چه کشکی؟ چه پشمی؟
چوپانی گله اش را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت. خواست پایین بیاید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود، به این طرف و آن طرف می برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند، مستاصل شد. از دور بقعه امام زاده ای را دید و گفت: «ای امام زاده! گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.»
قدری باد آرام شد و چوپان به شاخه ی قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت و سپس گفت: «ای امام زاده! خدا راضی نمی شود که زن و بچه ی من بیچاره از تنگ دستی و خواری بمیرند و تو همه ی گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم.»
قدری پایین تر آمد. وقتی که نزدیک تنه ی درخت رسید، گفت: «ای امام زاده! نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟ آنها را خودم نگهداری می کنم، در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.»
وقتی کمی پایین تر آمد، گفت: «بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود، کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.»
پاهایش که به زمین رسید، نگاهی به گنبد امام زاده انداخت و گفت: «مرد حسابی چه کشکی؟ چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.»
بله؛ حقیقت این است که میزان پایبندی به قول و قرارها، و عمل به تعهدات مان نشان دهنده ی شدت توانایی و ضعف ما می باشد. ما انسان ها برای دور زدن نیروی بازدارنده وجدان و فرار از وجدان درد، کارها و اعمال غیراخلاقی خود را توجیه می کنیم. «چرا این کار را کردی؟ همه این کار را می کنند، ما نکنیم یکی دیگر می کند.» توجیه فرآیندی است که ما از طریق آن، دلایل و انگیزه های محکمه پسند برای خود می آوریم و اقدامات مذموم خود را عقلانی، ارزشی و انسانی جلوه می دهیم. مخصوصاً هنگام زیر پا گذاشتن قرارها و تعهدات مان، که کاربرد توجیه بسیار حیاتی می باشد!
[toggle title=”برای مشاهده منابع اینجا کلیک کنید.” state=”close” ]
مقاله آموزشی «چه کشکی؟ چه پشمی؟»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری و نگارش هیئت تحریریه پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا کتاب نیم کیلو باش، ولی خودت باش!، نوشته ی سعید گل محمدی از انتشارات آسیم، منتشر شده در آذر 1391 با شابک 1-531-418-964-978 به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.
[/toggle]