کوچینگ چیست؟ به من ماهی نده، ماهیگیری را یادم بده!
به احتمال زیاد واژه کوچینگ و کوچ به گوشتان خورده است. اولین چیزی که بعد از شنیدن این واژهها در ذهن بسیاری از افراد تداعی میشود، مربیگری تیمهای ورزشی است. ولی موضوعی که ما میخواهیم به آن بپردازیم، ارتباط چندانی به ورزش و فوتبال ندارد.
پس کوچینگ چیست؟
برای پاسخ به این پرسش، بهتر است ابتدا به این موضوع بپردازیم که کوچینگ چه چیزی نیست؟
کوچینگ رواندرمانی نیست.
کوچینگ به معنای رواندرمانی یا روانشناسی نیست. در کوچینگ به ریشهیابی تجربیات گذشته و تاثیر آن بر سبک زندگی یا احساسات شما پرداخته نمیشود. بلکه هدف اصلی کوچینگ این است که به افراد کمک کند تا به دیدگاه شفافی در مورد اهداف آینده دست پیدا کنند و شیوه دسترسی به این اهداف را کشف نمایند.
کوچینگ مشاوره نیست.
مشاوران نیازهای یک سازمان یا فرد را شناسایی میکنند و با تکیه بر تخصص خود، برای برطرف کردن نیازها راهکار میدهند. در کوچینگ از ابزارها و فرآیندهای مختلفی استفاده میشود تا خود مراجعه کنندگان، راهکار مناسب را کشف کنند. سپس مراجعه کننده در مسیر پیادهسازی این راهکارها همراهی و پشتیبانی میشود.
کوچینگ مربیگری فوتبال نیست.
مربیهای فوتبال اهداف و مسیر رسیدن به پیروزی را تعیین میکنند. مهارتهایی که یک مربی فوتبال باید از آنها برخودار باشد، عبارتند از: آموزشدهی، اصلاح و مدیریت. ولی در کوچینگ شرایط دقیقاً برعکس است و خود مراجعه کننده است که هدفهایش را مشخص میکند.
در واقع کوچینگ را میتوان به چند روش تعریف کرد:
- کمک کردن به افراد برای اعمال تغییر دلخواه خود در زندگی و یاری آنها برای حرکت در مسیری که خودشان مشخص میکنند.
- حمایت از افراد در راستای تبدیل شدن به کسی که دوست دارند به آن تبدیل شوند.
- افزایش آگاهی، توانمندسازی در تصمیمگیری و تسهیلگری تغییر.
کوچینگ پتانسیلهای فرد را آزاد میکند تا در مسیر به حداکثر رساندن کارآیی خود قدم بردارد. در کوچینگ آموزشی به فرد داده نمیشود، بلکه ترتیبی اتخاذ میشود تا خود فرد نکات مورد نیاز را بیاموزد.
مقاله مرتبط: گام به گام تا توسعه فردی
برای شفافتر شدن موضوع، به کتابی به نویسندگی Timothy Gallwey اشاره میکنیم که بازی درونی تنیس نام دارد. Gallwey در این کتاب عنوان کرده است: «بزرگترین موانعی که انسان را از موفقیت و دستیابی به توانمندیهای بالقوه باز میدارند، از درون او نشات میگیرند نه بیرون.» مربیهای تنیس دریافتند که برای رسیدن به موفقیت، باید تمرکز بازیکنان را از صداهای انتقادی درونی از قبیل: روی دستهایت تمرکز کن، زاویه را تغییر بده و اشتباه نکن، منحرف کنند. تجربه نشان داده که بدن بازیکن تنیس بطور خودکار میداند که چه کاری باید انجام دهد و شرط موفقیت آن است که بازیکن از توجه به صداهای درونیاش دست بردارد. ایده Gallwey تنها به بازی تنیس محدود نمیشود. بلکه در زندگی عموم مردم تجلی دارد. مردم خودشان پاسخ مشکلاتشان را میدانند.
نکته طلایی کوچینگ این است که به مردم کمک کند بر آن صدای درونی غلبه کنند و اجازه بدهند تا ضمیر نیمه خودآگاه زمام امور را در دست بگیرد. برای انجام این امر، یا باید حواس فرد را از صداهای درونیاش پرت کنیم یا از او بخواهیم بدترین سناریو را شناسایی کند و سپس کمکش کنیم تا بر ترسی که از این سناریو دارد، غلبه نماید.
کسی که این کار را انجام میدهد، کوچ نام دارد.
یک کوچ چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
کسی که کار کوچینگ انجام میدهد، باید به مهارتهای مشخصی تسلط داشته باشد تا بتواند چارچوب ارتباطی درستی را با مراجعه کننده برقرار کند و به نتایج رضایتبخشی دست یابد. این مهارتها عبارتند از:
1) فراهم کردن یک محیط پُر اعتماد
یک کوچ باید محیطی امن و حمایتی را فراهم کند که مملو از اعتماد متقابل و رازداری باشد و هیچ ردپایی از قضاوت شدن در آن دیده نشود. در این صورت، فرد مراجعه کننده با اطمینان خاطر بیشتری به گفتگو میپردازد.
2) بیشتر از یک شنونده ظاهر شدن
یک کوچ باید دنیا را از نگاه مراجعه کنندگانش ببیند تا بتواند محتوای اصلی ارزشها و اهداف آنها را دریابد. گوش دادن موثر یک گام مهم در مسیر القای این احساس به مخاطب به شمار میرود.
3) مطرح کردن سوالات هدفمند و موثر
یک کوچ صرفاً نگاه به جلو دارد و به گذشته توجهی نمیکند. او هر روز باید پرسشهایی را برای مراجعه کننده مطرح کند که به اصطلاح، پایان باز داشته باشد. در چنین شرایطی، انگیزه مراجعه کننده افزایش پیدا خواهد کرد و حس کشف راهکار، تعهد و انجام فعالیت در راستای رسیدن به هدف، در او بیدار خواهد شد. پرسیدن پرسشهایی با پایان باز، یک روش ساده است که کوچینگ را از یک گفتگوی معمولی و خسته کننده، به اقدامی پُر ارزش و برانگیزاننده تبدیل خواهد کرد.
4) تنظیم اهداف مستحکم
یک کوچ دروازه ذهن مراجعه کننده را به دنیای جدیدی از اهداف ارزشمند باز میکند و از او پشتیبانی میکند تا به این اهداف جامه عمل بپوشاند. کوچ باید نتیجهگرا باشد و برای تنظیم اهداف، شش ویژگی S.M.A.R.R.T را چراغ راه قرار دهد. این شش ویژگی عبارتند از: خاص بودن، قابل اندازهگیری بودن، دستیافتنی بودن، واقعگرایانه بودن، مرتبط بودن و بههمگام بودن.
مقاله مرتبط: چگونه هدفگذاری کنیم و در مسیر رسیدن به آرمانهای خود قدم برداریم؟
5) طراحی اقدامات مثبت
یک کوچ به صورت سیستماتیک، نگرانیها و فرصتهای حیاتی موجود در مسیر اهداف را مشخص میکند، آنها را اولویتبندی میکند و به مراجعهکننده کمک میکند تا در لحظات دشوار، تصمیمگیریهای درستی داشته باشند. به عنوان یک نکته همواره به خاطر داشته باشید: کوچینگ به معنای نصیحت دادن نیست، کوچ واقعی کسی است که مراجعهکننده را یاری میکند تا خود او به تنهایی، اقدامات مثبت را کشف کند.
6) مجاب کردن به پاسخگویی
یک کوچ به صورت تدریجی و آرام آرام، تغییرات مثبت بلندمدت را به کار و زندگی فرد مراجعهکننده تزریق میکند. کسی که فرآیند کوچینگ را انجام میدهد، باید از ابزارهای دقیق مدیریت زمان استفاده کند تا ویژگی خود دیسیپلینی را در فرد مراجعهکننده تقویت کند و احساس مسئولیتپذیری او را در برابر تصمیمات و فعالیتها افزایش دهد. اگر حس مسئولیتپذیری در ذهن فرد زنده شود، تغییر دادن رفتار او آسانتر خواهد شد و متعاقباً، مسیر دستیابی به هدف هموارتر خواهد گردید.
انواع کوچینگ کدامند؟
یک ویژگی در تمامی کسانی که به کوچ مراجعه میکنند، مشترک است. همگی آنها میخواهند توانمندتر از قبل ظاهر شوند و در یک کلام، به بهترین نسخه خود تبدیل گردند. برخی از این افراد برای خود اهدافی را در نظر گرفتهاند، ولی راهی از پیش نبردهاند، تعدادی نیز هدف داشتهاند و برای رسیدن به هدف تلاش کردهاند، ولی آنطور که باید و شاید، به نتیجه دلخواه نرسیدهاند. ولی در حالت کلی کسانی که به کوچ مراجعه میکنند، از اقشار و گروههای متنوعی هستند، به همین دلیل، دستههای مختلفی برای این فرآیند ایجاد شده است.
کوچینگ عملکرد
یک کوچ عملکرد شکافهای موجود در عملکرد را شناسایی میکند، نقاط ضعف فرد را معین میکند، زمینه انجام برنامهریزی استراتژیک برای دستیابی به اهداف را فراهم میکند و این احساس را در فرد مراجعه کننده القا میکند که همواره میتواند عملکرد خود را بهتر کند، در نتیجه حس مسئولیتپذیری او را برمیانگیزد.
کوچینگ مدیریتی
به نوعی از کوچینگ اشاره دارد که مخاطبان هدف آن، رهبران رده بالا و مدیران سازمانها و شرکتها هستند.
کوچینگ شغلی
کوچینگ شغلی ابزاری است که به افراد کمک میکند تا در شغلی که انتخاب کردهاند، پیشرفت کنند. در این کار، فرد مهارتهای مورد نیاز را برای بالا رفتن از نردهبان پیشرفت سازمان شناسایی میکند و راهکارهای دستیابی به این مهارتها را کشف میکند. بخش عمده مراجعهکنندگان به این نوع از کوچینگ، کسانی هستند که از جایگاه شغلی فعلی خود ناراضیاند.
کوچینگ زندگی شخصی
کوچینگ مدیریتی و سایر انواع کوچینگ روی محیط کار و جایگاه افراد در سازمان متمرکز هستند، ولی کوچینگ زندگی اساساً حولمحور خود افراد میگردد. این نوع از کوچینگ فرد را به یک سفر درونی میبرد که مقصد آن، حل و فصل معضلاتی است که فرد در زندگی شخصی با آنها مواجه میشود.
کوچینگ کسبوکار
مخاطبان این نوع از کوچینگ، صاحبان کسبوکار و کارآفرینان هستند. آنها با کمک کوچ کسبوکار میتوانند سیستمهای مهم و تاثیرگذار را مشخص کرده و در راستای بهبود عملکرد شرکت، آنها را پیادهسازی کنند. تعیین فرصتهای رشد کسبوکار نیز در این نوع از کوچینگ قابل دستیابی است.
کوچینگ مهارتی
این زیرشاخه از کوچینگ بدین دلیل به وجود آمده که روشهای سنتی آموزش انعطافپذیر نیستند و نیازهای افراد را مد نظر قرار نمیدهند. کوچی که به این نوع از کوچینگ میپردازد، به مهارتهای خاصی مجهز است و این مهارتها را به فرد مراجعهکننده منتقل میکند.
کوچینگ کارمندی
موضوعی که در کوچینگ کارمندی به آن پرداخته میشود، وظایف عملکردی کارمندان است. کارشناسی که مسئولیت کوچینگ کارمندان را به عهده میگیرد، یا از داخل شرکت انتخاب میشود و یا بیرون از آن. این فرد کارمندان پُربازده را شناسایی میکند و زمینه پیشرفت هرچه بیشتر سطح عملکرد آنها را فراهم میکند.
سخن پایانی
همانگونه که مطالعه کردید، در فرآیند کوچینگ هیچ قضاوتی انجام نمیشود و هیچ نصیحتی رد و بدل نمیگردد. یک کوچ معتقد است که فرد مراجعهکننده، از توانایی و شایستگی کاملی برخوردار است، او هرگز فرد مراجعهکننده را قضاوت نمیکند، بلکه با پرسیدن سوالاتی حیاتی و هدفمند، به او کمک میکند تا اهداف دلخواهش را انتخاب کند و با روش خودش، ملزومات رسیدن به این اهداف را مهیا کند. جان کلام کوچینگ این است: به فرد گرسنه ماهی ندهیم، بلکه ماهیگیری را به او بیاموزیم.