چگونه با بحران های نوجوانی فرزندانمان مواجه شویم؟
نوجوانی دوران خاصی از زندگی هر شخص است که در آن با موضوعات و خواسته های جدیدی روبرو می شود. یکی از مهم ترین آنها هم این است که نوجوانان دقیقاً نمی دانند به کدام گروه سنی بیشتر نزدیک هستند و تعلق دارند. زمانی فکر می کنند بیشتر به دوران کودکی تمایل دارند و خود را ناتوان تر از آن می دانند که همه کارهایشان را به تنهایی انجام دهند. در عین حال هم نمی خواهند مانند دوران کودکی به والدین خود متکی و وابسته باشند، همه جا همراهی شان کنند یا آنها را در جریان تمام کارهایشان قرار دهند.
به این ترتیب نوجوانان گاهی در شناسایی هویت خود دچار مشکل می شوند. نمی دانند چگونه راهی برای حل این مشکل پیدا کنند و خود را به کدام گروه سنی متعلق بدانند. در این میان برخورد و رفتار والدین بسیار تاثیرگذار است. اینکه چگونه می توانند در این سن و سال با فرزند خود رفتار کنند که حس بهتری داشته باشد و بتواند هویت خود را شناسایی کند.
در این مقاله شما می توانید با بحران های نوجوانی و نحوه برخورد صحیح با آنها آشنا شوید.
من کیستم؟
هر انسانی با ورود به دوران نوجوانی با این سوال مهم و اساسی روبرو می شود: «من کیستم؟». تا قبل از نوجوانی کودکان خیلی به این موضوع فکر نمی کنند و هویت آنها همان هویت خانواده شان است، اما در سنین نوجوانی کم کم این سوال مطرح می شود. نوجوان در واقع در جستجوی این است که بداند ارزش های او چیست، می خواهد چه کند. شبیه به چه کسی باشد و چه الگویی را در زندگی دنبال کند؟
در این هنگام والدین اغلب نگران می شوند؛ چون تا قبل از نوجوانی، فرزندشان ارزش های هماهنگی با والدین داشت. تفکر انتزاعی نوجوان در این دوران رشد می کند؛ در صورتی که در ایام کودکی تفکر عینی است و کودک فقط در مورد هر آنچه می بیند، فکر می کند. ولی چون نوجوانان می توانند در مورد هر آنچه ندیده و تجربه نکرده اند هم فکر و فرضیه سازی کنند، پس می توانند ارزش ها، اصول و روند متفاوتی را هم در نظر بگیرند که حتی در خانواده و جامعه خودشان هم نیست.
وقتی چنین اتفاقی در سنین نوجوانی می افتد، نوجوان کم کم از باورها، ارزش ها و شاکله خانواده خود فاصله می گیرد. می خواهد خودش را به عنوان یک فرد مجزا از خانواده پیدا کند و متوجه شود در این دنیا به کجا باید برود و چه مسیری را طی کند.
سیر تحول نوجوانی
بطورکلی، اگر ما دوران نوجوانی را از 12 تا 18 سالگی در نظر بگیریم، تقریباً در این ایام سه دوره دو ساله خواهیم داشت. در دو سال اول، نوجوان کم کم از خانواده خود فاصله می گیرد. گاهی هم ارزش های خانواده را طرد کرده و شروع به ایراد گرفتن از والدین، سبک زندگی آنها، نوع کار یا شغلی که دارند و معاشرت هایشان می کند. این نوع فاصله گیری، مقدماتی و البته طبیعی است. ولی این دو سال نخست دقیقاً زمانی است که والدین بسیار نگران می شوند. چون فکر می کنند فرزندشان دیگر مانند قبل سر به راه نیست، دائم مخالفت می کند و ممکن است منحرف شده و آینده اش هم خراب شود!
در سال های بعدی، نوجوان وارد گروه همسالان خود می شود. دو سال آینده نیز زمانی است که او می خواهد همانندسازی کند؛ یعنی الگوهای مختلف را بررسی می کند تا ببیند دوست دارد شبیه چه کسی شود. از هر شخصی، خصوصیات و ویژگی هایی را دوست دارد و می پسندد و بعضی از آنها را هم دوست ندارد و نمی خواهد. در واقع هویت یابی یعنی اینکه نوجوان تصمیم می گیرد که می خواهد شبیه چه کسانی بوده و از چه کسانی متمایز باشد.
این فرآیند دو سال طول می کشد و نوجوان در این دو سال هر روز تصمیم می گیرد ظاهر و عقایدش را به گونه ای تغییر بدهد و این والدین را می ترساند که نکند این گونه بی ثباتی ها، همیشگی باشد. در این هنگام والدین به نوجوان فشار می آورند که او را روی ریل بیندازند. چون وقتی ثبات دوره کودکی را به یاد می آورند که فرزندشان چه آسان گوش به حرف هایشان می داد و کمتر با آنها مخالفت می کرد، احساس می کنند اوضاع دیگر از کنترل آنها خارج شده است و اگر نوجوان دوباره به ثبات برسد، همه چیز درست خواهد شد. البته نباید فراموش شود که فشار مضاعف و بی مورد به نوجوان باعث می شود فرآیند هویت یابی او از مسیر اصلی خارج شود.
بازگشت به ارزش های پایه والدین
اگر رابطه والدین با نوجوانان خراب نشده و تحت فشار و زور و کنترل گری هم قرار نگرفته باشد، بیشتر آنها به ارزش های پایه والدین خود بر می گردند. یعنی تغییراتی را که خواستند، ایجاد کرده اند، ولی شالوده و اساس شخصیت آنها مطابق ارزش های خانواده خواهد شد؛ مشروط بر آنکه رابطه والدین با آنها خراب نشده باشد. ولی متاسفانه در این فرآیند والدین آنقدر نگران نوجوان می شوند و به او فشار می آورند که آزادی ای را که نوجوان برای جستجو و بازیابی هویت خود می خواهد، کاملاً از او سلب می کنند. هنگامی که چنین اتفاقی بیفتد، رابطه خراب والدین با نوجوان تبعات زیادی به دنبال خواهد داشت.
افزایش آگاهی های والدین
اگر والدین بخواهند رابطه آنها با فرزندشان خوب باشد، باید میزان آگاهی های خود را بالاتر ببرند و توجه داشته باشند که بی ثباتی ها و ناپایداری ها و تغییر خلق نوجوان طبیعی است. بنابراین والدین باید بطور هوشمندانه در کنار نوجوانان بمانند و بدون اینکه فشار زیادی بر آنها وارد کنند، اجازه بدهند فرآیند هویت یابی شان بطور طبیعی طی شود.
در این میان وقتی نوجوان تصمیمات عجیبی می گیرد، مثلاً حتی وقتی می گوید که دیگر نمی خواهد به مدرسه برود، والدین باید از قبل خود را برای چنین چیزهایی آماده کنند و فراموش نکنند یکی از اصول مهم تعامل با نوجوانان این است که نباید به حرف هایی که فرزندان شان می زنند، زیاد توجه کرد و آنها را جدی گرفت. اما باید نسبت به رفتارهای آنها کاملاً هوشیار بود. مثلاً زمانی که احساس می کنیم گوشه گیر و منزوی شده یا خواب و خوراکش تغییر کرده، حتماً باید رسیدگی کنیم و او را به مسیر طبیعی زندگی برگردانیم.
افکاری مثل ترک تحصیل و مدرسه گاهی به ذهن نوجوانان می رسد، ولی خیلی زود تصمیم شان عوض می شود. حتی امکان دارد در عرض یک هفته، چندین بار تغییر عقیده بدهند. در مقابل چنین رفتارهایی، والدین باید صبور باشند و زیاد به روی فرزندشان نیاورند که چرا این قدر تغییر عقیده می دهد. متاسفانه والدین فکر می کنند هر چقدر بیشتر از فرزندشان ایراد بگیرند و به او گوشزد کنند که چه کارهایی باید بکند، او ثبات بیشتری پیدا می کند؛ اما بر عکس، نوجوان بیشتر مقاومت و لجبازی می کند. فراموش نکنید وقتی والدین بیش از حد به نوجوانان سخت می گیرند و به او فشار می آورند، آسیب ها و مشکلات او را بیشتر می کنند.
کاهش نگرانی و ترس های والدین
بسیاری از والدین هنگام ناپایداری های رفتاری نوجوانان خود بسیار نگران می شوند و می ترسند که نکند فرزندشان نتواند در آینده موفق شود. ولی اگر به جای نگرانی و ترس های بیهوده با او همکاری و گفتگو کنند و حتی این فرصت را به او بدهند که چند روزی هم به مدرسه نرود و در عوض، بیشتر به او نزدیک شوند و رفتار شجاعانه ای داشته باشند. وقتی او دوباره به مدرسه بر می گردد، انگیزه بیشتری نسبت به قبل برای تحصیل و درس خواندن خواهد داشت. مادامی که نوجوان به زور به مدرسه برود، نه تنها خوب درس نمی خواند، بلکه دائم به دنبال گریز از درس خواندن و قبول نکردن مسئولیت هایش است.
مشکل اصلی والدین با نوجوانان این است که آنها وقتی به سن دبیرستان می رسند، اغلب دوست ندارند درس بخوانند و همین موضوع والدین را به شدت می ترساند. آنها مداوم به فرزندشان غر می زنند که درس بخواند و او را جریمه می کنند. حتی به مشاوران و برنامه ریزهای تحصیلی هم مراجعه می کنند تا بتوانند به این طریق آنها را وادار به درس خواندن بکنند. در صورتی که با این روش شاید در کوتاه مدت موفق به نظر برسند، اما خیلی زود متوجه می شوند که روش درستی را انتخاب نکرده اند و نوجوان هم نتوانسته واقعاً موفق شود.
منابع
مقاله علمی و آموزشی «چگونه با بحران های نوجوانی فرزندانمان مواجه شویم؟»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری و نگارش هیئت تحریریه علمی پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا مصاحبه با دکتر سیدعلی قاسمی – روانشناس تربیتی – توسط یکتا فراهانی از مجله موفقیت به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته است.