مهم ترین ابزار سرمایه گذار هوشمند برای تصمیم گیری چیست؟
از آنجا که فرصت های موفقیت در بازار کمیاب می باشند، سرمایه گذاری خوب نیازمند تفکر هوشمند و دقیق است. برای اینکه سرمایه گذار موفقی باشید، نیازمند پایه های محکم در اصول اولیه هستید.
شما می توانید با مطالعه این مقاله یاد بگیرید که چگونه با درک بازار فعلی، تصمیمات مالی درست بگیرید و از اشتباهات رایجی که باعث شکست بسیاری از سرمایه گذاران می شود، پرهیز کنید.
اجازه دهید با یک تعریف ساده شروع کنیم: سرمایه گذاری یعنی خرید دارایی به امید افزایش قیمت آن.
حالا یک گام جلوتر می رویم، سرمایه گذاری موفق یعنی خرید دارایی هایی که زیر قیمت ارزشگذاری شده اند و بعد فروش آنها به قیمت بالاتر و کسب سود.
ساده به نظر می رسد، اما دارایی هایی که پایین تر از ارزش واقعی قیمت گذاری شده باشند، کمیاب هستند. چرا؟ چون بیشتر اوقات هزاران فعال بازار در حال جمع آوری اطلاعات در مورد دارایی های مختلف و ارزشیابی دقیق آنها هستند. وقتی این ارزشیابی کامل و دقیق باشد، معمولاً قیمت دارایی فاصله زیادی با ارزش ذاتی آن نخواهد داشت؛ ارزش ذاتی همان ارزش واقعی دارایی است و وقتی یک دارایی درست قیمت گذاری شده باشد، که معمولاً همینطور است، کسب سود از آن دشوار است.
اما قیمت گذاری اشتباه هم در عمل اتفاق می افتد. برای مثال، در ژانویه 2000 سهام یاهو به قیمت هر سهم 237 دلار به فروش رسید. اما در آوریل، قیمت هر سهم به 11 دلار سقوط کرد. اگر صاحب سهام یاهو بودید، ضرر بزرگی متحمل می شدید. اما دلیل این نوسان شَدید چیست؟ اینکه حتماً یکی از قیمت ها اشتباه بوده است.
قیمت گذاری های اشتباه باعث سودها و ضررهای بزرگ می شوند. اما همانطور که گفتیم، شناسایی موارد قیمت گذاری اشتباه کار ساده ای نیست.
بنابراین اگر هدف سرمایه گذاری تان، کسب سود بالاتر از متوسط است، تفکرتان باید متفاوت و بسیار بهتر از بقیه باشد. به این تفکر سطح دوم می گویند و به این صورت کار می کند: تفکر سطح اول می گوید: «شرکت خوبی است، سهامش را می خرم.» تفکر سطح دوم از خرد متعارف فراتر می رود و می گوید: «شرکت خوبی است، اما همه همین فکر را می کنند، پس سهامش احتمالاً بیش از حد ارزشگذاری شده و قیمتش بالاتر از میزان واقعی است؛ باید بفروشمش.»
این رویکرد موثری است چون تصدیق می کند که آورده همه سرمایه گذاران روی هم بازار را می سازد. تفکر سطح دوم همه سرمایه گذاران دیگر را در نظر می گیرد تا نهایتاً در بازار برنده شود، نه فقط جزئی منفعل از آن باقی بماند.
درک رابطه بین ارزش و قیمت کلید سرمایه گذاری موفق است.
قدیمی ترین قانون سرمایه گذاری همان ساده ترین قانون است: «پایین بخر، بالا بفروش.» بسیار ساده به نظر می رسد اما اجرای آن در عمل دشوار است. باید از خود بپرسید، پایین و بالا دقیقاً کدامند؟ برای پاسخ به این سوال باید استاندارد عینی وجود داشته باشد و برای اهداف ما، کاربردی ترین استاندارد ارزش ذاتی دارایی است.
در واقع، رسیدن به برآورد درستی از ارزش ذاتی دارایی، نقطه شروع ایده آل برای سرمایه گذاری موفق است. برای رسیدن به این تخمین باید ویژگی های عمومی شرکت را تحلیل کنید که به آن تحلیل بنیادی (Fundamental) می گویند؛ سوالاتی در مورد سلامت اقتصادی شرکت مثل اینکه آیا شرکت سودآور است؟ یا آیا می تواند بدهی هایش را پرداخت کند؟
تخمین درست ارزش ذاتی شرکت به این روش، سنگ بنای سرمایه گذاری موفق است، چون به شما امکان شناسایی و خرید دارایی هایی را که قیمت بازارشان پایین تر از ارزش ذاتی آنها است می دهد.
رابطه بین قیمت کنونی و ارزش ذاتی اهمیت حیاتی دارد، با این حال بسیاری آن را نادیده می گیرند. برخی مردم می گویند: «ما فقط دارایی A را می خریم.» یا «A دارایی کلاس ممتاز است.» این گفته ها شبیه این است که بگویید: «من این سهام را به هر قیمتی می خرم.»
اما این روش هوشمندانه ای برای گرفتن تصمیمات مالی نیست. به بیان دیگر، اگر کسی پیشنهاد فروش اتومبیلش را به شما بدهد، قبل از خرید قیمت آن را پیدا خواهید کرد. در مورد دارایی ها هم همینطور است.
بنابراین خریدار برای اینکه مطمئن شود قیمت نسبت به ارزش دارایی درست است، باید به دو عامل دیگر هم توجه کند: روانشناسی و تحلیل فنی (Technical).
تحلیل فنی یا تکنیکال ارتباطی به ارزش ندارد. بلکه مربوط به مواردی می شود که بازار دچار بحران می گردد و سرمایه گذاران برای جلوگیری از ورشکستگی کامل، سهام خود را بدون توجه به قیمت می فروشند. عوامل روانشناسی مثل طمع یا ترس هم، تاثیر قابل توجهی بر قیمت دارند. مثلاً در دوران بی ثباتی اقتصادی، ترس عمومی از خرید وجود دارد و چون هیچکس تمایلی به خرید ندارد، قیمت دارایی نسبت به ارزش ذاتی آن بسیار پایین می آید.
مدیریت ریسک جزء جدایی ناپذیر سرمایه گذاری است.
سرمایه گذاری مستلزم سر و کار داشتن با آینده است. اما از آنجا که نمی توانیم آینده را با قطعیت پیش بینی کنیم، ریسک گریز ناپذیر است.
ریسک سرمایه گذاری همیشه وجود دارد، حتی وقتی تشخیص آن سخت باشد. این بخصوص وقتی مصداق دارد که قیمت ها بالا هستند، چون احتمال کاهش قیمت بیشتر است. دلیل قیمت های بالا خوش بینی بیش از حد و شک و تردید ناکافی است که قیمت ها را بالا نگه می دارند. متناقض به نظر می رسد اما شاید عامل اصلی ایجاد ریسک اعتقاد به پایین یا صفر بودن ریسک باشد.
اما این اعتقاد درست نیست. تا زمانی که امکان کاهش قیمت وجود دارد، ریسک همچنان هست و همانطور که پیشتر بحث کردیم، گاهی ریسک در دوران خوب حتی خطرناک تر می شود، چون امکان ضرر بسیار پایین و نامحتمل به نظر می رسد. مثلاً، برآورد میزان ریسک خرید خانه در کالیفرنیا کار دشواری است. خانه مورد نظر ممکن است دارای معایب ساخت و سازی که باعث تخریب آن هنگام وقوع زلزله شوند، باشد یا نباشد. آیا راهی برای فهمیدن این موضوع وجود دارد؟ تنها راه این است که منتظر وقوع زلزله بمانیم!
این مثال یک اصل کلی را نشان می دهد: ریسک فقط وقتی قابل مشاهده است که اتفاقات نامطلوب باعث ضرر و خسارت شوند؛ و البته همانطور که اشاره کردیم، ریسک بخش گریز ناپذیر سرمایه گذاری است. بنابراین برای گرفتن تصمیمات هوشمندانه، ارزیابی جدی و دقیق ریسک ضروری است.
از آنجا که بیشتر ما طبیعتاً ریسک گریز هستیم، هر بار که درباره یک سرمایه گذاری فکر می کنیم، باید بررسی کنیم که آیا ریسک توجیه پذیر است یا نه.
ارزیابی ریسک از این جهت اهمیت دارد که نهایتاً مقدار پولی که در یک سرمایه گذاری بدست می آورید یا از دست می دهید، اطلاعاتی در مورد سطح ریسکی که در ابتدا تحمل کرده اید، نمی دهد. به همین دلیل است که باید ریسک را به صورت مستقل (جدا از ارزش ذاتی دارایی یا هر عامل دیگر) بررسی کرد.
فعالیت در قسمت پایین چرخه بازار، بزرگترین فرصت های کسب سود را به همراه دارد.
اگرچه در دنیای سرمایه گذاری تقریباً هیچ چیز صد درصد نیست، دو قانون وجود دارد که همیشه می توان روی آنها حساب کرد.
قانون شماره یک: بیشتر چیزها به دلیل طبیعت انسان، چرخه ای هستند. چیزهای مکانیکی روی خط مستقیم حرکت می کنند، اما انسان ها نه. انسان ها احساسی، ناپایدار و تغییر پذیر می باشند. وقتی سرمایه گذاران احساساتی می شوند، الگوهای چرخه ای در بازار ایجاد می شود. چرخه اعتبار (یعنی افزایش و کاهش دسترسی به اعتبار در طول زمان) را در نظر بگیرید. در دوره رونق و شکوفایی که اخبار بد بندرت منتشر می شوند، آگاهی از ریسک کاملاً ناپدید می شود. در نتیجه، بانک دسترسی به اعتبار را با محدودیت های خیلی کم فراهم می کند. در مواردی بانک حتی وام گیرندگانی را که صلاحیت دریافت اعتبار ندارند، تامین مالی می کند.
بعد وقتی ضرر و زیان رخ می دهد، بانک ها دلسرد می شوند. آگاهی از ریسک بالا می رود و محدودیت های اعتباری هم افزایش می یابند. شرکت هایی که با کمبود سرمایه و اعتبار روبرو شده اند، در معرض ورشکستگی قرار می گیرند و در این نقطه فرآیند برعکس می شود: با کم شدن تعداد رقبایی که اعتبار ارائه می دهند، بانک ها می توانند بازده های بالاتر و شایستگی اعتبار بیشتری درخواست کنند. به مرور، استانداردهای بهتر باعث رونق و شکوفایی می شوند و این روند تا همیشه ادامه می یابد. این سناریو به خوبی نشان می دهد چرا فرآیندهایی که انسان در آنها درگیر است، چرخه ای هستند.
از اینجا به قانون شماره دو می رسیم: برخی از بزرگترین فرصت های سود و زیان زمانی بروز می کنند که بقیه قانون یک را فراموش کرده اند.
نادیده گرفتن ماهیت چرخه ای بازارها و روندهای برون یابی و تعمیم در سرمایه گذاری خطرناک است. در واقع این نوع تفکر دقیقاً همان چیزی است که باعث شکل گیری حباب می شود: خریداران در مورد بالا بودن بیش از حد قیمت سهام نگران نیستند چون اطمینان دارند که کس دیگری سهم را از آنها خواهد خرید.
اما نهایتاً، چرخه برعکس می شود و بازار سقوط می کند. در این شرایط، خریداران مجبورند بی توجه به قیمت سهام را بفروشند تا جلوی ورشکستگی را بگیرند. برای یک سرمایه گذار این بهترین فرصت است: هیچ سرمایه گذاری ای بهتر از خرید سهام از کسی که مجبور به فروش به هر قیمتی است، نیست.
برای سرمایه گذاری موفق باید خلاف جریان حرکت کنید و به دنبال معاملات غیر عادی باشید.
بیشتر سرمایه گذاران در جهت روند و جریان موجود حرکت می کنند. اما سرمایه گذاران ممتاز دقیقاً برعکس رفتار می کنند.
در واقع شکستن روند موجود کلید سرمایه گذاری موفق است، چون توده مردم تقریباً با یک تناوب ریاضی، اشتباه می کنند و باعث ایجاد نوسانات غیر منطقی در بازار می شوند.
بازارها پیوسته بین قیمت های بیش از حد بالا و بیش از حد پایین در نوسان هستند. وقتی مردم بیشتر تمایل به خرید دارند تا فروش، بازار اوج می گیرد؛ وقتی بازار اوج می گیرد، تعداد خریداران باز هم بیشتر می شود و تورم بازار را بیشتر می کند. ارزش دارایی تغییر نکرده اما هزینه به شدت بالا رفته است.
واضح تر بگوییم، اوج بازار زمانی اتفاق می افتد که آخرین نفر سهام مد نظر را می خرد. در این نقطه، بازار دیگر نمی تواند بالاتر برود، بنابراین به محض اینکه یکی از خریداران اقدام به فروش سهامش می کند، روند نزولی بازار آغاز می شود.
دلیل این اوج و فرودهای شَدید چیست؟ همان به اصطلاح خرد متعارف که باعث قیمت گذاری بیش از اندازه بالا یا پایین دارایی ها می شود. به همین دلیل، سودآورترین تصمیمات سرمایه گذاری متضاد جریان هستند: وقتی همه می فروشند بخر و وقتی همه می خرند، بفروش.
معاملات جام مقدس سرمایه گذاری هستند و از آنجا که اغلب مبتنی بر درک ناقص از بازار یا احساسات هستند، باید در میان دارایی های بحث برانگیز، ترسناک، نامحبوب یا ناشناخته به دنبال آنها بود.
هدف خود را یافتن دارایی هایی تعیین کنید که پایین تر از ارزش قیمت گذاری شده اند و بدتر از آنچه واقعاً هستند به نظر می رسند. به بیان دیگر، اگر هیچکس مالک یک سهم نیست، تقاضا برای آن فقط می تواند بالا برود و اگر آن دارایی از حالت تابو خارج شده و صرفاً قابل تحمل شود، برای شما سودآور خواهد بود.
این رویکرد در ابتدا عجیب و ترسناک به نظر می رسد، اما بهترین فرصت ها جایی خوابیده اند که دیگران جرات رفتن به آنجا را ندارند.
چون پیش بینی های بازار اغلب بی فایده اند، سرمایه گذار باید درک خوبی از شرایط اقتصادی کنونی داشته باشد.
اگر پیش بینی های بازار را دنبال کنید، می بینید که گاهی اوقات درست هستند. اما مسئله درستی یا نادرستی پیش بینی ها نیست، بلکه این است که آیا می توانند اطلاعات کاربردی و ارزشمند فراهم کنند؟ و پاسخ صراحتاً منفی است، پیش بینی های بازار بندرت واجد ارزش هستند.
شاید دقت کرده باشید که گاهی پیش بینی افراد از آینده، شبیه گذشته اخیر است. این به معنی اشتباه بودن پیش بینی نیست؛ بلکه در بسیاری موارد آینده همان تکرار گذشته است.
اما گاهی هم آینده بسیار متفاوت رقم می خورد. پیش بینی در مورد تحرکات بازار وقتی مفید هستند که تغییرات واقعی بازار را درست پیش بینی کنند؛ چون همین تغییرات هستند که باعث سود یا ضرر سرمایه گذاران می شوند. اما متاسفانه پیش بینی های بازار اغلب دید درستی از تغییرات واقعی بازار نمی دهند.
به یاد بیاورید که تقریباً هیچیک از پیش بینی های رایج نتوانستند بحران جهانی اعتبار و رکود اقتصادی بزرگ سال 2008 را از پیش هشدار دهند. همانطور که یک سال بعد، ظهور اولین نشانه های بهبود اقتصادی همه پیش بینی کنندگان را شگفت زده کرد.
بنابراین، از آنجا که پیش بینی ها چندان مفید نیستند، سرمایه گذاران باید درک خوبی از موقعیت کنونی بازار داشته باشند. هیچکس نمی تواند آینده را پیشبینی کند، اما سرمایه گذاران هوشمند سعی می کنند وضعیت چرخه های بازار را در زمان حال درک کنند.
فهمیدن اینکه در کدام نقطه از چرخه بازار قرار داریم، بینش ارزشمندی در مورد وقایع آینده می دهد، اما این به آن معنی نیست که می توانیم بدانیم دقیقاً چه اتفاقی خواهد افتاد. دانستن آینده ناممکن است، اما درک حال چندان سخت نیست.
تنها کاری که باید انجام دهیم «گرفتن نبض بازار» است. باید از خود بپرسیم: سرمایه گذاران خوش بین هستند یا بدبین؟ رسانه ها می گویند باید سهام خرید یا کلاً از بازار سرمایه خارج شد؟ این سوالات مهم کمک می کنند تصمیم درست تری بگیرید.
برای سرمایه گذاری موفق باید از خطای تحلیلی و روان شناختی دوری کنید.
بیشتر مردم برای تحلیل بازارهای مالی از استدلال های یکسان استفاده کرده و به نتایج یکسان می رسند. با این حال افرادی که به نتیجه یکسانی رسیده بودند، اغلب متفاوت عمل می کنند. چرا که تاثیر عوامل روان شناختی بر همه یکسان نیست.
در واقع، بعضی از بزرگترین اشتباهات سرمایه گذاری ناشی از عوامل روان شناختی مثل طمع، ترس، تکبر و حسادت هستند. این عوامل می توانند ما را به تحمل ریسک های بالا برای رسیدن به سود زیاد وادار کنند.
طمع و حرص شاید قوی ترین نیرو بین عوامل روان شناختی باشد. آنقدر قوی که می تواند بر ریسک گریزی، احتیاط و خصائص دیگری که جلوی دردسرهای مالی را می گیرند، غلبه کند.
ترس هم مانند طمع می تواند باعث اشتباهات مالی شود. شاید فکر کنید ترس همان ریسک گریزی است اما ترس می تواند باعث شوک و دستپاچگی شود و اجازه ندهد به موقع اقدام ضروری را انجام دهیم.
علاوه بر اینها، سرمایه گذاران اشتباهات تحلیلی هم دارند. این خطاها روشن تر و نمایان تر هستند و وقتی اتفاق می افتند که اطلاعات کافی نداریم، فرآیندهای تحلیلی اشتباه بکار می بریم، اشتباهات محاسباتی می کنیم یا تصادفاً نکته مهمی را از قلم می اندازیم.
از اشتباهات تحلیلی به راحتی می توان پرهیز کرد. کافی است مراقب باشید. به علاوه، برای موفقیت در سرمایه گذاری، باید از خطاهای روان شناختی هم دوری کنیم. چرا این عوامل روان شناختی آنقدر سمج می باشند؟! سرمایه گذاری اغلب با ریسک همراه است، بخصوص اگر به دنبال سود زیاد باشیم و تلاش برای این موفقیت بزرگ، گاهی به شکست می انجامد که می تواند فلج کننده باشد.
از طرف دیگر، تحمل ریسک کمتر برای پیشگیری از ضرر، ممکن است بازدهی خیلی بالایی نداشته باشد، اما شما را ورشکست هم نمی کند. در آخر اگر به حفاظت از پول خود اهمیت می دهید، تلاش برای پرهیز از ضرر بهتر از تقلا برای سودهای فوق العاده است.
نتایج سرمایه گذاری اغلب به اتفاقات تصادفی وابسته است، پس رویکرد سرمایه گذاری تان باید سناریوهای مختلف را در نظر بگیرد.
هر چند وقت یکبار، کسی ریسک بزرگی متحمل می شود که سود بالایی به همراه می آورد. واضح است که چنین موقعیتی خواسته هر سرمایه گذاری است اما باید به یاد داشته باشید که برنده شدن در قمار نتیجه شانس و جسارت است، نه مهارت. در واقع، شانس نقش بزرگی در سرمایه گذاری دارد. موفقیت در بازارهای مالی تا حد زیادی نتیجه بودن در جای درست در زمان درست و حتی بودن در جای درست به دلایل اشتباه است. بنابراین نتایج اغلب به وقایع کاملاً رندوم و تصادفی وابسته اند.
مثلاً فردی سهام می خرد چون انتظار رشد مشخصی دارد؛ رشد مد نظر اتفاق نمی افتد، اما آن سهام به هر حال عملکرد خوبی نشان می دهد. به این ترتیب خریدار بسیار ماهر و هوشمند به نظر می رسد، در حالی که صرفاً شانس خوبی داشته است.
بنابراین لازم است رویکرد سرمایه گذاری شما اتفاقات تصادفی خوب یا بد را در نظر بگیرد. سرمایه گذاران باید به استراتژی ای متعهد باشند که در سناریوهای مختلف موثر عمل کند.
این یعنی یافتن تعادل درست بین تاکتیک های سرمایه گذاری تهاجمی و دفاعی. تاکتیک تهاجمی یعنی تحمل ریسک بالا به امید سود فراوان؛ تاکتیک دفاعی یعنی پرهیز از ضرر، به قیمت سود کمتر.
از آنجا که تعداد کمی از سرمایه گذاران توانایی تغییر به موقع تاکتیک را بر اساس شرایط بازار دارند، ترکیبی از این دو رویکرد می تواند در طیف متنوعی از سناریوها برایتان مفید باشد.
سرمایه گذاری موفق مستلزم درک عمیق از عوامل تکنیکی و روان شناختی چرخه های بازار است. در میان عناصر مختلف تعیین کننده، ریسک جزء ضروری فرآیند سرمایه گذاری است. در نهایت، سرمایه گذاری موفق نیازمند شناسایی و پرهیز از خطاهای مالی رایج است.
منابع
مقاله علمی و آموزشی «مهم ترین ابزار سرمایه گذار هوشمند برای تصمیم گیری چیست؟»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری، ترجمه و نگارش هیئت تحریریه پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا کتاب The Most Important Thing، نوشته ی هوارد مارکس، منتشر شده در 2011 با شابک 9780231153683 به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.