذهن بازی داشتند ارزش بسیاری قائل بود. او هم مثل بنجامین فرانکلین می دانست که رهبرها کتابخوان هستند و ثروت، زائیده دانش عمیق و فکر برتر است. وقتی اولین کتابخانه خیریه اش در حال ساخته شدن بود از او خواستند نشان خانوادگی اش را بیاورد تا روی سر در کتابخانه نصب کنند ولی او چنین نشانی نداشت. در عوض دستور داد یک لوح بسازند که روی آن تصویری از خورشید و پرتوهای نورانی آن کشیده شود و این عبارت روی آن نوشته شود: «بگذارید نور بیاید.» از انجیل می گویند زمانی که خداوند می خواست نور را خلق کند این جمله را گفت و نور خلق شد؛ که معنای استعاری آن خروج جهل و ورود دانایی است.
توصیه های کارنگی برای موفقیت در زندگی و کار
روی خودت سرمایه گذاری کن.
کارنگی از بورس بازی در بازار سهام بیزار بود. به نظر او انتخاب یک صنعت، یادگیری ریزه کاری های آن و سرمایه گذاری در همان صنعت، بهتر از سرمایه گذاری در بازار بورس بود: «من معتقدم مسیر واقعی برای موفقیت فوق العاده در هر کاری این است که در آن کار استاد شوید. من به پراکنده کردن منابع مالی و زمانی اعتقادی ندارم و اگر هم کسی را دیده باشم که با وجود داشتن چند کار مختلف و وقت گذاشتن برای آنها توانسته باشد به ثروت کلانی برسد، بندرت این اتفاق افتاده است. پس بهتر این است که همه منابع تان را فقط روی یک کار متمرکز کنید.» این قدرت تمرکز است.
ریسک کار را تقسیم کنید.
موفقیت بسیار زیاد کارنگی در جوانی باعث شد که به نترس و بی پروا بودن معروف شود. به قول خودش این حرف اصلاً حقیقت نداشت. در واقع او هرگز در مورد سرمایه شخصی خودش یا شرکایش ریسک های عمده نمی کرد: «وقتی به کارهای بزرگ دست می زدم شرکت های بزرگی مثل شرکت راه آهن پنسیلوانیا و مسئولین آن از من حمایت می کردند.» برای اینکه بتوانید فکر بزرگی داشته باشید و به کارهای بزرگی دست بزنید لازم نیست همه چیز را به خطر بیاندازید. درسی که کارنگی در این مورد می دهد این است که از یک موسسه یا شرکت برای تحمل ریسک کمک بگیرید و از حسن شهرت آن برای کمک به شرکت خودتان استفاده کنید.
موفقیت حاصل برخورداری از یک ذهن باز و برخورد خوب با مردم است.
کارنگی در مدیریت همه کارخانه های صنعتی اش همیشه شفاف عمل می کرد. او نظم خوبی در همه کارخانه هایش برقرار کرده بود، آنها را تمیز نگه می داشت و همیشه از بازرسین دولتی به خوبی استقبال می کرد. همیشه می خواست رابطه خوبی با کارگران کارخانه هایش داشته باشد و عموماً خواسته های منطقی آنها را تامین می کرد. اعتصاب معروف کارخانه هومستد که در آن چند کارگر جان شان را از دست دادند هنگامی اتفاق افتاد که او در سفر اسکاتلند به سر می برد و اگر در آنجا حاضر بود بعید به نظر می رسید که چنین اتفاقی رخ دهد.
او خیلی از زیردستانش را به ثروت رساند. چارلز اِشوآب یکی از مدیران کارخانه های او، اولین کسی بود که در آمریکا یک میلیون دلار در سال درآمد داشت. ناپلئون هیل در کتابش تحت عنوان «فکر کنید و ثروتمند شوید» می گوید این دستمزد بالا به خاطر تخصص فنی اشوآب نبود بلکه به خاطر توانایی فوق العاده او در انگیزه دادن به دیگران بود. کارنگی هم مانند همه افرادی که موفقیت بزرگی کسب کرده اند به طبیعت انسانی علاقه زیادی داشت و می دانست که نشانه یک رهبر واقعی هدایت درست انرژی های نیروی کار است.
کارنگی می گوید: «من فناوری ماشین بخار را درک نکردم ولی تلاش کردم تا مکانیسم پیچیده تری را به نام انسان بشناسم.»
احساسات تان را کنترل کنید.
خوش اخلاقی از ثروت ارزشمندتر است. جوانان باید بدانند خوش اخلاقی پرورش دادنی است و ذهن مانند جسم می تواند از تاریکی بیرون بیاید و زیر تابش نور آفتاب قرار بگیرد.
سخنرانی در جمع یک صحبت عادی است.
کارنگی برای سخنرانی دو قانون داشت:
- با مردم صحبت کنید.
- برایشان موعظه نکنید و خودتان باشید. سعی نکنید خطیب باشید.
این نصیحت کارنگی را به خاطر بسپارید تا مجبور نباشید برای گذراندن دوره های سخنوری هزینه های سنگین را تحمل کنید. در ضمن برای اینکه خودتان باشید، باید برای شناخت خودتان و علایق تان وقت بگذارید. سخنوری یعنی صحبت در مورد مسائل دنیا به شکلی که مورد پسند شما است.
حلقه ارتباطی تان را گسترش دهید.
دوستان کارنگی شامل قاضی ملون، متیو آرنولد، جیمز بلین، ویلیام گلادستون، رئیس جمهور هاریسون، مارک توآین و هربرت اسپنسر بودند. این دوستی ها برای فخرفروشی ایجاد نشدند بلکه به این علت با آنها دوست شد که بتواند مستقیماً از دانش و تجربه های منحصر به فردشان استفاده کند. همیشه به دنبال آدم های جالب باشید.
به دنبال دانش و ارزش باشید نه فقط پول
در یک بعد از ظهر در سال 1868 کارنگی در سن 33 سالگی وقتی ساکن هتل سنت نیکولاس در نیویورک بود، اساسنامه ای برای خودش تنظیم و با این جمله شروع کرد: «33 سال سن با 50 هزار دلار درآمد در سال!» سپس با خودش گفت که می تواند امور تجاری اش را به شکلی اداره کند که سالانه همین مقدار درآمد داشته باشد و مازاد آن را در راه اهداف خیرخواهانه هزینه کند. بعد نوشت که می خواهد در سن 35 سالگی بازنشسته شود و باقی عمرش را صرف مطالعه و خواندن کتاب کند. البته او اینکار را نکرد ولی در این عبارت ها، بذر نیکوکاری های بعدی او را می شود دید. دانشی که از راه مطالعه و خواندن بدست می آید، ارزش واقعی است. زندگی خوب طوری است که باعث می شود ذهن انسان باز شود. پول به تنهایی هیچ ارزشی ندارد.
سفر کن تا ذهنت باز شود.
کارنگی عاشق سفر کردن بود، بخصوص وقتی ماجراجویی هایی هم در سفر وجود داشت و دیگران را هم تشویق می کرد که در دنیا سفر کنند. کتابی دارد که داستان سفر او با اسب و کالسکه در طول کشور است. او در سفرهایش سعی می کرد عمیقاً با فرهنگ هایی که با آنها برخورد می کرد آشنا شود. برای مثال در سفرش به چین در مورد کنفوسیوس مطالعه کرد و در هندوستان با اندیشه های بودا و زرتشت آشنا شد. چنین احترامی به تمام ادیان ناشی از روشن فکری کارنگی و اعتقاد او به این مسئله بود که دیدن مکان های جدید باعث می شود قدر کل دنیا را بدانیم و شکرگزار خداوند باشیم.
نصیحت من به جوانان این است که علاوه بر اینکه همه وقت و توجه شان را صرف شغل شان می کنند هر دلار از پول شان را نیز در حرفه شان سرمایه گذاری کنند. خود من خیلی زود تصمیمم را گرفتم و همه وقت و سرمایه ام را برای تولید آهن و فولاد و سرآمد شدن در این صنعت صرف کردم. هیچ کار خوبی بی نتیجه نمی ماند.
منابع
مقاله علمی و آموزشی «درس هایی از زندگی اندرو کارنگی»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری، ترجمه و نگارش هیئت تحریریه علمی پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد.