همکلاسی سلام 23 بهمن ماه 1395
همکلاسی و همراه خوب یو سی؛ سلام
به مناسبت روز عشق در فرهنگ مسیحیت – 14 فوریه – و 5 اسفند در فرهنگ ایرانی، نامه ای از نیما یوشیج به همسرش عالیه جهانگیر را برای شما انتخاب کرده ایم، که مطالعه ی آن خالی از لطف نیست.
به عالیه عزیزم!
قلم در دست من مردد است. حواسم مغشوش است. چرا در این حوالی تاریک شب مرا صدا می زنند؟ از من چه می خواهند؟ هیچ! انقلاب مرموز قلب ناجور را.
فرستادگان آسمانی بدون جواب رد می شوند.
خدا شاعرش را در زمین تنها می گذارد تا نیات تازه اش را دوباره بسنجد. او را همانطور ناجور با تمام مخلوق نگاه می دارد.
چرا شعله های قلب اینقدر ممتد است؟ این آتش چرا خاکستر نمی شود؟ به من بگو انسان چرا دوست می دارد؟
نشانه ی خون آلودی که قضای آسمانی آن را به زمین نشانید و حوادث آن را دمی آسوده نگذاشت تا اینکه از اثر تیرها کهنه شد و تبدیل یافت.
آن نشانه، قلب من است که مشیت الهی آن را برای تجدید تعالیم زمین رو به زمین پرتاب کرد ولی یک اقتدار مقدس آن را نگاه داشت. گمنام ماند. نگذاشت در انقلابات وسیع حیات به آتش و جنگ تسلیم شده خاموش شود. آن اقتدار اثره ی چند کلمه حرف و چند نگاه بود. بعد از آن فراموش کردم. دوباره در یک انقلاب غیر مرئی و یکنواخت ولی تازه و عجیب، قلب شاعر بین زمین و آسمان و فوق ادراک دیگران به خودش پرداخت.
اگر دوست داشته ام یا نه. باور کن عالیه، تو را دوست می دارم.
می گویند عشق یک دفعه در مدت عمر هر کس به وجود می آید، مراد عشقی است که از جدایی های غیر طبیعی کنونی ناشی شده ولی در آتیه قوانین عادله، مثل عقد و نکاح، آن را منسوخ می دارد. من به عکس بسیاری از علمای فلسفه «علم الروح» این عقیده را رد می کنم. عشق می آید، می رود، دوباره می آید.
مرور زمان همانطور که یکی از قوانین اولیه تکامل است می تواند قانون اصلی اضمحلال اشیاء هم باشد. مجاورت زمان و حوادث، مقدمه ی یک کشمکش دائمی طبیعت است. حوادث مجذوب و عاشق می کند. زمان، آن جذبه و عشق را پاک می سازد. صفحه ی قلب؛ مثل صفحه ی یک لوح است. همین که یک لکه از روی آن برداشته شد، جای لکه دیگر باز می شود. انسان این طور با وسعت نظر خلقت یافته است. می بینی چطور راست حرف می زنم. محبت با دروغ مباینت دارد. خط تو، تقریرات تو، به من امید می بخشد. تو روشنی قلب منی! خودم را به هدر نداده ام!
دلم می خواست با زبان مخصوصی که در بعضی مواقع به کار می برم قبل از وقوع امر بین خودمان برای تو چند کاغذ پی در پی بنویسم. برای امتحان، حواست را مشوش کنم. و این بعد از دیدار عکس تو بود. ولی حوادث زودتر از من، عمل را به دلخواه خود انجام داد. بی جهت عجله شد! چرا. چرا الفاظ ملا و شاگردش، ما را به هم نزدیک کرد! قلب انسان کاری را می کند که آن الفاظ از انجام آن کار عاجزند.
من ننگ دارم که مثل دیگران بطور معمول زناشویی اختیار کنم.
خوشبختانه می بینم این مواصلت برای من شباهت به علاقه محبتی را پیدا کرده است که نزد مردم مردود است و نزد من رشد می کند!
مرا نگاه بدار. قلب من است که مرا به تو می دهد، نه الفاظ مذهبی ملا، دلت می خواهد شاعری را که بعدها به فکرش بیشتر آشنا خواهی شد برای همیشه مطیع خودت داشته باشی؟
جرات داشته باش. امتحان کن. مطمئن شو و به او راست بگو.
خدمتگزار تو که همیشه تو را دوست دارد.
نیما
تقویم و روزهای آن، بهانه ای بیش نیستند.
از ثانیه ها برای عشق ورزیدن واقعی استفاده کنید.
گاهی اوقات خیلی زود، دیر می شود.