همکلاسی سلام 26 اسفند 1396

همکلاسی و همراه خوب یو سی؛ سلام
عید سال 1397 را از دست ندهید که با شروع انقلاب نسل چهارم، دنیایی متفاوت را شاهد خواهیم بود.

فرصت های طلایی برآمده از انقلاب چهارم صنعتی زیاد دوام نخواهد داشت اگر خودمان را روی موج آنها سوار نکنیم. خوب می دانیم «افرادی که پس از تغییر، تغییر می کنند، زنده خواهند ماند. افرادی که با تغییر، تغییر می کنند، موفق خواهند شد و افرادی که تغییر را به وجود می آورند، دیگران را رهبری خواهند کرد.» ما باید انتخاب کنیم؛ کجای مهندسی تغییر خواهیم ایستاد و آیا اینجایی که ایستاده ایم، جای ماست؟

نویسنده ای می گفت: «در زندگی سعی کن فقط خودت رو پیدا کنی… برای پیدا کردن سایر چیزها گوگل هست!» این جمله اگرچه کنایه و طنزی در خود پنهان دارد اما مصداق واقعی حضور تکنولوژی در تمامی ارکان زندگی ما است. گوگل بیش از تصور ما بر نحوه زیست انسان ها تاثیر گذاشته است. درست به همین دلیل است که گفته می شود موج چهارم صنعتی شدن فقط «آنچه ما انجام می دهیم» را تغییر نمی دهد بلکه «آنچه ما هستیم» را نیز تغییر خواهد داد.

انقراض نظام آموزشی دیتاپایه

تمایز آشکار بین دانش و دیتا به تغییر شکل دانستگی و علم نزد مردم انجامیده است. نمی توان در عصر گوگل، دیتا را به جای دانش جا زد. به همین دلیل نظام های آموزشی را که دیتاپایه هستند، باید منقرض شده فرض کرد. ناکارآمدی نظام آموزشی حافظه سنج و دیتاپایه البته پیش از این هم عیان شده بود اما در چنین دوره ای ماندگاری و سخت جانی آن در برابر تحولات آموزشی و انتقال سریع اطلاعات مسئله عجیبی است. نظام آموزشی حافظه سنج و دیتاپایه به تولید مدارک تحصیلی بی خاصیتی منجر شده است که نه نسبتی با بازار دارند و نه تاثیری بر افزایش کیفیت زیست اجتماعی. اکنون و در اکثر کشورهای پیشرفته آرام آرام شرط داشتن مدرک برای جذب در کسب و کار به شرط داشتن توان تخصصی و تحلیلی در حوزه مربوطه تغییر یافته است. اعتبار مدارک تحصیلی از نظام های استخدامی در حال حذف شدن است زیرا تحقیقات فراوان موید این نکته بوده است که شرکت های زیادی از ناکارآمدی فارغ التحصیلان در فضای کار انتقاد کرده اند و آن را باعث تشخیص اشتباه در گزینش نیروها دانسته اند. داشتن مدرک تحصیلی به خودی خود نمی تواند باعث جذب و جلب افراد در فضای کسب و کار شود. به همین دلیل است که بیکاری فارغ التحصیلان در ایران بیشتر است زیرا بازار متوجه شده است که مدرک لزوماً به مثابه تخصص نیست. دانش پژوهی غیر از مدرک گرایی است. اصالت به علمی است که بتواند منشاء تحولات باشد نه صرفاً اخذ مدارک از دانشگاه های کوچک و بزرگ. به رسمیت شناختن چنین موضوعی هم نیازمند به چالش کشیدن نظم مستقر در سازمان ها و ساختارهای اجرایی برای شناسایی نخبگان است و هم تلنگر زدن به ساختارهای معیوب آموزشی است.

سازمان های دایناسوری مصداق کامل استراتژی بد باشکوه

در چنین عصری یادگیری یعنی از هم آموزی و به هم آموزی و موفقیت آدم ها دقیقاً به میزان آگاهی شان از فرصت ها است. جنگ، جنگ استعدادها و نوآوری ها است. اساساً توسعه همیشه کیفی است و آموزش در حال حاضر یک مقوله کمی است. در چنین اکوسیستمی مشکل اقتصاد ایران جهل نیست، توهم دانستن است. الوین تافلر می گوید: «بی سوادان قرن بیست و یکم افرادی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند، بلکه افرادی هستند که نمی توانند بیاموزند و آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند.» سازمان های دایناسوری مصداق کامل «استراتژی بد باشکوه» هستند. نواندیشی یک هدف متغیر است که خودش را هر روز به چالش می کشد.

تفکر گذشته نگر و آموزش دیروز محور نمی تواند به چالش های موج چهارمی پاسخ درخوری بدهد. اقتصاد دانش بنیان به آدم هایی نیاز دارد که تا مغز استخوان شان آینده نگر باشند و بدانند تئوری ها ابزار کار هستند نه هدف! همه چیز باید برای تغییرات آماده شود و مدیریت، دانش تغییر است. به گفته پیتر دراکر: «بزرگترین خطر هنگام تغییرات خود تغییرات نیستند بلکه عمل کردن با منطق دیروز است.» در علم مدیریت کسی در زیرزمین خانه اش تئوری کشف نمی کند، بلکه تئوری ها ریشه در میدان های عمل دارند و برخاسته از عمل و عکس العمل ارگانیسم زنده ای به نام بازار هستند، به همین دلیل نظریه ها در این حوزه نمی میرند، بلکه متروک می شوند. اینجا است که ما با قیمت تمام شده تصمیمات مواجه می شویم. اگر جلوی اشتباهات آموزشی را نگیریم، آنها جلوی پیشرفت ما را خواهند گرفت. «سرعت تغییرات جهانی آنچنان هولناک شده است که انگار دیگر از گذشته چیز چندانی نمی توان آموخت.» این تجلی ورود به عصری است که کلایتون کریستنس، استاد دانشگاه هاروارد با آموزه تئوری نوآوری ویرانگر آن را صورت بندی کرده است. دوره ای که زنجیره های تولید و عرضه سیال تر و مدل های کسب و کار چابک تر هستند.

باهوش بودن در عصر هوش مصنوعی

انسان های باهوش در دنیای تکنولوژی هوشمند چگونه باید ارزش خلق کنند؟ اساساً باهوش بودن در دنیایی که هوش مصنوعی تمام ارکان آن را در برگرفته است، به چه معنا است؟ زیرا هوش مصنوعی از هر انسانی سرسخت تر خواهد بود؛ رقیبی که تاکنون جهان به خود ندیده است. در سیستم آموزشی دیتاپایه افراد باهوش کسانی بودند که بالاترین نمرات را با کمترین اشتباه می گرفتند اما هوش مصنوعی نه تنها سریع تر از انسان ها می تواند اطلاعات را پردازش و به صحت و سقم آن حکم کند بلکه سریع تر می تواند یاد بگیرد! ورود ماشین به یادگیری، فی نفسه یک انقلاب بسیار بزرگ است بطوریکه برخی معتقدند مانند اختراع برق می تواند انسان را وارد مرحله گذار جدید تاریخی کند. هوش مصنوعی اما فقط یکی از ارکان سیزده گانه ای است که اکوسیستم انقلاب صنعتی چهارم را پایه گذاشته است. از این رو است که باهوش بودن در عصر موج چهارم اقتصاد یعنی تلاش برای غلبه بر دو مانع بزرگ؛ تفکر بحرانی و همکاری تیمی.

افراد باهوش موج چهارمی افرادی خواهند بود که از تفکر باکیفیت تر، گوش دادن عمیق تر، برقراری ارتباط موثرتر و یادگیری پویاتر برخوردار باشند. آموزش موج چهارمی باید مهارت حل مسئله، هوش هیجانی، مهارت هماهنگ شدن با دیگران، انعطاف پذیری شناختی، مهارت تصمیم گیری، خلاقیت و نوآوری، توانایی مذاکره کردن و مدیریت سرویس گرا را به آموزش گیرنده بیاموزد. تنها با این مهارت ها است که می توان هم زیست بهتری داشت و هم توانایی رقابت پذیری را در مواجهه با جهان پُر شتاب آینده حفظ کرد.

یادداشتی از سیدجواد سیدپور

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا