سه گام تا بازاریاب موفق بودن

اینکه الان اینجا هستید، مشخص می کند که شما می خواهید بازاریاب موفقی باشید، پیشرفت کنید، به اوج حرفه ی خود برسید یا در اوج بمانید. این خیلی عالی است، اما آیا می دانید باید از کجا شروع کنید؟ باید چه اطلاعاتی داشته باشید؟ و چگونه فکر کنید؟

خب؛ بیایید با شناخت از اقتصاد شروع کنیم و سپس به سراغ سه گام بازاریابان موفق برویم.

اگر در نظر بگیریم که مساله اساسی اقتصاد در همه جوامع، کمیابی می باشد، یعنی مجموع منابع در دسترس بشر (کار، سرمایه و منابع طبیعی) نسبت به کل خواسته های بشر محدود است، بنابراین اقتصاد، علم تخصیص منابع کمیاب به منظور تولید کالاها و خدمات مورد نیاز بشر برای مصرف در حال و آینده تعریف می شود.

در تعریف علم اقتصاد ملاحظه می کنید که منابع در دسترس بشر محدود است، در حالی که نیازها و خواسته های انسان نامحدود می باشد.

خواسته های انسان چیزهایی نظیر کالاها و خدمات اند که مردم تمایل به داشتن آنها دارند. خواسته های افراد نه تنها از فردی به فرد دیگر متفاوت می باشد، بلکه خواسته ها و تمایلات یک فرد نیز در طی زمان تغییر می کند. برخی افراد به کتاب علاقه مندند، گروهی دیگر مسافرت خارج از کشور را دوست دارند، عده ای علاقه مند داشتن اتومبیل هستند، بعضی دیگر موتورسیکلت را ترجیح می دهند، عده ای گوشت مرغ را دوست دارند و عده ای دیگر ماهی را به آن ترجیح می دهند. ملاحظه می کنید که ترجیحات افراد در مورد کالاها و خدمات متفاوت است. گذشته از این در طول زمان نیز تمایلات افراد تغییر می کند. به عنوان مثال یک فرد ممکن است در سال های جوانی علاقه مند به داشتن یک اتومبیل مسابقه ای باشد، در حالی که همین شخص در سنین میانسالی ممکن است یک اتومبیل معمولی را ترجیح دهد.

از طرفی دیگر منابع اقتصادی (عوامل تولید)، امکاناتی هستند که به منظور تولید کالاها و خدماتی که خواسته های انسان را برآورده می سازد، مورد استفاده قرار می گیرند. این منابع به دو نوع تقسیم می شوند:

  1. منابع اقتصادی که مقدار آنها محدود است، مثل نفت خام، زمین های حاصلخیز، آب شیرین، نیروی کار و…
  2. منابع دیگری هم هستند که مقدار آنها در شرایط عادی محدود نیست مانند هوا، نور خورشید و… این منابع را منابع آزاد یا رایگان می نامند.

اینکه منبعی اقتصادی و یا آزاد باشد، بستگی به قیمت آنها دارد. چنانچه یک منبع دارای قیمت صفر باشد، در این صورت آن منبع آزاد است، در حالی که اگر منبعی دارای قیمت مثبت باشد، یک منبع اقتصادی تلقی می شود.

در دنیایی که همه منابع آزاد و رایگان می باشند، به لحاظ آنکه همه خواسته های انسان تامین می گردد، مسائل و مشکلات اقتصادی نیز وجود نخواهد داشت. در این دنیا، بازاریابی و فروش هم معنا ندارد.

پس چون این دنیا، وجود خارجی ندارد و در واقعیت با یک بازار رقابتی مواجه هستیم، در این صورت از صحبت های بالا چه نتیجه ی بازاریابی می توان گرفت؟ جواب این سوال می تواند روند بازاریابی و کسب درآمد شما را مشخص سازد؛ پس به جواب این سوال فکر کنید.

با اینکه دانش، دارایی قدرتمندی است اما فرمول موفقیت، دانشی است که به عمل در آمده باشد. با این توضیح، می خواهیم بگوییم که فاصله ی زیادی میان تئوری بازاریابی و آنچه در دنیای واقعی کشف خواهید کرد، وجود دارد. با این حال، مطمئن باشید و باور داشته باشید که شما می توانید انجامش دهید.

برای شروع ابتدا باید با 3 اصل بنیادی بازاریابی آشنا شوید:

  1. هیچ راه میانبری وجود ندارد. مانند هر تلاش دیگری، باید آماده باشید که هوشمندانه کار کنید.
  2. هیچ بهانه ای پذیرفته نیست. اگر روشی برای شما فایده ندارد، باید آماده تغییر باشید. البته منظور این نیست که به دنبال شرکت و شغل یا سیستم دیگری بروید، بلکه منظور تغییر خودتان است. مثلاً تغییر رفتارتان، روش معرفی خودتان، روش برقراری ارتباط با دیگران و…
  3. در بازاریابی هیچ مدال افتخاری را برای سعی کردن اهدا نمی کنند. بازاریابی به نتایج، پاداش می دهد. همه در آن موفق نمی شوند زیرا همه حاضر نیستند آنچه را که لازم است انجام بدهند.

برای اینکه بتوانید هم راستا با اصول بنیادی بازاریابی باشید و در دنیای واقعی نیز موفق شوید، باید ابتدا تصمیم بگیرید، تصمیمات بزرگ بگیرید، سپس دست به کار شوید و در نهایت، نتایج اعمال خود را بررسی کنید و مجدد تصمیمات بهتری بگیرید. پس تصمیم، اجرا، بررسی؛ تصمیم، اجرا، بررسی و همین روند را ادامه دهید.

گام اول: تصمیم بگیرید.
فرض کنید قرار است 3 آرزوی شما برآورده شود. چه آرزوهایی خواهید داشت؟

  • هیجان بیشتر؟
  • ماجراجویی بیشتر؟
  • آزادی بیشتر؟
  • پول بیشتر؟
  • زمان بیشتر؟
  • تفریح بیشتر؟
  • و…

تنها محدودیتی که برای آنچه می توانیم در زندگی داشته باشیم، وجود دارد؛ محدودیت قوه ی تصور ما است. برای اثبات این موضوع در نظر بگیرید که همه افراد موفق، از یک رویا شروع کرده اند. از دانشمندی که کشف پزشکی کرده تا ورزشکاری که بر موانع غلبه و رکورد جهانی را می شکند.

اولین نفری را تصور کنید که به آسمان شب خیره شد و رویای فرود بر کره ماه را در سر پروراند. رویای او در آن زمان، غیر ممکن بود. ولی بالاخره محقق شد؛ چون فردی جرات کرد که به این رویا فکر کند.

بنابراین ظرفیت و توانایی ما برای کسب و رسیدن به اهداف مختلف (مانند فروش به هر کسی و در هر شرایطی)، محدودیتی ندارد. البته در صورتی که جرات کرده و رویاهای بزرگ داشته باشیم.

خیلی از ما در دنیای سیاه و سفید زندگی می کنیم. خیلی ها اجازه می دهند که شک و تردید، رویاهایشان را نابود کند. ولی شما نباید اینطور باشید. درخشان فکر کنید. بدون شک در راه رسیدن به جایی که می خواهید بروید با موانعی مواجه خواهید شد. اما دانستن چرایی یا دلیل کاری که انجام می دهید بسیار مهم تر از چگونگی انجام آن است. اگر بدانیم که باید روی چه چیزی کار کنیم، انرژی هایمان در مسیر درست متمرکز می شوند.

رویاپردازی، قوه ی تخیل را فعال و اشتیاق ما را شعله ور می کند، اما اهداف مقاصد را مشخص می سازند. مقصود از هدف، رساندن شما از جایی که هستید به جایی که می خواهید باشید، است. بنابراین اهداف باید واقع گرایانه باشند. منظور فراموش کردن رویاهایتان نیست، بلکه تعیین اهداف کوچک است تا قدم به قدم رویاهایتان را دنبال کنید و در نتیجه به آنها برسید.

برای تعیین اهداف تان در 12 ماه آینده کافی است 7 گام بردارید:

  1. هر هدف را مانند یک مقصدِ قابل اندازه گیری، تعیین کرده و موعد مقرری هم برای تحقق آن مشخص نمایید. به عنوان مثال تا پایان سال 1395 درآمدم به ماهی 15 میلیون تومان برسد یا تا پایان سال 1395 خانه خود را بخرم.
  2. از خودتان بپرسید که: «این هدف چه نقش مهمی در رویای نهایی من دارد؟» و هر هدف را به ترتیب اهمیت از 1 (کم) تا 5 (زیاد) اولویت بندی کنید. دقت کنید که اینها، اهداف خودتان باشند. نه اهدافی که برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران مشخص می کنید!
  3. فقط اهدافی را انتخاب کنید که آنها را جزو زیادترین، دسته بندی کرده اید. اهدافی را که زیر 3، دسته بندی کرده اید، مجدداً بررسی نموده و از خود بپرسید: «آیا این چیزی است که واقعاً می خواهم؟»
  4. دقت کنید که راه فراری برای خود باقی نگذارید. مثلاً نگویید: «6 ماه، تمام سعی خود را خواهم کرد تا…» همچنین افرادی را که اشتیاق شما را ندارند درگیر رویای خود نکنید؛ باید بتوانید هر هدفی را بدون شرایط بدست آورید، مثلاً نگویید: «اگر رئیسم از ساعات کاریم کم کند…»
  5. یک هدف یعنی تعهد. هدف، وقتی ارزش دارد که قول بدهید در زمانی که مشخص کرده اید به آن خواهید رسید.
  6. بررسی کنید که اهداف تان، سازگار و هماهنگ باشند. از خود بپرسید: «آیا می توانم در زمان محدودی که دارم به تک تک اهدافم برسم؟» اگر می بینید که ممکن نیست، همین الان مهم ترین ها را انتخاب کنید. هرچه تعداد اهدافی که تعیین می کنید بیشتر باشد، احتمال دستیابی به آنها کمتر است.
  7. اهداف خود را در کنار اوضاع فعلی تان بازبینی کنید. دقت کنید که تعیین اهداف بسیار جاه طلبانه می تواند منجر به شکست شما شود، مگر اینکه واقعاً متعهد شده باشید. تعیین اهداف کوچک و دستیابی به آنها بهتر از باد به غبغب انداختن و شکست خوردن است.

وقتی به هدفی رسیدید، هدف بعدی را تعیین کنید تا قدم به قدم به رویاهایتان نزدیک تر شوید.

در این راه، شما باید:

  • کسب و کارتان را باور داشته باشید.
  • شرکتی که با آن همکاری می کنید را باور داشته باشید.
  • فرصت کاری و یا محصولاتی که معرفی می کنید را باور داشته باشید.
  • و بالاتر از همه، باید خودتان را باور داشته باشید.

وقتی خودتان را باور داشته باشید، خود را از بند توقعات و فعالیت های دیگران آزاد کرده و آماده ی روبرو شدن با نوسانات و پیچ و خم های رشدِ کسب و کارتان می شوید.

هر قدر هم که شرکت شما، محصولات تان یا طرح پاداش تان خوب باشد، موفقیت شما کاملاً به خودتان بستگی دارد.

شاید حرف I به معنی من، در کلمه Team (گروه) وجود نداشته باشد، ولی در کلمه Win به معنی برد دیده می شود. بنابراین وقتی واقعاً مهار زندگی تان را خودتان بدست بگیرید، هیچ چیز مانع شما نخواهد بود.

بگذارید این گونه نتیجه بگیریم، زمانی که مسئولیت را خودتان به عهده بگیرید در برابر عملکرد دیگران، آسیب پذیر نیستید و آزادید تا روی کارهایی که شما را در رسیدن به هدف تان یاری می دهند تمرکز کنید.

خب؛ وقتی همه چیز خوب پیش می رود، این کار آسان است. ولی وقتی کارها طبق نقشه پیش نمی رود چی؟ آیا قدرت و شهامت آن را دارید که مسئولیت شرایط خوب و بد را به عهده بگیرید؟

مسلماً زندگی کامل نیست، پس همه چیز همیشه بر وفق مراد شما نخواهد بود. زمانی که مشکلات از راه می رسند یا استراتژی شما طبق نقشه پیش نمی رود، فرصتی پیش آمده است تا قوی تر شده و مهارت های جدیدی را در خود رشد دهید، مهارت هایی که می توانید به افراد گروه تان انتقال دهید تا آنها نیز در شرایط دشوار یا مشابه استفاده کنند.

فرصت یادگیری و رشد جایی است که بر موانع غلبه کرده و فکر می کنید که تمام شده اند ولی ناگهان موانع دیگری سر راه تان سبز می شوند.

اگر به تصمیم هایی که می خواهید بگیرید شک دارید، امتحان آینه را از خود بگیرید. روبروی آینه ایستاده و از شخصی که در آینه می بینید بپرسید: «آیا به راهی که برای حل این مسئله به ذهنم رسیده است، افتخار می کنی؟»

اگر هنوز هم مطمئن نیستید، امتحان خانواده و دوستان را از خود بگیرید. بپرسید: «افرادی که برایم مهم هستند درباره ی کاری که می خواهم بکنم چه نظری خواهند داد؟»

گام دوم: اجرا کنید.
بازاریابی سیستمی سودده است، البته اگر آن را به کار ببندید. البته اولش باید بیش از آنچه که گیرتان می آید، کار کنید ولی بعداً بیش از کاری که می کنید، گیرتان می آید. معنی درآمد رسوبی همین است، یعنی درآمدی که مرتباً می آید آن هم بعد از اینکه کاری را به اتمام رسانده اید. مانند نویسنده ای که کتابی را یکبار می نویسد ولی هر بار از تجدید چاپ کتابش، سودی به او تعلق می گیرد. از همین دست می توان به سیستم عامل ویندوز اشاره کرد که یکبار تهیه می شود ولی بارها تکثیر گردیده و به فروش می رسد.

بنابراین برای داشتن درآمد رسوبی، اول باید از پایه شروع کنید. هیچ راه ساده تر، فرمول جادویی، راز مخفی یا مسیر میانبری وجود ندارد که کشف کنید.

راز این است: «تعداد ساعت هایی که در حرفه ی خود سرمایه گذاری می کنید مشخص می نماید که به چه چیزی دست خواهید یافت و در چه مدت زمانی.»

یک جعبه ابزار را تصور کنید که درون آن 5 ابزار وجود دارد. این 5 ابزار، شما را در راه اندازی سیستم بازاریابی کمک می کنند:

  1. زمان بندی: سررسید یا دفتر برنامه ریزی شما، نشانگر وضعیت کار شماست. هرچه تعداد قرارهای مفید ثبت شده در دفترتان بیشتر باشد یعنی کارتان رو به راه تر است. دفتر خالی یعنی کارتان با خطر روبرو است.
  2. فروش: درآمد ماهانه شما به میزان فروش خودتان و گروه تان بستگی دارد.
  3. ساخت روابط: فروشِ یک مرتبه ای و ملاقات های شانسی، کسب و کار استواری را نخواهند ساخت. اگر مشتری و همکاران قبلی خود را از بین برده و مرتباً فقط به دنبال افراد جدید باشید، قبل از آنکه کارتان به جایی برسد، از پای در خواهید آمد.
  4. مربی گری: موفقیت شما نهایتاً با موفقیت افرادی که جذب کرده اید، گره خورده است.
  5. مدیریت: کارِ موفق با هرج و مرج جور در نمی آید.

می خواهید بدانید که چطور یک گفتگوی سرد را شروع کنید؟
کاری کنید که مردم درباره ی خودشان حرف بزنند و مطمئن باشید که بالاخره درباره ی زندگی شما خواهند پرسید. آن وقت است که می توانید به معرفی کار و محصولات خود بپردازید. اگر نپرسیدند احتمالاً همکار یا مشتری خوبی نیستند.

سوال هایی بپرسید و به دقت به پاسخ آنها گوش بدهید تا ارزش های مشترک بین خودتان را یافته و ببینید چطور محصولات یا فرصت کاری شما، زندگی آنها را بهتر می کند. اگر زیاد حرف بزنید و کم گوش دهید، کارتان دشوار خواهد شد.

وقتی پاسخ منفی شنیدید، ناامید نشوید. تا حالا دیده اید فروشنده ای، مغازه اش را تعطیل کند به این دلیل که مشتری به او گفته: «نه متشکرم، فقط می خواستم نگاهی بیندازم»؟! یا تا به حال دیده اید که پزشکی، مطبش را تعطیل کند به این دلیل که چند قرار ویزیت، لغو شده اند؟ اگر مرتباً می شنوید که «متشکرم، نه» باید روش کاریتان را عوض کنید.

اما با همه این حرف ها، اول از خودتان شروع کنید و بهترین مشتری خودتان باشید. توقع نداشته باشید مردم، محصولاتی را بخرند که خودتان نمی پسندید و نمی خرید. چرا من باید از محصولات شما خوشم بیاید در حالی که خودتان خوش تان نمی آید؟!

از طرفی دیگر هیچ چیز جای تجربه دست اول و تعریف و تایید شخصی محصولات تان را نمی گیرد. مردم به داستان شخصی شما بهتر پاسخ مثبت می دهند تا به فهرست بلند بالایی از ویژگی ها و خواص محصولات!

هر فروش کامل از چهار مرحله تشکیل می شود:

  1. با مصرف کننده خود ارتباط برقرار کنید: هرچه ارتباط قوی تری بسازید، احتمال فروش شما در آن لحظه و همچنین احتمال فروش های بعدی بیشتر می شود. هر مشتری، منحصر به فرد است؛ نیازها و علائق مختلف دارد و شما می توانید محصولی را به او بدهید که بیشترین فایده را برایش داشته باشد. هر فروش باید با گوش دادن، شروع و پایان یابد. همه دوست دارند درباره ی خودشان حرف بزنند؛ حرف هایی که برای مرحله دوم، به آنها نیاز دارید.
  2. به مشتری نشان دهید که محصولات تان چطور زندگی آنها را بهتر خواهد کرد: در عصر لذت های سریع، اغلب ما به دنبال محصولاتی می گردیم که راه حل های ساده ای ارائه دهند. مشتری را گیج نکنید و چیزی بیشتر از حرف هایی که لازم است برای خرید بداند به او نگویید. مشکلات آنها را یافته و نشان شان دهید که محصولات تان چگونه مشکلات آنها را حل می کنند. بمباران اطلاعاتی، به جای اینکه مشتری را تشویق به خرید کند، او را گیج کرده و حتی ممکن است منجر به جبهه گیری مشتری بشود.
  3. فروش را به اتمام برسانید: وقتی به انتهای فروش رسیدید، با اطمینان حرکت کنید. افراد مردد را با نشان دادن ایمان خود به محصولات تان، قانع کنید. بهترین پیشنهاد، بهترین مدل یا بهترین برنامه خود را همان اول ارائه بدهید. با این جمله شروع کنید: «اگر بهترین یا سریع ترین نتیجه را می خواهید، این پیشنهاد من است.» اگر تردید داشتند بگویید: «اگر ترجیح می دهید کم کم شروع کنید، پیشنهاد می دهم با اینها شروع کنید.» باز هم اگر علاقه نشان ندادند، بگویید: «بسیاری از مشتریان از این شروع کرده و بعداً از اینها مصرف نموده اند.»
    در این لحظه دیگر حرف نزنید. سکوت به مشتری شما اجازه می دهد که فکر کرده و تصمیم بگیرد.
  4. پیگیری کنید تا مشتری تان را راضی نگه دارید: هرگز این واقعیت را فراموش نکنید که شما، مشتری دائمی می خواهید. مطمئن شوید که مشتری، از تصمیم خود راضی است. همیشه قول بدهید که با آنها تماس گرفته و از آنها خواهید پرسید که آیا از محصولات راضی هستند و یا آنها را از محصولات آینده با خبر خواهید کرد.

حتماً متوجه شده اید که زیاد درباره ی ارتباطات حرف می زنیم. زیرا اگر رابطه را از بازاریابی حذف کنید، دیگر چیزی باقی نمی ماند که شما را از خرده فروشان، بازاریابان یا فروشندگان آنلاین متمایز نماید.

محصولات شما شاید خیلی عالی باشند ولی فقط بازاریابان ساده لوح هستند که فکر می کنند فقط محصولات آنها بهترین جنس بازار است.

شاید شرکت شما بی نظیر باشد ولی شرکت های دیگری نیز در دنیا هستند که معرکه باشند. شاید شما پیشرفته ترین سیستم ها را داشته باشید ولی با پیشرفت های سریع که در فناوری رخ می دهد، همه می توانند به محض ابداع این پیشرفت ها، آنها را تقلید کنند. تنها چیزی که نمی توان کپی و تقلید کرد، ارتباطی است که شما با دیگران می سازید.

ما از افرادی خوشمان می آید که از ما خوش شان بیاید و به ما توجه واقعی نشان دهند. بنابراین غرور خود را کنار گذاشته و به افرادی که می بینید توجه کامل نشان دهید. تماس چشمی مثبت برقرار کنید و نگذارید چیزی نگاه شما را منحرف کند. مانند یک مشاور، سوال بپرسید و خوب گوش دهید و پاسخ ها را به یاد بسپارید تا دفعه بعد که یکدیگر را دیدید به جای گفتن حرف های الکی، گفتگوی مهمی را شروع کنید.

فلسفه «ساده نگهش دار» را همیشه در کارتان رعایت کنید.

تبلیغ طولانی، مردم را تشویق به خرید کالاهای شما یا ورود به کار شما نمی کند.

آگهی های تلویزیونی بطور متوسط 30 ثانیه طول می کشند. می دانید چرا؟ چون تنها اگر همین اندازه کوتاه باشند، مفید و موثر خواهند بود. اگر آگهی کوتاه تر باشد، برای رساندن پیام خود با مشکل روبرو می شود و اگر بیشتر طول بکشد، بیننده کانال را عوض می کند. بنابراین شرکت های تبلیغاتی، تبلیغی درست می کنند که در چنین مدت زمان کوتاهی، اثر خود را می گذارند. آنها دو اصل سادگی و تاثیرگذاری را در نظر می گیرند.

تصمیم بگیرید که چه می خواهید بگویید و با کلمات بازی کنید، تا جادویی شوند.

وقتی عکسی از خانواده یا دوستان تان می بینید که خودتان هم در آن هستید، ابتدا در عکس، به دنبال چهره چه کسی می گردید؟ البته که خودتان!

پس وقتی با مردم صحبت می کنید، درباره ی آنها صحبت کنید تا مجذوب شما شوند. وقتی در مورد چیزهایی صحبت می کنید که ربطی به مشتری ندارد، او به جای گوش دادن به حرف های شما به چیزهای دیگر فکر می کند. البته در صحبت هایتان هرگز غلو نکنید و دروغ نگویید. زیادی بزرگ کردن کارتان نه تنها اخلاقی نیست بلکه اگر وعده ی شما محقق نشود، خیلی زود مشتری شما سرخورده و ناامید خواهد شد.

همچنین اگر لباس و ظاهرتان مندرس و نخ نما باشد، قبل از اینکه کارتان را توضیح بدهید، فرصت تان دود شده و به هوا می رود. سادگی و تمیزی دو اصل مهم در ظاهر و پوشش است. البته فقط ظاهر مهم نیست، بلکه تردد با خودرویی زه وار در رفته، دفتر نامناسب یا خانه درب و داغان باعث می شود که مردم، سردترین واکنش ها را با شما داشته باشند.

در کنار این موارد، آهنگ و حجم صدای انسان نیز نشانگر اعتماد به نفس و اعتبار یا تزلزل و ریاکاری است.

اگر به اطلاعات بیشتری در زمینه برقراری ارتباط با افراد و گفتگو با آنها نیاز دارید، شما می توانید مطلب اختصاصی «هنر ارتباطات» را مطالعه کنید.

گام سوم: بررسی کنید.
در بازاریابی اگر به حرکت خود ادامه دهید، شکست نخواهید خورد. همیشه افرادی هستند که روند کاریشان از شما سریع تر یا کندتر است. گاهی سرعتِ کار شما بیشتر از دیگران می شود و گاهی با موانع پیش بینی نشده ای برخورد کرده و مجبورید بازگردید یا از راه فرعی، ادامه مسیر دهید.

کوهنورد می داند که بالا رفتن از کوه به صورت یک صعود مستقیم نیست. او می داند که مجبور است راهی برای عبور از موانع پیدا کند یا حتی گاهی مجبور است که بازگشته و راه امن تری برای رسیدن به قله بیابد.

برای شما نیز همین طور است. شما کسب و کارتان را در دنیای واقعی، جایی که نمی توانید محیط را کنترل کنید، می سازید.

خلبانان با وجود پیشرفته ترین فناوری های ناوبری، تغییراتی را اعمال می کنند تا هواپیما را در مسیر پرواز نگه دارند. حرفه ی ما نیز همین طور است. مجبوریم مرتباً اصلاح کنیم تا در مسیر درست باقی بمانیم.

مردم، متفاوت فکر می کنند و به روش های گوناگونی می آموزند و در موقعیت های مختلف، واکنش های مختلفی از خود نشان می دهند. پس انعطاف پذیری، اصل حیاتی در زنده ماندن است.

اگر استراتژی شما اثر نمی کند از خود بپرسید: «چه کاری دارم می کنم؟» یا «چه کاری را انجام نمی دهم؟»

وقتی نقشه 1 فایده ندارد باید به سراغ نقشه 2 بروید. اگر نقشه 2 به درد نخورد، نقشه 3 را تهیه کنید و…

اگر بپذیرید که سفرتان با چالش همراه است، وقتی با مشکلات مواجه می شوید، ناامید نخواهید شد. هرچه پیش بیاید، بالاخره راهی برای ادامه دادن پیدا خواهید کرد.

دو دلیل هست که مردم در این حرفه شکست می خورند:

  1. به اندازه ی کافی سخت کوشی نمی کنند.
  2. کارشان را درست انجام نمی دهند.

موفقیت از 10 درصد ایده و 90 درصد تلاش تشکیل یافته است. اگر به سختی کار می کنید ولی هنوز نتیجه ای ندیده اید، پس کارتان را درست انجام نمی دهید. شاید بهترین ایده ها را داشته باشید ولی وقتی فایده ای برایتان نداشته باشد باید اشتباه را یافته و درستش کنید.

از پیدا کردن مشکلات شروع کنید. اگر تعداد افرادی که ملاقات می کنید کم است، روی همین تمرکز کنید. اگر افراد زیادی را می شناسید ولی کسی پیشنهاد شما را قبول نمی کند، بطور جدی روی روش مراجعه و برخورد کار کنید.

گاهی با کمی بهبود تکنیک خود، همه چیز درست می شود ولی همیشه آماده تغییرات بزرگ باشید.

یادتان باشد ما افرادی را دوست داریم که ما را دوست داشته باشند، پس برای آنکه بازاریاب موفقی باشید و در بازاریابی بهترین نتیجه ها را بدست آورید، دیگران را دوست داشته باشید، به احساسات آنها علاقه نشان دهید و به زندگی شان توجه کنید.

[toggle title=”برای مشاهده منابع اینجا کلیک کنید.” state=”close” ]

مقاله علمی و آموزشی «سه گام تا بازاریاب موفق بودن»، نتیجه ی تحقیق و پژوهش، گردآوری، ترجمه و نگارش هیئت تحریریه پورتال یو سی (شما می توانید) می باشد. در این راستا سه کتاب زیر به عنوان منابع اصلی مورد استفاده قرار گرفته اند:

  1. کتاب تئوری اقتصاد خرد، نوشته ی دکتر یوسف فرجی از شرکت چاپ و نشر بازرگانی، منتشر شده در تیر 1385 با شابک 0-38-4680-964-978
  2. کتاب راهنمایی های پدر پولدار برای سرمایه گذاری، نوشته ی رابرت کیوساکی و شارون ال لچتر و ترجمه ی ناهید سپهرپور از انتشارات آوین، منتشر شده در شهریور 1392 با شابک 9-45-8148-964-978
  3. کتاب چگونه یک سوپراِستار بازاریابی شبکه ای بشوید؟، نوشته ی مری کریستنسن و ترجمه نیما عربشاهی

[/toggle]

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا