چکیده کتاب اثر مرکب

کتاب اثر مرکب (The Compound Effect) تالیف دارن هاردی (Darren Hardy) در سال 2010 منتشر شده است و توضیح می دهد که چگونه با اهمیت دادن بیشتر به تصمیمات کوچک و اثر تجمعی شان، در زندگی تغییرات پایدار ایجاد کنیم.

حتماً شنیده اید که به هر چیزی که فکر کنید و هدف داشته باشید، می رسید. اما باید چگونگی رسیدن را بدانید. کتاب اثر مرکب راهنمای کاربردی است که به شما می آموزد چطور از این نظام استفاده کنید. خب؛ ممکن است این سوال برایتان مطرح باشد که: «دارن هاردی کیست که چنین ادعاهایی دارد؟» هاردی در معرفی خود می گوید:

می دانید چرا می گویم اثر مرکب تنها روش لازم برای رسیدن به موفقیت است؟ زیرا در ابتدا این اصول را در زندگی خودم پیاده سازی کرده ام و نتیجه خوبی گرفتم. اول اینکه در بیست سال اخیر، من در رشته ی موفقیت بسیار مطالعه و تحقیق کردم. من هزاران دلار صرف آزمایش ایده ها، فلسفه ها و منابع موفقیت کردم. تجربه هایم ثابت کرد که انتخاب ترفندها، آموخته ها و روش هایتان بی اهمیت است؛ زیرا موفقیت در پی نظام اجرایی اثر مرکب ظاهر می شود.

دوم، در شانزده سال اخیر مشاور و استاد حوزه توسعه، پیشرفت و موفقیت فردی بوده ام. من با صاحب نظران، سخنرانان و نویسندگان مشهوری همکاری کرده ام. در مقام سخنران و مشاور، ده ها هزار کارآفرین را تعلیم داده ام. مربی رهبران کسب و کار، مدیران اجرایی و افراد موفق بی شماری بوده ام. از هزاران موضوعی که تاکنون مطالعه کرده ام، آنچه موثر و ناموثر عمل می کند را از هم جدا کرده ام.

سوم، من ناشر و سردبیر مجله موفقیت هستم (البته در دسامبر 2015 هاردی مجله موفقیت را ترک کرد و به دنبال کشف فرصت های جدید رفت.) و هزاران کتاب و مقاله را مطالعه، با دقت بررسی و کارشناسی و گزینش کرده ام. هر ماه با هزاران کارشناس برتر درباره ی موضوع موفقیت مصاحبه و بهترین ایده هایشان را استخراج کرده ام. هر روز، از اقیانوس اطلاعات، برای موفقیت و پیشرفت فردی استفاده کرده ام و آنها را از فیلتر عبور داده ام.

من از موضوعات بسیاری مطلع هستم. راه های بسیاری را طی و امتحان کرده ام. از روش های سختی به حقیقت دست پیدا کرده ام.

در اصل کتاب اثر مرکب، نقشه راه برای داشتن زندگی بهتر، کسب موفقیت و تحقق رویاها و آرزوهایتان است. دارن هاردی در این کتاب نشان می دهد که با پذیرش مسئولیت زندگی خود، می توانیم عادات مان را تغییر دهیم، کنترل زندگی خود را برای رسیدن به موفقیت بدست بگیریم و از محدودیت ها فراتر برویم. در ادامه شما می توانید چکیده کاملی از کتاب اثر مرکب را مطالعه نمایید.

اثر مرکب درباره ی چگونگی کسب موفقیت می باشد. برای رسیدن به موفقیت چقدر زمان لازم است؟ شاید مدتی خود را فریب دهید اما باید بدانید هیچ نوش دارو، فرمول جادویی یا راهکار فوری برای کسب موفقیت وجود ندارد.

ما مدام با ادعاهای مهیج فزاینده ای درباره ی ثروتمند، خوش اندام، جوان تر و جذاب تر شدن بمباران می شویم و همه با تلاش بسیار کم و با قیمتی کمتر از چهل دلار، تحقق می یابد. این پیام های مکرر تبلیغاتی ذهن مان را درباره ی ابزار واقعی رسیدن به هدف، منحرف کرده است. جنبه های ساده و اصلی آنچه ما را به موفقیت می رساند را گم کرده ایم.

از پیام های دروغین و صرفاً تبلیغاتی خسته شده ام. عقب نمی نشینم تا تماشای این پیغام های پوچ، مردم را بیشتر از این منحرف کند. این کتاب را نوشتم تا پایه و اساس درست موفقیت روشن شود. هدفم این است که آشفتگی ها را برایتان نظم و سامان دهم و شما را متمرکز به اصول اساسی کنم.

حتماً شنیده اید که به هر چیزی که فکر کنید و هدف داشته باشید، می رسید. پس باید چگونگی رسیدن به آن را بدانید. اثر مرکب راهنمای کاربردی است که به شما می آموزد چطور از این نظام استفاده کنید. زمانی که تکنیک های این کتاب را اجرا کردید، چیزی نیست که نتوانید بدست آورید.

قبل از کندوکاو کتاب، هشداری بدهم: کسب موفقیت سخت است و ممکن است روش کسب موفقیت، پُر زحمت و خسته کننده باشد. ثروتمند شدن، نفوذ داشتن و جهانی شدن در رشته تان، زمان می برد و دشوار است. اشتباه برداشت نکنید، با عملی کردن قدم هایی که در ادامه بیان می کنم، نتایج اثر مرکب را در زندگی تان می بینید. اگر از کار کردن، منظم بودن و تعهد بیزارید، بهتر است تلویزیون را روشن کنید و منتظر تبلیغاتی باشید که وعده ی موفقیت یک شبه می دهد؛ البته باید کارت اعتباری با موجودی بالا نیز داشته باشید.

حرف آخر، شما همه چیز را برای کسب موفقیت می دانید و به آموزش احتیاج ندارید. بلکه به عملکرد و برنامه ریزی جدیدی نیاز دارید. بنابراین اجازه دهید شروع کنیم.

فصل اول: اثر مرکب در عمل

آیا شنیده اید: «کسی که آهسته و پیوسته حرکت می کند، برنده ی مسابقه است؟» آیا داستان لاک پشت و خرگوش را شنیده اید؟ من همان لاک پشت داستان هستم. زمان کافی دهید تا ثابت کنم که همه را در هر زمان و هر رقابتی شکست خواهم داد و پیروز می شوم. می پرسید: «چگونه؟» باید بگویم که بهتر، باهوش تر یا سریع تر از دیگر رقبایم نیستم؛ بلکه عادات رفتاری مثبتی در خود به وجود آورده ام و تقویت شان کرده ام، که سبب بُردم می شوند.

من نمونه ی آشکاری هستم که باور دارد ثبات و پایداری، کلید نهایی موفقیت است. از پدرم برای این موضوع متشکرم. در واقع، او اولین مربی ام بود که قدرت اثر مرکب را در من زنده کرد.

زمانی که هیجده ماهه بودم، والدینم از یکدیگر طلاق گرفتند و پدرم به تنهایی مرا بزرگ کرد. او مهربان و خوش اخلاق نبود؛ مربی بازنشسته راگبی دانشگاهی بود و برای رسیدنم به موفقیت سخت گیری می کرد.

کار من در خانه از خانه دارها یا باغبان ها بیشتر بود. بعد از مدرسه، فهرستی طولانی از کارهای خانه برایم آماده بود، که در آن نوشته شده بود: «علف های هرز را بکن، برگ ها را جمع کن، گاراژ را جارو بزن، خانه را گردگیری کن، جاروبرقی بکش، ظرف ها را بشور و…» در انتهای فهرست نیز نوشته شده بود، نمرات پایین در مدرسه تحمل نمی شود.

پدرم هیچ بهانه ای را نمی پذیرفت. یکی از فلسفه های اصلی پدرم این بود: «مهم نیست که باهوش یا خنگ هستید، باید با تلاش و کوشش، کمبود تجربه، مهارت، ذکاوت و توانایی ذاتی تان را جبران کنید. اگر رقبایتان باهوش تر، با استعدادتر و با تجربه تر هستند، باید سه برابرشان تلاش کنید تا شکست شان دهید.» مهم نبود که چالش هایم چه باشند، او به من آموخت که با کار و تلاش سخت مشکل هایم را حل کنم. پرتاب آزاد را در مسابقه از دست داده اید؟ یک ماه، روزانه هزار پرتاب آزاد انجام دهید. در دریبل زدن با دست چپ ضعیف هستید؟ دست راست تان را به پشت ببندید و روزانه سه ساعت با دست چپ دریبل کنید. در ریاضی نمره پایین گرفتی؟ بنشین و ریاضی بخوان. کل تابستان را معلمی بگیر و تابستانت را جهنم کن و هوشمندانه تر عمل کن. پدرم خود نیز پایبند حرف هایش بود. او از مربی راگبی به فروشنده ای عالی رتبه تبدیل شده بود. مدیر فروش شرکتی بود و در نهایت آن شرکت را نیز خرید. به ما دستور نمی داد. در ابتدا اجازه می داد که خودمان تصمیم بگیریم و درک کنیم. او فقط از ما می خواست که مسئولیت کارهایمان را بر عهده گیریم.

یکی دیگر از فلسفه هایش این بود که: «شخصی باشید که نه می گوید. همرنگ اجتماع شدن موفقیت بزرگی به همراه ندارد. غیر عادی و فوق العاده باشید.» پدرم دو برتری جدی و زود هنگام به من داده بود. یکی، درباره ی نظم و انضباطم و دیگری طرز فکری که مرا مسئولیت پذیر بار آورده بود و باعث می شد که به همه چیز برسم. پس شعار مجله موفقیت «آنچه موفق ها می خوانند» اتفاقی نیست.

کتاب اثر مرکب رازی را که در پشت موفقیتم پنهان است، فاش می کند.

هنوز نتیجه ی اثر مرکب را تجربه نکرده اید.

اثر مرکب اصل گرفتن پاداشی بزرگ از انتخاب های هوشمندانه و کوچک است. جالب ترین نکته ی این روش، گرفتن نتایج بزرگ از قدم های کوچک است.

اغلب افراد فریب سادگی اثر مرکب را می خورند. برای مثال، آنها بعد از هشت روز دویدن، کنار می کشند؛ زیرا هنوز تغییری نکرده اند و همچنان اضافه وزن دارند. بعد از شش ماه تمرین پیانو، دیگر نمی نوازند؛ زیرا جز نُت چند درس ساده چیزی یاد نگرفته اند یا از پرداخت حق بیمه عمر و سرمایه گذاری بعد از چند سال منصرف می شوند؛ زیرا نمی توانند از آن پول استفاده کنند. آنها درک نمی کنند که فعالیت های کوچک و مکرر، قدم های بزرگی است که در آینده تفاوت های شگرفی ایجاد می کند.

تصمیم های کوچک هوشمندانه + تکرار + زمان = تفاوت های شگرف

اجازه دهید مثالی بزنم:

اگر دو حق انتخاب به شما بدهند: نخست دریافت سه میلیون دلار یکجا و دوم گرفتن سکه یک سنتی و دریافت هر روز دو برابر روز قبل آن در طول 31 روز؛ کدام گزینه را انتخاب می کنید؟

تصور کنیم شما پول یکجا و دوست تان سکه جادویی را انتخاب کرده است. در روز پنجم دوست تان شانزده سنت دارد؛ ولی شما سه میلیون دلار دارید. در روز دهم او پنج دلار و دوازده سنت دارد که در مقابل پولتان ناچیز است. به نظرتان دوست تان در آن لحظه از انتخابش راضی است؟ آیا او فکر می کند که شما میلیون ها دلار پول دارید و از انتخاب تان لذت می برید و او با انتخابش دست خالی است؟

بعد از بیست روز که فقط یازده روز از ماه باقی مانده است، سکه ها به پنج هزار دلار و دویست و چهل و سه سنت رسیده است. حال او در این لحظه چه فکری می کند؟ به خاطر صبر و رفتار مثبتش، فقط کمی بیش از پنج هزار دلار پول دارد. در صورتی که شما سه میلیون دلار پول دارید. اینجاست که اثر مرکب پدیدار می شود و رشد کوچک ولی مستمر باعث می شود سکه ها در روز سی و یکم، 10,737,418.24 دلار می شود که بیش از سه میلیون دلار ارزش دارد.

این مثال اهمیت پایداری را نشان می دهد. در روز بیست و نهم همان سه میلیون دلار را دارید و مسیر سکه یک سنتی به 2.7 میلیون دلار رسیده است؛ دقیقاً در روز سی ام مسابقه است که دوست تان با 5.3 میلیون دلار از شما پیشی می گیرد. روز آخر دوست تان به مبلغ 10,737,418.24 دلار رسید و از رقابت محوتان کرد.

موارد کمی مانند جادوی اثر مرکب، موثر و کارآمد است. نیروی اثر مرکب در همه ی جنبه های زندگی بطور حیرت انگیزی مانند مثال بالا موثر و قدرتمند است. کسی که از اثر مرکب استفاده کرده است، موفق می شود. در حقیقت، موفقیت او نتیجه ی تصمیم های کوچک هوشمندانه ای است که در طول زمان و با پایداری و ثبات گرفته است.

اثر موجی

اثر مرکب برای کارهای منفی نیز اثر دارد و می تواند همه ی زندگی تان را ویران کند.

یکی از اصول معمول در روانشناسی این است که به جای نگاه کردن به درون خودمان و انجام کارهای لازم برای از بین بردن اشتباهایمان، معتقد باشیم که مشکل از دیگران است.

ما تحت تاثیر جامعه ای قرار گرفتیم که به تاثیر کارهای بزرگ و تقلای بیش از حد اعتقاد دارد. در صورتی که دقیقاً بر عکس است.

چالش برانگیزترین قسمت اثر مرکب اینجاست که مجبوریم برای مدتی کاری را انجام دهیم تا نتایجش را ببینیم. پدر بزرگانمان تاثیرش را می دانستند، به همین دلیل به تماشای برنامه های تلویزیونی که چگونه در سی روز لاغر شویم یا در شش ماه کاخی بسازیم، نمی نشستند. مطمئنم که پدر بزرگتان همه روز را از طلوع تا غروب آفتاب کار می کرده است و از استعدادهایی که در جوانی آموخته بود، استفاده کرده است و دائم آنها را در زندگی اش به کار می گرفت. اجدادمان می دانستند که راز موفقیت، کار شَدید، انضباط و عادت های خوب است. رفتار اجدادمان ستودنی است که تلاش می کردند در زندگی شان نظم و انضباط داشته باشند و شخصیت خود را مستحکم کنند و برای مبارزه با وضعیت های جدید آماده باشند.

جالب است که در خانواده های ثروتمند، ثروت بعد از یک یا دو نسل از بین می رود. فراوانی زیاد منابع، اغلب منجر به بی انگیزگی فرد می شود که شیوه ی زندگی ساکنی به وجود می آورد. به عبارتی با داشتن درآمد خوب، سلامت و ثروت، خودپسند می شویم و از تلاش دست می کشیم. همانند قورباغه ای می شویم که در آب در حال جوش قرار گرفته است و از آن بیرون نمی پرد؛ زیرا گرما کم کم و تدریجی اضافه می شود و متوجه نمی شود که در حال پختن است.

اگر به دنبال موفقیت هستید، باید کارهای اجدادتان را تکرار کنید. موفقیت واقعی و با دوام، به کار و تلاش فراوان نیاز دارد.

داستانی واقعی و کوتاه برایتان بگویم که متوجه شوید هیچ چیز مانند موفقیت رو به زوال نمی رود:

رستورانی بزرگ در نزدیکی ساحل افتتاح شد. ابتدا کار رستوران بی عیب و نقص بود. مدیر رستوران فعالیت ها را کنترل می کرد، میزبانان همیشه لبخند می زدند، خدمات دهی منظمی داشتند و غذا نیز خوشمزه بود. در مدت کوتاهی مردم برای رفتن به رستوران مشتاق شدند و ساعت ها در صف برای صرف غذا در آنجا منتظر می ماندند.

متاسفانه، وقتی پرسنل از موفقیت رستوران مطمئن شدند؛ مغرور شدند، خدمات بی کیفیت و سرویس دهی ضعیف شد و کیفیت غذا نیز به شدت پایین آمد. پس از هیجده ماه رستوران تعطیل شد و شکست خورد؛ زیرا مدیریت و کارکنانش از تلاش و دلایلی که موفق شان کرده بود، دست کشیده بودند.

وقتی نحوه ی عملکرد اثر مرکب را بدانید، به سراغ راه حل های آنی یا شانسی نمی روید. با خودتان عهد ببندید که خیالات پوچی مثل برنده شدن در قرعه کشی و… را فراموش کنید؛ با واقعیت رو به رو شوید که در قرعه کشی یک نفر برنده می شود و میلیون ها نفر می بازند. فردی که کنار دستگاه بخت آزمایی بالا و پایین می پرد از باخت هایش نمی گوید. سوپر قهرمان های ورزشی صبح زود از خواب بیدار می شوند، زمانی که همه تمرین را تعطیل کرده اند، باز ادامه می دهند. بیشتر از دیگران تمرین می کنند و سرانجام رنج، خستگی، تنهایی، تلاش، کوشش و ناراحتی بارها شکست خوردن باعث می شود قهرمان شوند.

در پایان فصل اول، انتظار دارم که از عمق وجودتان درک کنید که تنها راه کسب موفقیت، انجام کارهای مداوم، کسل کننده و بی هیجان است.

فصل دوم: انتخاب ها

همه در دنیا یکسان متولد می شوند. بعد از تولد، زندگی را با گرفتن تصمیم های ساده می سازیم. تصمیم ها می توانند بهترین دوست مان یا بدترین دشمن مان باشند. می توانند ما را به اهداف مان برسانند یا می توانند در کهکشانی دور سرگردان مان کنند.

هر چیزی که در زندگی وجود دارد، نتایج انتخاب ها است. اگر انتخابی نکنید، در واقع انتخاب کرده اید، زیرا انتخاب کننده ای منفعل هستید که معتقد است: «هرچه پیش آید، خوش آید.»

هر تصمیمی فارغ از اهمیتش، مسیر زندگی تان را تغییر می دهد. مثل: رفتن به دانشگاه یا نرفتن، گفتن جمله دوستت دارم یا نگفتن، رانندگی در حال مستی یا عادی، غیبت یا سکوت، برقراری تماسی کاری قبل از پایان کار یا واگذاری اش به فردا. هر انتخاب اثر مرکبی بر زندگی تان دارد.

این فصل درباره ی آگاهی و تصمیم گیری درست است که به زندگی تان جهت می دهد.

مسئولیت صد درصد

انگشت اتهام به سمت دیگران دراز کردن کار راحتی است.

در سمیناری که در هیجده سالگی شرکت کردم، سخنران از حضار پرسید: «برای داشتن رابطه ی خوب چند درصد مسئولیت پذیر هستید؟» من نوجوان بودم و از عشق واقعی چیزی نمی دانستم. البته پاسخ بی فکری نیز دادم: «پنجاه – پنجاه» برایم واضح بود که باید هر دو طرف مسئولیتی برابر داشته باشند و در غیر این صورت کسی ضرر می کند.

یکی فریاد زد: «پنجاه و یک – چهل و نه» و اینکه شما باید بیشتر از فرد مقابل تلاش کنید. آیا روابط بر پایه ی از خودگذشتگی و فداکاری بنا نشده است؟ فرد دیگری فریاد زد: «هشتاد – بیست»

سخنران به سمت تخته برگشت و در صفحه ای با حروف بزرگ سیاه نوشت: «100 – 0» و گفت: «باید صد در صد مسئولیت پذیر باشید و هیچ انتظاری از فرد مقابل نداشته باشید. وقتی روابط تان پایدار است که 100 درصد مسئولیت پذیر باشید. در غیر این صورت، رابطه ای که بر اساس انتخاب مسئولیت ها بنا شده باشد، به فاجعه تبدیل خواهد شد.»

اگر صد در صد مسئولیت هر کار و تجربه ای را بر عهده ی خودم بگیرم، انتخاب ها و نحوه ی بازخوردم نسبت به وقایع را بر عهده گرفته ام. همه ی انتخاب ها با من است، پس مسئول واکنش هایم نسبت به اتفاقات هستم.

جیم ران می گوید: «روزی که به بلوغ می رسید، باید مسئولیت زندگی تان را بر عهده بگیرید.» از امروز، تصمیم بگیرید که صد در صد مسئولیت ها را به عهده گیرید. همه ی بهانه ها را حذف کنید. به خود بقبولانید که از بند انتخاب ها و تصمیم ها رها هستید و مسئولیت همه ی آنها را قبول می کنید. زمانش رسیده است که انتخاب کنید که کنترل همه چیز را بدست می گیرید.

خوش شانسی

شاید باور دارید که بد شانس هستید؛ اما در واقع، بد شانسی بهانه ای بیش نیست. تفاوت بین ثروت، شادی و سلامتی با ورشکستگی، ناراحتی، بیماری، انتخاب های کوچکی است که در زندگی می کنید. نکته ای درباره ی شانس وجود دارد و آن اینکه همه خوش شانس هستیم. اگر شما سالم هستید و کمی غذا در یخچال تان دارید پس خوش شانس هستید. همه خوش شانس هستند؛ زیرا خوش شانسی از انتخاب ها نشات می گیرد.

فرمول خوش شانسی:

آمادگی (رشد شخصیتی) + نگرش (باورها و طرز فکر) + فرصت (اتفاق خوبی که بر سر راه شما قرار می گیرد) + عملکرد (آن کاری انجام دهید) = شانس

  • آمادگی: با رشد و آماده سازی پیوسته و مداوم خود (افزایش مهارت، دانش، روابط، تخصص و منابع)، امکان بهره برداری از فرصت های بزرگی که بر سر راه تان قرار می گیرد را دارید.
  • نگرش: شانس مشاهده موقعیت ها، مکالمه ها و شرایط مثل موضوعی اتفاقی است. آنچه به دنبالش نیستید، نمی بینید. به دنبال آنچه باور دارید، بگردید.
  • عملکرد: نوبت شما است که وارد عمل شوید.

شانس فرصتی است که بین همه مساوی تقسیم شده است. آفتاب شانس بر همگان می تابد.

سلاح مخفی تان، برگ برنده تان

در این لحظه، قسمتی از زندگی تان را انتخاب کنید که می خواهید بیشتر در آن موفق باشید. آیا پول بیشتری در بانک می خواهید؟ اندام لاغرتری می خواهید؟ دوست دارید در مسابقه مردان آهنین شرکت کنید؟ رابطه ی بهتری با همسر و فرزندتان می خواهید؟ هم اکنون خود را در آن موقعیت تصور کنید. ثروتمندتر، لاغرتر، شادتر یا هر چیزی که می توان نام برد. اولین قدم به سمت تغییر کردن، آگاهی است. اگر می خواهید از جایتان به جایی که می خواهید بروید، باید با آگاهی از انتخاب هایتان که شما را به مقصد مورد نظرتان می رساند، شروع کنید. بسیار مراقب تصمیم هایی که امروز می گیرید باشید و سعی کنید با انتخاب های هوشمندانه ای پیش بروید.

اگر تصمیم گرفته اید که از بدهی خلاص شوید، باید از تک تک سکه هایی که در جیب تان است شروع کنید. اگر تصمیم گرفته اید که وزن کم کنید، باید غذایتان را کنترل کنید. اگر می خواهید قهرمان ورزشی شوید، باید مواظب هر قدمی که بر می دارید و تمرینی که می کنید، باشید. همیشه دفترچه یادداشت جیبی به همراه داشته باشید تا بتوانید در همه ی مواقع از آن استفاده کنید. شما باید هر روز همه چیز را در آن بدون وقفه، بهانه و پیش بینی بنویسید.

این روش وادارتان می کند که با توجه به تصمیم ها و انتخاب هایتان آگاهانه پیش بروید.

بزرگترین تفاوت بین افراد موفق و ناموفق کارهایی است که می کنند.

برنده کسی است که وقایع را ثبت کند. از شما درخواست دارم که از همین حالا وقایع زندگی تان را با هدف اینکه اهداف تان را در معرض دیدتان قرار دهید، ثبت کنید. ثبت وقایع تمرین ساده و بسیار موثری است؛ زیرا از لحظه به لحظه زندگی تان آگاه تان می سازد و اجازه می دهد در هر قسمتی از زندگی که می خواهید پیشرفت کنید.

از مشاهده ی رفتارهایتان متعجب خواهید شد. تا وقتی آنها را نسنجید، نمی توانید رفتارتان را مدیریت کنید. در ضمن، تا وقتی از عملکرد خود آگاه باشید و مسئولیتش را بر دوش بکشید، می توانید بفهمید دقیقاً چه کسی هستید و استعدادها، دارایی ها و توانایی هایتان چیست.

انجام این کار انقلابی در زندگی تان ایجاد می کند و سبک زندگی تان را تغییر می دهد.

ثبت وقایع باید کامل، همیشگی و سازماندهی شده باشد. به روال کاری تان و به ثبت وقایع، سه هفته ادامه دهید.

چرا سه هفته؟ حتماً شنیده اید که روان پزشکان برای ترک یک عادت سه هفته زمان تجویز می کنند. علم اثبات شده ای نیست؛ اما معیار خوبی است. پس از شما می خواهم که ثبت وقایع را 21 روز انتخاب کنید و به آن بچسبید. اگر سر باز زنید، من هیچ چیز را از دست نخواهم داد. (چربی دور شکم من نیست، مشکل قلبی، حساب ناجور بانکی و رابطه ای که از دستش داده اید، مشکل من نیست!) پس انجامش دهید.

قهرمانان دیده و ستایش نشده

وقتی ثبت وقایع زندگی تان را شروع می کنید، توجه تان به کوچک ترین کاری که درست انجام می دهید به همان اندازه ای که اشتباه انجامش می دهید، جلب می شود. وقتی تصمیم گرفتید که کوچک ترین اصلاحات را مداوم انجام دهید، نتایج فوق العاده اش را خواهید دید؛ اما انتظار نتایج فوری نداشته باشید.

در نهایت، همین نظم کوچک در طول زمان نتیجه می دهد و اثر مرکبشان پدیدار می شود. زمانی که هیچکس به موفقیت تان توجهی نداشت، تلاش و آمادگی برایتان موفقیتی بزرگ با نتایج استثنایی به همراه می آورد. اسبی با اختلاف کم با دیگر اسب ها پیروز می شود؛ اما ده برابر آنها پول دریافت می کند. آیا اسب ده برابر سریع دویده است؟ خیر. فقط کمی تلاش بیشتری کرده است. دویدن های اضافی دور زمین، نظم و ترتیب فوق العاده، تغذیه مناسب یا تمرین های بیشتر سوارکار بود که باعث شد نتایج و جوایز بهتری بدست آید.

بعد از شرکت در هزاران مسابقه و هزاران ضربه ای که زده شد، تفاوت گلف باز نفر اول با گلف باز نفر دهم فقط در ضربه ای است؛ اما مبلغ جایزه نفر اول پنج برابر نفر دهم است. نفر اول 5 برابر بهتر نیست، حتی 50 یا 5 درصد نیز بهتر نیست. در حقیقت، تفاوت بین امتیازهایشان 2.7 درصد است که نتایجی پنج برابر بهتر دارد.

این همان قدرت کارهای کوچکی است که در زندگی تان اضافه می کنید. برای زدن ضربه ای بهتر نیازمند کارهای بی شمار کوچکی هستید که به چشم نمی آیند.

منتظر فردا نباشید تا اقدام های کوچک که به سمت اهداف تان هدایت تان می کند را شروع کنید، «هم اکنون آغاز کنید.»

آیا مدام به خود می گویید که دیر شروع کرده اید و قبلاً فرصت های خوبی داشته اید و همه را از دست داده اید؟ این طرز فکری اشتباه است و زمانش رسیده که فراموشش کنید. هیچگاه برای استفاده از اثر مرکب دیر نیست. هر عمل بزرگی، هر اکتشاف جالبی، با قدم های کوچک آغاز شده است. اولین قدم خیلی سخت به نظر می رسد؛ اما در عمل و واقعیت چیز دیگری به نظر می رسد.

برایان تریسی در کتاب «نکته اصلی» از مدلی که چطور هر جنبه زندگی تان را هزار برابر پیشرفت دهید، صحبت می کند. نه 10 یا 100 درصد، بلکه 1000 درصد. شما لازم نیست که برای 1000 برابر پیشرفت بیشتر، 1000 ساعت بیشتر کار کنید. فقط کافی است 0.1 درصد روزانه پیشرفت کنید. تا در طول 10 سال بتوانید 1000 برابر درآمدزایی داشته باشید.

زندگی حاصل تصمیم های لحظه ای است. از آنجایی که دستاوردهایتان نتیجه تصمیم های لحظه به لحظه شما است پس شما قدرت فوق العاده ای برای تغییر این انتخاب ها دارید.

قدم به قدم، روز به روز، انتخاب هایتان به رفتارتان شکل می دهد تا به عادت تبدیل شوند. تمرین و تکرار آنها را دائمی می کند.

شکست نوعی عادت است. پیروزی هم همین طور. هم اکنون اجازه دهید که کم کم به برنده شدن در زندگی عادت کنید. عادت هایی را که موجب کارشکنی می شوند، حذف کنید و عادت های مثبت را در خود بپرورانید و می توانید زندگی تان را در هر مسیری که می خواهید، هدایت کنید. می توانید به بزرگترین خواسته هایتان برسید. اجازه دهید بگویم چگونه می توانید این کار را انجام دهید.

فصل سوم: عادت ها

هرچه عادت ها قدیمی تر باشد، هرچه بیشتر در وجودت ریشه دوانده باشند، از ریشه زدن شان سخت تر است. بعضی از آنها آنقدر بزرگ می شوند و ریشه های عمیقی دارند که حتی برای امتحان از بین بردن آنها مردد می شوید.

ارسطو نوشته است: «ما تکرار همان چیزهایی هستیم که انجام می دهیم.»

اگر تاکنون مانند ماشین های مدرن، روی حالت رانندگی خودکار بوده اید و به عادت ها اجازه دادید تا کنترل تان کنند، از شما می خواهم که دلیلش را بدانید و از چنگ عادت های بدتان رها شوید. همه این مشکل را دارند. مطالعات نشان می دهد 95 درصد چیزی که احساس می کنید، فکر می کنید، انجام می دهید و بدست می آورید، نتیجه ی عادت هایتان است.

افراد موفق از دیگران باهوش تر یا با استعدادتر نیستند، اما عادت هایشان را در مسیر آگاهی، دانایی، رقابت، توانایی و آمادگی بیشتر پرورش می دهند.

این فصل درباره ی انتخاب کمبودهایی است که در خود احساس می کنید تا بتوانید آن کمبودها را با نظم، تلاش و عادت های خوب جبران کنید. این فصل مربوط به خلق عادت های قهرمانانه است.

با تمرین کافی و تکرار، هر رفتاری، چه خوب و چه بد، در طول زمان خودکار می شود. بدین معنا که بیشتر عادات مان ناخودآگاه است (با تقلید از والدین مان، پاسخ به محیط زیست، فرهنگ یا استفاده از مکانیسم کپی برداری). اما آگاهانه می توانیم تصمیم بگیریم که آنها را عوض کنیم. از آنجایی که عادت هایی را که دارید، یاد گرفته اید، پس آن عادت هایی را که به خوبی خدمت نمی کنند، فراموش کنید. آماده اید؟ پس شروع کنیم.

با این فکر که در دام لذت های آنی قدم نگذارید، آغاز کنید.

همه می دانیم با خریدن کفش ورزشی خوب در مسابقه دو ماراتن برنده نخواهیم شد. ما موجودات منطقی هستیم یا حداقل خود را چنین خطاب می کنیم، پس چرا ما غیر منطقی برده ی عادت های بدمان شده ایم؟

اگر گازی به همبرگرهای مک دونالد بزنید و فوری به زمین بیفتید و سینه تان را از حمله قلبی بفشارید، مطمئنم دیگر به سراغ گاز دوم از ساندویچ نخواهید رفت. اگر پُک بعدی از سیگارتان فوری صورت تان را شبیه پیرمردی 85 ساله کند، دیگر به سراغ سیگار نخواهید رفت. اگر موفق به پاسخ دادن به دهمین تماس کاری تان نشده اید و به خاطر آن اخراج یا ورشکسته شُدید، برای برداشتن گوشی تلفن، لحظه ای درنگ نمی کنید.

داشتن عادت های بد به این معنا نیست که تاثیر منفی عادت در همان لحظه پدیدار می شود. اما زمانش رسیده است که آگاه شوید و متوجه عادتی که در آن افراط می کنید، باشید؛ زیرا این موضوع می تواند زندگی تان را به افتضاحی مرکب کند.

کوچکترین تعادل در زندگی روزمره، به شدت پیامدهای زندگی را دگرگون می کند. بهترین توضیح درباره ی قدرت تصمیم های کوچک، پرواز لس آنجلس به نیویورک است. اگر دماغه ی هواپیما یک درصد قبل از پرواز از لس آنجلس منحرف شود، تغییری نامحسوس است. اما در شهر آلبانی یا دِوور فرود خواهد آمد و 150 مایل از مقصدش منحرف خواهد شد. همین اتفاق برای عادت ها نیز می افتد. عادت ساده ی ضعیفی که هم اکنون قوی به نظر نمی رسد، می تواند مایل ها از مسیر اهداف تان و زندگی که آرزویش را دارید، منحرف سازد.

طلسم و نیروی چرایی تان را پیدا کنید.

وقتی نمی توانید با تلاش فراوان اهداف تان را به دست بیاورید، معمولاً تصور می کنید اراده ی کمی دارید. من با این موضوع مخالف هستم. کافی نیست که فقط موفقیت را انتخاب کنید. پس به چه چیز احتیاج دارید؟ چه چیز شما را بر انتخاب های جدیدِ کوچک مثبت تان، استوار نگاه می دارد؟ چه چیز مانع می شود تا عادت های بد و بی فکرتان را دوباره تکرار نکنید؟ چه چیز باعث می شود تا این بار از دفعه ی قبلی که تلاش کرده اید، اما باز هم شکست خورده اید، متمایز شوید؟ به محض اینکه ذره ای احساس ناراحتی کنید، وسوسه می شوید و به عادت راحت طلبی قدیمی تان روی می آورید.

پس شما با متفاوت بودن، با دیگران فرق کنید و نتایج بهتری بگیرید.

اراده را فراموش کنید، اکنون نوبت قدرت چرایی است. انتخاب هایتان وقتی معنا پیدا می کند که به آرزوها و رویاهایتان مرتبط باشد. باید چیزی بخواهید که دلیل خواستنش را می دانید؛ در غیر این صورت به سرعت تسلیم خواهید شد. پس چرایی تان چیست؟ اگر می خواهید در زندگی تان پیشرفت کنید، باید دلیلی داشته باشید. برای آنچه قصد دارید تغییر دهید، باید چرایی و دلیلی داشته باشید تا انگیزه تان را از دست ندهید.

شناسایی چرایی بسیار حیاتی است. آنچه به شما انگیزه می دهد با احساس تان، منبع شور و شوق تان و میزان مقاومت و پایداری تان مرتبط است. باید بدانید چرا؟

انجام هر کاری ممکن است.

وقتی چراهایتان قوی شود، چگونه ها بی معنا می شود. اگر قدرت چرایی و امیال تان کافی نباشد، ثبات و تعهد کافی نخواهید داشت.

نبردتان را پیدا کنید.

عشق انگیزه ی قدرتمندی است. نفرت نیز همین طور. یکی از بزرگترین انگیزه ها، تصمیم و پشتکار سر سختم وقتی بود که دشمنی برای جنگیدن داشتم. در تاریخ، بیشترین داستان های متحول کننده و انقلاب های سیاسی در نتیجه ی جنگ با دشمن پدیدار شده اند. لانس آرمسترانگ و سرطان – اپل و مایکروسافت و…

دشمنان دلیل به پا خواستن با شهامت را می دهند. نیاز به جنگیدن، توانایی، شخصیت و اراده تان را به چالش می کشد و مجبور به تمرین و تکرار استعدادها و توانایی هایتان می کند.

در شماره مارس 2010 مجله موفقیت، مصاحبه ای بزرگ با آنتونی هاپکینز بازیگر معروف داشتیم. وقتی شنیدم استعداد فوق العاده و اراده ی شکوفاکننده اش از خشم سرچشمه می گیرد، خیلی متعجب شدم. هاپکینز ادعا کرد که شاگردی تنبل بوده است و اختلال رفتاری کمبود توجه – بیش فعالی داشته است، آن هم زمانی که این بیماری هنوز ناشناخته بود. به هاپکینز کودک دردسر ساز می گفتند.

هاپکینز گفت: «باعث نگرانی والدینم بودم. آینده ی روشنی نداشتم، رفتن به مدرسه و تحصیلات بسیار مهم بودند؛ اما به نظر می رسید توانایی یادگیری چیزهایی که به من آموزش می دادند را نداشتم. بچه های فامیل همه باهوش بودند؛ اما من بی میل و افسرده بودم و از جامعه طرد شده بودم.»

هاپکینز عصبانیتش را مهار کرد. در ابتدا، برای پیروزی در جنگ موفقیت، خارج از حوزه ی تحصیلات آکادمیک و ورزش حرفه ای، تلاش کرد. مدتی بعد متوجه شد که در بازیگری استعداد دارد. به دلیل برچسب های تحقیرآمیزی که به او زده شده بود، از خشمش برای موفقیت در بازیگری حرفه ای استفاده کرد. اکنون هاپکینز یکی از بهترین هنرپیشه ها است. از این راه شهرت و ثروت زیادی به دست آورده است. هاپکینز توانسته است به افراد بی شماری کمک کند تا برای اینکه از آنها سوء استفاده نشود، بجنگند و بهبود یابند. به علاوه از انجمن حمایت از محیط زیست نیز پشتیبانی می کند. در ابتدای کار، هدف و انگیزه اش باشکوه و بالا نبود؛ اما مبارزه اش ارزشمند بود.

همه می توانیم تصمیم های قدرتمندی بگیریم. این توانایی ماست که باعث تغییر هر چیزی شویم. به جای اینکه اجازه دهیم تجربه های دردناک گذشته انرژی مان را تحلیل کند و موفقیت مان را خراب کند، می توانیم از آنها برای تامین سوختی استفاده کنیم که برای ایجاد تغییرات مثبت و سازنده لازم داریم.

اهداف

پاوول جی مایر می گفت: «اگر پیشرفت نمی کنید، به این دلیل است که اهداف تان به وضوح مشخص نیست.» یکی از شعارهای به یاد ماندنی پاوول ما را به یاد اهمیت اهداف مان می اندازد: «هر آنچه به وضوح تصور کنید، مشتاقانه آرزو کنید، خالصانه به آن اعتقاد داشته باشید و با شور و شوق بر اساس آن عمل کنید، باید اتفاق بیفتد.»

این موضوع را بارها دیده ام که موفق ترین افراد به این دلیل موفق شده اند که چشم اندازهایشان را از قبل ترسیم کرده اند. شخصی که هدف و انگیزه ای شفاف و قاطع دارد، می تواند حتی افرادی که جزء بهترین ها هستند را نیز شکست دهند.

وقتی اهداف تان را مشخص کنید، به ذهن تان چیز جدیدی می دهید که به دنبالش بگردد و بر آن تمرکز کند؛ مثل اینکه به ذهن تان چشمی جدید می دهید تا مردم، شرایط، صحبت ها، منبع ها، ایده ها و خلاقیت اطراف تان را ببینید. با این دید جدید (که برنامه ای درونی است)، ذهن تان آنچه در بیرون هست را با درون تان، یکسو و یکسان می کند. در واقع با هدف تان همسو می شود. خیلی ساده است. بله، به هیچ وجه عجیب نیست، در حقیقت، منطقی است. به هر چیزی که فکر می کنید، بدون توجه به همه ی فکرهای اتفاقی در میان ذهن تان، آن فکر 99 درصد فضای ذهن تان را پُر می کند، پس به چیزی که رویش تمرکز کردید، خواهید رسید.

این مثالی پیش پا افتاده و درست است: هنگام خرید ماشینی جدید، ناگهان شروع به دیدن آن مدل در همه جا می کنید. درست است؟ به نظر می رسد ناگهان در همه جای خیابان از این مدل پُر شده است، در صورتی که دیروز چنین به نظر نمی رسید. آیا درست است؟ البته که نه. آنها همیشه در خیابان بودند؛ اما به آنها توجهی نمی کردید. در واقع تا وقتی به آنها توجه نمی کردید، گویی وجود خارجی نداشتند.

به شما پیشنهاد می کنم که امروز کمی وقت بگذارید و فهرستی از اهداف مهم خود تهیه کنید. من پیشنهاد می کنم که همه ی جنبه های زندگی تان را بنویسید و فقط به جنبه های مالی و شغلی تان اکتفا نکنید. از تمرکز به جنبه ای خاص از زندگی تان و غفلت از جنبه های دیگر دوری کنید که بهای سنگینی دارد. به دنبال تعادل و موفقیت در همه ی جوانب زندگی تان که برایتان اهمیت دارد، بروید؛ شغل، مسائل مالی، سلامت و ثروت، معنویت، خانواده، روابط و سبک زندگی.

به چه فردی تبدیل شویم؟

وقتی مجرد بودم و آماده ی پیدا کردن همسر و ازدواج بودم، فهرستی از ویژگی هایی که دوست داشتم همسرم داشته باشد را نوشتم. بیش از چهل صفحه پُر کردم. چهل صفحه پشت و رو! او را با همه ی جزئیات، شخصیت، منش، ویژگی اصلی، نگرش و فلسفه اش با توجه به زندگی و حتی خانواده ای که داشت نوشتم؛ یعنی فرهنگ، ترکیب اندام و طرز بافت مویی که داشت، تصور کردم. عمیقاً نوشتم که زندگی مان چطور خواهد بود و چه کارهایی در کنار هم خواهیم کرد. حال باید از خودم می پرسیدم: «چه کارهایی باید بکنم تا چنین دختری پیدا کنم؟» در عوض، به فهرستم نگاه کردم و اندیشیدم که آیا من چنین پتانسیلی در وجود خود دارم؟ آیا آن ویژگی ها را با همان کیفیتی که از کسی انتظار دارم در وجودم دارم؟ سپس از خودم پرسیدم: «چنین زنی چه مردی را دوست دارد؟ چطور باشم تا چنین زنی جذب کنم؟»

من باید چهل صفحه ویژگی، مشخصه، رفتار، نگرش و خصوصیاتی را که نوشته بودم، خودم داشته باشم. سپس به دنبال تبدیل شدن، به چنین فردی رفتم و همه ی نیازمندی ها را در خود پروراندم. حدس بزنید چه شد؟ جواب داد! انگار همسرم از نوشته های آن کاغذ جان گرفت و مقابل ام ظاهر شد. همسرم جورجیا، همان کسی بود که توصیفش می کردم و خواستارش بودم، حتی در کوچکترین جزئیات شبیه ویژگی های فهرستم بود. کلیدش این بود که باید روشن می کردم به چه کسی تبدیل شوم تا زنی با خصوصیات دلخواهم را جذب کنم. سپس تلاش کنم تا به او برسم.

همانند خودتان رفتار کنید.

زندگی تان بر اساس چنین فرمولی است:

انتخاب (تصمیم) + رفتار (عملکرد) + عادت (عمل تکراری) + مرکب (زمان) = اهداف

مانعی که بین شما و اهداف تان است، رفتارتان می باشد. به این دلیل، ضروری است که بدانید چه رفتاری مسیرتان را به سمت اهداف تان مسدود می کند و چه رفتارهایی کمک می کند تا به اهداف تان برسید.

بله، حال نوبت شماست. دفترچه تان را بیرون بیاورید و سه هدف تان را درونش بنویسید. حال فهرستی از عادت های بدتان را در آن بنویسید تا مانع پیشرفت تان نشوند. هر کدام را جداگانه بنویسید.

فهرستی از عادت های بدی که این اواخر پیدا کرده اید را بنویسید. سپس در آن فهرست عادت هایی که می خواهید داشته باشید را نیز اضافه کنید، در طول زمان، تمرین و مرکب شان کنید. این کار باعث می شود که شکوهمندانه به اهداف تان برسید. درست کردن این فهرست اتلاف انرژی، همراه با قضاوت و پشیمانی نیست. فقط نگاهی دقیق است به آنچه می خواهید در آن پیشرفت کنید.

به همان شیوه که عادت هایتان را یاد گرفته اید، می توانید آنها را از یاد ببرید. پنج روش برای از بین بردن عادت های بد عبارتند از:

1) محرک تان را مشخص کنید.
به لیست عادت های بدتان نگاه کنید. برای هر کدام که نام برده اید، محرکش را کنارش بنویسید. چهار عادت بزرگ بدتان را با پرسش هایی مانند چه کسی؟ چرا؟ کجا؟ چه زمانی؟ مشخص کنید. برای نمونه:

  • وقتی با افراد خاص هستم، الکل می نوشم؟
  • آیا در موقع خاصی از روز مجبورم شیرینی بخورم؟
  • چه احساسی عادت های بدم را تحریک می کند؟ استرس، خستگی، خشم، عصبانیت، درماندگی؟
  • چه زمانی آن احساس را تجربه کرده ام؟ با چه کسی بودم؟ کجا بودم؟ یا چه کاری انجام می دادم؟

این عملکرد ساده به تنهایی آگاهی تان را افزایش می دهد.

2) خانه تکانی
خانه تکانی کنید. منظورم به معنای واقعی کلمه است. اگر می خواهید دست از نوشیدن الکل بردارید، هر قطره اش را از خانه خارج کنید. (حتی از ویلایتان، حتی بطری خالی اش را نیز نگاه ندارید.) هر ظرف و وسیله ای که از آن برای نوشیدن الکل استفاده می کردید را دور بیندازید و از بین ببرید؛ مانند گیلاس ها، لیوان ها یا زیتونی که همراهش می خورید. پس باید از هر چیزی که به سمت عادت های بدتان سوق تان می دهد، خلاص شوید.

3) جایگزین کنید.
بار دیگر به فهرست عادت های بدتان نگاهی بیندازید. چطور می توانید آنها را با عادت خوب جایگزین کنید تا دیگر مضر نباشند؟ آیا می توانید با عادتی سالم جایگزین شان کنید یا همه را باید حذف کنید؟ اگر امکانش هست پس چه بهتر!

4) آرام شروع کنید.
برای عادت های قدیمی و ریشه دار، بهتر است قدم های کوچک و آهسته ای برداشت تا حذف شان کنید. ممکن است سال ها عادت هایتان را تکرار، تقویت و نهادینه کرده باشید؛ بنابراین عاقلانه است که برای رها کردن شان، کمی به خودتان زمان دهید و هر از چند گاهی قدمی بردارید.

5) بپرید.
همه ی افراد، یکسان موفق نمی شوند. بعضی از محققین دریافتند که برخی افراد راحت تر هستند که اگر قرار است تغییری کنند، به یکباره عادت بد را تغییر دهند.

گاهی آهسته در آب رفتن جواب نمی دهد. گاهی باید یکباره داخلش بپرید. می خواهم از خود هم اکنون سوالی کنید: «از کجا می توانم آهسته شروع کنم و پایدار باشم؟» و «در چه مواردی باید جهش بزرگتری کنم؟ چه زمانی باید از درد و ناراحتی دست بردارم؟ در اعماقم می دانم که اگر یکباره انجام دهم به زمان نیاز ندارم.»

وقتی عادت های بد را باید از خانه عوض کنم، آهسته پیش می روم؛ اما در زندگی حرفه ای و شغلی ام، متوجه شدم که تغییر یکباره بسیار موثرتر است. خواه وارد کسب و کاری شوم یا با مشتری، شرکاء و سرمایه گذاران جدیدی سر و کار داشته باشم؛ آهسته عمل کردن جوابگو نیست.

شش تکنیک برای ایجاد عادت های خوب در خود

حالا نیازمند خلق انتخاب ها، رفتارها و عادت های جدید هستیم تا بتوانیم بالاخره در مسیر درست قرار گیریم.

1) خودتان را برای موفقیت آماده نگه دارید.
عادت جدید باید با سبک زندگی تان مطابق باشد. اگر باشگاهی ثبت نام کنید که سی مایل دور است، هیچگاه به آنجا نمی روید. اگر جغد شب هستید و باشگاه ساعت شش می بندد، ورزش در آنجا به دردتان نمی خورد. باشگاهی که می روید باید نزدیک باشد و با برنامه تان جور در بیاید. اگر می خواهید وزن کم کنید و سالم تر غذا بخورید، مطمئن شوید که یخچال و آشپزخانه تان از غذاهای سالم پُر است.

2) به اضافه کردن و نه کم کردن فکر کنید.
وقتی با منتل ویلیام، درباره ی موفقیت مصاحبه کردم درباره ی رژیم سختی که به دلیل بیماری که به آن مبتلا شده بود، داشت؛ با من صحبت کرد. منتل قانونی به اسم «اضافه کن» ترتیب داده بود و فکر می کنم برای هر کسی با هر هدفی این قانون موثر است.

برایم توضیح داد که: «این اصل درباره ی حذف چیزی از رژیم غذایی شما نیست؛ بلکه به جایش چیز دیگری اضافه کنید.» این اصل برایش معیاری در زندگی شده بود. به جای اینکه فکر کند خودش را محروم کرده است یا چیزی را از رژیمش حذف کرده است، (نمی توانم همبرگر، شکلات یا لبنیات بخورم) فکر می کند که به جایش چه می تواند، بخورد. (امروز قرار است سالاد و سبزیجات بخارپز و انجیر تازه بخورم) او تمرکزش را روی خوراکی هایی که می توانست بخورد، گذاشت. پس دیگر توجهی به آنچه نمی تواند بخورد یا گرسنگی اش نداشت. به جای اینکه به قربانی شدنش تمرکز کند، به چیزهایی که می تواند اضافه کند، فکر می کرد. نتایج بسیار قدرتمندی نیز داشت.

3) نمایش عمومی از مسئولیت پذیری تان
مقامی دولتی را هنگام سوگند کاری در ذهن تان تصور کنید. «من سوگند می خورم که …» و بعد از سخنرانی این چنین ادامه می دهد که چگونه به قول های انتخاباتی اش عمل می کند و آنها را به واقعیت تبدیل می کند. وقتی در مقابل رسانه خبری و اجتماع سوگند یاد می کنند، می دانند که مسئول هر کاری که می کنند، هستند تا به قول هایشان عمل کنند و برای هر پیشرفتی که در تحقق اهداف شان داشته اند، مورد ستایش قرار گیرند.

به یکی از همکارانم کمک کردم تا سیگار را ترک کند و از این روش استفاده کردم که به افراد شرکت اعلام کنم که: «گوش کنید! زِلدا دیگر تصمیم گرفته است سیگار را ترک کند! عالی به نظر نمی رسد؟ آخرین سیگارش را نیز هم اکنون کشید!» سپس تقویم دیواری بیرون اتاقش نصب کردم. هر روزی که زِلدا سیگار نمی کشید، یک ضربدر بزرگ روی تاریخ آن روز می کشید. همکارانش متوجه کارهایش بودند و شروع به تشویق کردنش کردند تا همه ی تقویم ضربدر خورد. زِلدا نمی خواست شرمنده شود و پیش همکارانش ضعیف به نظر برسد و موفق شد سیگار را ترک کند.

4) همراهی موفق پیدا کنید.
برای بالا بردن فرصت موفقیت تان، همراهی موفق پیدا کنید، کسی که مسئولیت پذیر تربیت تان کند تا عادت های جدیدی را در خودتان نهادینه کنید و لطفش را نیز جبران کنید. برای مثال، به چنین شخصی همکار موفقیت می گویم. من با همکار موفقیتم، هر جمعه ساعت 11:30 با تلفن صحبت می کنیم، با یکدیگر بردها، شکست ها، اصلاح ها و افسوس هایمان را در میان می گذاریم و همدیگر را مسئولیت پذیر نگه می داریم. شما ممکن است همراهی برای پیاده روی، دویدن، رفتن به باشگاه، مبادله کتاب های خودیاری و…، داشته باشید.

5) رقابت و رفاقت
هیچ چیز مانند رقابتی دوستانه، انسان را غوطه ور در عادت جدیدش نمی کند. چه نوع رقابتی می توانید با دوستان، همکاران و هم تیمی هایتان ترتیب دهید؟ چطور می توانید به عادت جدیدتان شادی تزریق کنید و روح رقابت در آن بدمید؟

6) جشن بگیرید!
هر روز کار و هیچ تفریحی، سربازان را سرکش می کند و این آغاز سرپیچی آنها از فرمانده است. زمانی نیز باید برای جشن گرفتن و لذت بردن از ثمره ی موفقیت در طول مسیر زندگی تان اختصاص دهید. با قربانی کردن خود، بدون هیچ تفریح و سرگرمی ای، موفق نخواهید شد.

تغییر سخت است.

99 درصد افراد موفق با بازنده ها خصوصیتی مشترک دارند. همه ی آنها از انجام کارهای تکراری متنفرند. تفاوت اینجا است که به هر حال، افراد موفق تغییر می کنند. تغییر سخت است. به همین دلیل است که خیلی افراد عادت بدشان را ترک نمی کنند و ناسالم و غمگین هستند.

اگر تغییر راحت بود و هر کسی تغییر می کرد، برای من و شما خیلی سخت می شد که برتر از دیگران باشیم و موفقیت خاصی کسب کنیم. معمولی بودن راحت است. غیر معمول بودن چیزی است که از انبوه دیگران متمایزتان می کند.

صبور باشید.

خلق عادت های جدید، زمان خواهد برد. صبور باشید. اگر از مسیرتان منحرف شُدید، خود را تمییز دهید نه اینکه کنار بکشید و به مسیرتان باز گردید. ایرادی ندارد، همه اشتباه می کنیم. فقط دوباره به دنبالش بروید و روش دیگری روی آن پیاده کنید، همه ی تعهد و اصرار و تلاش تان را به کار گیرد. وقتی از عهده اش برآیید، نتایج بزرگی دریافت خواهید کرد. حال که صحبت از درآمد شد، فصل بعد را از جایی شروع می کنیم که از دیگران متمایز می شویم، همان جایی که اثر مرکب اثرگذار است. با همه ی تلاشی که برای یادگیری اصول موفقیت در سه فصل کردیم، اینجا همان جایی است که پاداش می گیریم! زمان زیاد و پاداشی بزرگ!

فصل چهارم: تکانش

تکانش، یکی از قوی ترین و مرموزترین نیروها در کسب موفقیت است.

اگر کلاس های فیزیک دوران دبیرستان را به یاد بیاورید، قانون اول نیوتن را نیز به یاد خواهید آورد، که به قانون اینرسی نیز معروف است. اشیاء در حالت سکون، در همان حالت می مانند مگر اینکه نیروی خارجی روی شان تاثیر بگذارد. اشیاء در حال حرکت، دوست دارند در حرکت بمانند، مگر اینکه تکانش آنها را نگه داریم. معتادان به تلویزیون، دوست دارند تلویزیون ببینند. افراد موفق که آهنگ موفقیت همیشگی دارند، به عزم راسخ شان ادامه می دهند و هر روز بیشتر و بیشتر موفق می شوند.

وقتی موشکی به فضا پرتاب می شود، موشک سوخت بیشتری در چند دقیقه اول پرتاب نسبت به ادامه ی سفرش مصرف می کند. چرا؟ زیرا باید از قید جاذبه زمین رها شود. وقتی کارش را تمام کرد، در مدار زمین شناور می ماند. قسمت سخت، از زمین کندن است.

آیا تاکنون فکر کرده اید که افراد موفق، هر روز موفق تر می شوند، ثروتمندان، ثروتمندتر می شوند، افراد شاد، خوشحال تر می شوند. خوش شانس ها، خوش اقبال تر می شوند؟

تکانش می تواند در هر دو طرف تساوی درست باشد، می تواند در خدمت یا مقابل تان باشد. از آنجایی که اثر مرکب همیشه فعال است، اگر عادت های بد به حال خودشان رها شوند، نیرویی ایجاد می کنند که شما را به قعر شرایط و عواقب شوم و غیر قابل کنترل می فرستد.

هرچه زمان بیشتری صرف تماشای تلویزیون و نشستن روبرویش کنید، برایتان ایستادن و حرکت کردن سخت خواهد بود، پس اجازه دهید از هم اکنون شروع کنیم.

قدرت انجام روتین کارها

آیا تاکنون فکر کرده اید که چرا حضور در اقامتگاه های نظامی سخت است، جایی که وظایف کوچکی مانند مرتب کردن تختخواب، واکس زدن و برق انداختن پوتین ها یا خبردار ایستادن، تا این حد مهم هستند؟ انجام روتین کارها، برای آماده سازی سربازان تازه وارد برای داشتن عملکرد بهینه و توانایی شرکت در جنگ، موثرترین و قابل اطمینان ترین روش است. این کارهای روتینِ به ظاهر ساده که در دوره ی آموزشی مقدماتی اجرا می شوند، آنقدر دقیق هستند که فقط در مدت 8 تا 12 هفته، جوانان نازک نارنجی و ترسو را به سربازانی با اعتماد به نفس، بی پروا و ماموریت پذیر تبدیل می کنند. کارهای روتین آنقدر خوب و دقیق آموزش داده می شوند که این سربازان جوان می توانند در فشار و آشفتگی جنگ نیز، بطور غریزی با دقت و ظرافت عمل کنند. این سطح شَدید آموزش ها و تمرین ها، سربازان را برای انجام وظایف شان کاملاً آماده می کند، حتی برای شرایطی که خطر مرگ حتمی وجود دارد.

انجام منظم و مستمر کارهای روزانه، برای پیروزی در میدان نبرد زندگی آماده تان می کند.

همه ی افراد موفق و صاحب کسب و کارهای موفق که با آنها کار کردم، علاوه بر عادت های خوب، همه روتین هایی را گسترش دادند تا انضباط ضروری روزانه شان را صورت دهد. این تنها راهی است که می توانیم بطور قابل پیش بینی، رفتارهایمان را تنظیم و تعدیل کنیم. راه دیگری برای آن نیست. روتین روزانه بر پایه ی عادت های خوب و نظم تنظیم شده است تا افراد موفق از دیگران جدا شوند. روتین ها فوق العاده قوی هستند.

دگرگونش کنید.

وقتی کاری را با روشی یکسان و در زمان تکراری تمرین می کنم، انجام دادن همان کار به صورت مکرر باعث می شود دیگر اثر مرکب شان را نشان ندهد. بعضی از کارهای روتین تان را عوض کنید و در مسیرهای جدیدی خود را به چالش بکشید و تمرین هایتان را تازه کنید!

به کارهای روزمره و روتین تان نگاه کنید. اگر کاری که برایش انرژی زیادی صرف می کنید، تکراری و خسته کننده شده است یا دیگر نتایج رضایت بخشی ندارد، پس تغییرش دهید.

قطار وقتی در ایستگاه توقف کرده است، جلوگیری حرکت چرخ ها کاری ساده است؛ فقط کافی است، چوبی یک اینچی زیر چرخ جلو بگذارید تا کار را تمام کنید. سوخت فراوانی می طلبد تا پیستون ها شروع به حرکت کنند و مجموعه ای از ارتباط ها را به وجود آورند که در نهایت باعث حرکت جزئی چرخ ها شود. روند بسیار آرامی است. اما وقتی قطار شروع به حرکت می کند، چرخ ها با هم هماهنگ می شوند. اگر فشار مداوم باشد، قطار تکانش را به دست می آورد و می بینید که چه می شود! اگر 55 مایل در ساعت سرعت داشته باشد و با دیوار پنج فوتی بتنی تقویت شده با فولاد برخورد کند، از آن می گذرد و به حرکتش ادامه می دهد. موفقیت تان را مانند قطاری توقف ناپذیر در ذهن تان تصور کنید که کمک تان می کند در رسیدن به هماهنگی مشتاق باشید.

ریتم و آهنگ زندگی

وقتی آدم ها تلاش جدیدی را آغاز می کنند، همیشه در انجامش افراط می کنند. البته، از شما می خواهم برای آماده سازی ریتم برای موفقیت هیجان زده باشید؛ اما نیاز به برنامه ای قطعی و مثبت دارید که در طولانی مدت بدون عذر و بهانه انجامش دهید. نمی خواهم درباره ی ریتمی که می توانید در این هفته، ماه یا حتی 90 روز دیگر انجام دهید، فکر کنید. می خواهم به آنچه می خواهید بقیه زندگی تان را با آن بگذرانید، فکر کنید. اثر مرکب (نتایج مثبتی است که می خواهید در زندگی تجربه کنید) نتایج تصمیم ها و انتخاب های هوشمندانه و عملکرد و رفتار مکررتان در طول زمان است که تکرار می شوند. اگر امروز و فرداها قدم هایتان را درست بردارید، برنده خواهید شد؛ اما اگر زیاد از حد انجام دهید، به زودی برای شکست آماده شوید.

باید برنامه ای داشته باشید که بتوانید به مدت پنجاه سال انجامش دهید، نه پنج هفته یا پنج ماه. ایرادی ندارد که مدتی قوی پیش روید؛ اما باید نور انتهای تونل را ببینید تا بتوانید به آخر برسید، پس کم کم پیش روید.

به یاد داشته باشید، ثبات قدم و تداوم جزء اصلی موفقیت است.

قدرت ثبات قدم

هیچ چیز تکانش را سریع تر و قطعی تر از کمبود پایداری و ثبات قدم از بین نمی برد. حتی انسان های خوب، صبور و بلندپرواز با اهداف خوب، اگر ثبات قدم نداشته باشند، موفق نمی شوند.

بردن در مسابقه به سرعت تان مربوط نمی شود، به پیوسته رفتن تان مرتبط است. با رفتار و عادت های مثبت و مکرر با ثبات، می توانید هر کسی را در هر مسابقه ای شکست دهید. این کار تکانش را در کارهایتان دخیل می کند و موفق تان می کند.

فصل پنجم: تاثیرها

امیدوارم تاکنون پی به اهمیت انتخاب هایتان برده باشید. حتی اگر مهم به نظر نرسند، وقتی ترکیب شوند، تاثیر بزرگی بر زندگی تان می گذارند. همچنین در مورد مسئولیت 100 درصدی شما در قبال زندگی و کارهایتان بحث کردیم. شما به تنهایی مسئول انتخاب ها و رفتارهای خود هستید. همچنین باید درک کنید که انتخاب، رفتار و عادت هایتان تحت تاثیر 3 نیروی قدرتمند خارجی هستند:

  • ورودی (چیزی که مغزتان از آن تغذیه می کند.)
  • ارتباطات (افرادی که وقت تان را با آنها می گذرانید.)
  • محیط (اطرافتان)

ورودی

اگر می خواهید ذهن تان خوب کار کند، باید بیشتر مواظب تغذیه ی ذهن تان باشید. آیا مغزتان را با خلاصه اخبار تغذیه می کنید یا سریال های طنز که ذهن را تخریب می کنند؟ آیا مجله ی موفقیت می خوانید یا مجله های دیگر؟ کنترل کردن ورودی، تاثیر مستقیم و قابل ملاحظه ای بر خلاقیت و تصمیم گیری های شما دارد.

کنترل آنچه ذهن مان مصرف می کند، بسیار سخت است، زیرا بیشترمان ناخودآگاه عمل می کنیم. پس به توجه بیشتری برای جلوگیری از ورود چیزهای بی ربط و مخرب به مغزمان نیاز داریم. اینکه بتوانید انتخاب های دلخواه و گزیده ای داشته باشید و مقابل هر نوع اطلاعاتی که تاثیرات مخربی بر خلاقیت مغزتان دارد، بایستید، جنگی است که هیچگاه پایان پذیر نیست.

مغز همیشه مواظب نشانه های کمبود و حمله است. مغز طوری طراحی شده است تا در جستجوی چیزهای منفی باشد، مانند منابع رو به کاهش بدن، آب و هوای بد و هر چیزی که قصد صدمه زدن به شما را دارد. پس وقتی در راه محل کارتان رادیوی ماشین تان را روشن می کنید و با اخبار دزدی، آتش سوزی، جنگ ها، حملات تروریستی و رکود اقتصادی بمباران می شوید، مغزتان بیدار می شود و کل مدت روز صرف تفکر درباره ی ترس ها، نگرانی ها و چیزهای منفی می شود. همین اتفاق نیز وقتی به تماشای شبکه ی خبر بعد از کار می نشینید، می افتد. اخبار بد بیشتر؟ عالی است! کل شب نیز ذهن تان درگیرش خواهد شد. ما نمی توانیم DNA خود را عوض کنیم، اما رفتارمان را می توانیم. می توانیم به ذهن مان بیاموزیم که فراتر از کمبودها و حمله ها باشد. چطور؟

می توانیم به چیزهایی که وارد مغزمان می کنیم نظم و خلاقیت ببخشیم.

روند افکارتان، همان گفتگوهای ذهنی تان می باشد و بر پایه ی نتایجی است که در زندگی کسب کرده اید. حال سوال اینجاست که به چه چیز فکر می کنید؟ مسیر افکارتان چه تاثیری دارد؟ به هر آنچه اجازه می دهید که بشنوید و ببینید، همان ورودی است که مغزتان را تغذیه می کند. همین و بس!

ذهن تان مانند لیوانی خالی است، هرچه در آن بریزید را نگاه می دارد. اگر اخبار مهیج، عناوین جنجالی، مطالب شهوانی، یاوه گویی ها، حوادث و جوک های بی ارزش را دنبال کنید، آب کثیفی در لیوان تان ریخته اید. اگر آب تیره و کثیف را انتخاب کنید و درون لیوان تان بریزید، هر آنچه خلق می کنید، از آب آلوده است؛ زیرا همان است که فکرش را می کنید.

در یک تحقیق علمی مشخص شده است که آمریکایی ها (افراد 12 سال به بالا) در سال، 1704 ساعت به تماشای تلویزیون می پردازند. میانگین آن روزی 4.7 ساعت خواهد بود. یعنی 30 درصد بیداری مان را به تماشای تلویزیون می نشینیم؛ حدود 33 ساعت در هفته که از یک روز در هفته خیلی بیشتر است و دو ماه در سال می شود! وای! سپس مردم فکر می کنند چرا نمی توانند در زندگی شان پیشرفت کنند؟

اما آب تمیز چیست؟ ایده ها و ورودی های مثبت، الهام بخش و هدایت کننده است. روش موفقیت، کامیابی، سلامتی، عشق و شادی، داستان الهام بخش افرادی است که با وجود چالش ها، بر موانع پیش رویشان غلبه می کنند و به چیزهای بزرگی دست می یابند.

بزرگترین خطر رسانه ای این است که نگاه منفی و منحرف شده ای به دنیا می دهد. از آنجا که تمرکز، تکرار و پیام رسانی شان بر پایه ی نکات منفی است، آنچه ذهن مان شروع به باورش می کند نکات منفی است. دیدی منحرف و کوته بینانه از آنچه جوابگو نیست، تاثیر شَدیدی روی نیروی خلاقیت تان دارد و می تواند جلوی حرکت تان را بگیرد.

حذف ورودی های منفی به تنهایی کافی نیست. برای حرکت در مسیر مثبت، باید بدی ها را بشویید و خوبی ها را جایگزین آن کنید. ماشین من بدون این دو حرکت نمی کند:

  1. بنزین
  2. لوح فشرده ای که همیشه در دسترس است که هنگام رانندگی به آن گوش کنم.

برایان تریسی یادم داد که ماشینم را به کلاس آموزشی تبدیل کنم و برایم توضیح داد وقتی رانندگی می کنم و به لوح فشرده ای گوش می دهم، هم اندازه ی دو ترم دانشگاه، هر سال مطلب یاد می گیرم. با استفاده از این زمان می توانید در یک رشته تخصصی مانند مدیریت، فروش، کارآفرینی، روابط عمومی و… دانشی معادل فرد دارنده مدرک PHD در آن رشته داشته باشید. این تعهد، با ترکیب مطالعات مستمر روزانه تان، شما را با دیگران متفاوت می سازد.

ارتباطات

افرادی که عادت دارید با آنها رابطه داشته باشید، گروه مرجع نامیده می شوند. طبق تحقیق هایی که روانشناس اجتماعی، دکتر دیوید مک کِله لند از دانشگاه هاروارد انجام داده است، گروه مرجع تان 95 درصد موفقیت یا شکست تان را مشخص می کنند.

با چه کسی بیشترین زمان را صرف می کنید؟ بیشتر چه افرادی را ستایش می کنید؟ آیا این دو گروه یکی هستند؟ اگر نه، چرا؟ جیم ران یادم داد که افراد ترکیبی از پنج نفری که بیشتر با آنها در ارتباط اند، هستند و میزان ثروت، درآمد، سلامت و نگرش مان با نگاهی به اطرافیانمان بدست می آید. افرادی که با آنها در ارتباط هستیم و وقت می گذرانیم و گفتگوهایی که توجه مان را جلب می کنند و رفتار و نگرشی که در معرضش هستیم را در زندگی مان به کار می بریم. در نهایت، شروع به خوردن آنچه می خورند، می کنیم؛ آنچه می خوانند را می خوانیم؛ همانندشان حرف می زنیم؛ همانندشان فکر می کنیم؛ آنچه تماشا می کنند را می بینیم؛ مانندشان با دیگران رفتار می کنیم و حتی مانند آنها لباس می پوشیم. نکته ی جالب توجه این است که بیشتر مواقع بطور کامل از شباهت هایمان با اطرافیانمان بی خبر و ناخودآگاه هستیم.

مواظب باشید! تاثیرهایی که دوستان تان می گذارند می تواند تیز و نافذ باشد، مثبت یا منفی باشد، تاثیرها قدرتمند هستند. نمی توانید با افراد منفی در ارتباط باشید و زندگی مثبتی داشته باشید.

بهترین راه برای اینکه خلق و خویی در خودتان بپرورانید، این است که با افرادی که می خواهید مانند آنها باشید، بیشتر زمان بگذرانید. رفتار و نگرش شان تبدیل به بخشی از عادات همیشگی تان می شود. به اندازه کافی با آنها زمان بگذرانید و موفقیتی شبیه شان در زندگی تان به دست می آورید.

زمانش رسیده است که افرادی که با آنها در ارتباط هستید و با آنها وقت می گذرانید را ارزیابی و اولویت بندی کنید. روابط تان را به سه دسته تقسیم کنید:

  • قطع رابطه: قدم راحتی برای برداشتن نیست؛ اما قدمی لازم است. باید انتخاب سختی کنید که دیگر نکات منفی تاثیری روی تان نگذارد. درجه کیفیت سبک زندگی که می خواهید داشته باشید را مشخص کنید و سپس اطراف تان را مملو از افرادی کنید که به این دیدگاه نزدیک باشند و حمایت تان کنند.
    بطور دائم آدم هایی را که از رشد و زندگی مثبت سر باز می زنند را از زندگی ام بیرون می اندازم. وقتی تصمیم سختی می گیرید که بین خودتان و افرادی که شما را به بیراهه و شکست می کشند، مرزهایی ایجاد کنید، متوجه می شوید با شما می جنگند، بخصوص افرادی که نزدیک تان هستند. تلاش می کنند شما را به سطح خودشان برگردانند. اصرارشان به این معنا نیست که دوست تان ندارند و برایتان بهترین ها را نمی خواهند؛ بلکه به هیچ وجه این موضوع مد نظر نیست. موضوع درباره ی ترس ها، انتخاب های ضعیف و عدم نظم در زندگی شان است.
  • محدود کردن رابطه: تصمیم قاطع بگیرید که بر اساس عملکرد و طرز فکر دیگران، برایشان وقت بگذارید.
    همسایه ای دارم که دوست سه دقیقه ای من است. به مدت سه دقیقه، گفتگویی عالی داریم اما برای سه ساعت اینطور نیست. با دوست قدیمی دوران دبیرستانم سه ساعت می توانم زمان بگذرانم؛ اما دوستی نیست که بتوانم سه روز با او زمان بگذرانم. افرادی هستند که می توانم با آنها چندین روز سپری کنم؛ اما با آنها به مسافرت نمی روم. نگاهی به روابط خود بیندازید و مطمئن شوید که سه ساعت را با دوستی سه دقیقه ای تلف نمی کنید.
  • گسترش رابطه: افرادی را مشخص کنید که کیفیت های مثبت در آن جنبه از زندگی که می خواهید در آن پیشرفت کنید را دارند. افرادی که موفقیت مالی و شغلی که آرزو دارید را دارند، توانایی مدیریتی که ندارید را دارند، روابط اجتماعی که مشتاقش هستید را دارند، سبک زندگی که عاشقش هستید را دارند، مشخص کنید. سپس زمان بیشتری با آنها سپری کنید.

اگر شما در پی روابطی بهتر، عمیق تر و بامعناتر هستید، از خودتان بپرسید که: «چه کسی چنین روابطی که من می خواهم را دارا است؟ چگونه می توانم زمان بیشتری را با آن شخص بگذرانم؟ چه کسی را می توانم ملاقات کنم که تاثیرهای مثبت رویم بگذارد؟» اجازه دهید که گرما و درخشش شان رویتان تاثیر بگذارد. با فردی که فکر می کنید بزرگترین، بهترین و بیشترین موفقیت را در زمینه ای که می خواهید بدست آورده است، دوست شوید. چه می خوانند؟ برای صرف ناهار کجا می روند؟ و…

یکی دیگر از روش ها برای در معرض روابط گسترشی قرار گرفتن این است که تیمی با شریکی که اوج عملکرد و کارآیی را دارد بسازید. شریکی که به اندازه ی شما به مطالعه و رشد شخصیتی مشتاق و متعهد است. این شخص باید کسی باشد که به او اعتماد دارید، کسی که آنقدر قوی است که صادقانه بگوید که درباره تان، نگرش تان و عملکردتان چگونه فکر می کند. ممکن است که این شخص دوستی قدیمی باشد یا کسی که جدا از جنسیت به هیچ وجه شما را نمی شناسد. موضوع اصلی به دست آوردن و ارائه ی دیدگاهی خارجی، بی طرف و صادقانه است.

آیا بازخورد واقعی می خواهید؟ اشخاصی را پیدا کنید که به اندازه کافی اهمیت می دهند که بی رحمانه صادق باشند و از آنها این سوال ها را بپرسید: «در ذهن تان چگونه هستم؟ به نظرتان نقاط قوتم چیست؟ در چه زمینه ای فکر می کنید می توانم پیشرفت کنم؟ در چه مواردی خودم را قربانی کرده ام؟ از چه نکاتی باید دست بردارم تا برایم مفید باشد؟ چه نکته ای را باید شروع به انجامش کنم؟»

و در نهایت هاروی مک کی می گوید: «موفق ترین افراد، افرادی هستند که خواهان استخدام و جذب بهترین مربیان و آموزش دهندگان هستند. بسیار ارزشمند است که برای بهبود عملکردتان روی مربی سرمایه گذاری کنید.»

کن بلنچ می گوید: «به یاد داشته باشید، اولین چیزی که از مشاوره شدن باید بدانید، این است که لازم نیست زمان زیادی در کنارش باشید. بهترین نصیحتی که می توانم بکنم این است که زمانی کوتاه، مانند صرف ناهار یا صبحانه با کسی بگذرانید و فقط درباره ی کاری که در حال انجامش هستید، بگویید و نصیحت شان را بشنوید، همین.»

این سخن را به یاد داشته باشید که: «هرگز از کسی که نمی خواهید در جای او باشید، مشاوره نخواهید.»

محیط

رویاهای موجود در ذهن و قلب تان ممکن است بزرگتر از محیطی باشد که برای خود انتخاب می کنید. گاهی باید از محیطی خلاص شوید تا بتوانید رویاهایتان را به واقعیت تبدیل کنید. مانند کاشتن نهال بلوط در داخل گلدان است. وقتی ریشه ی آن محدود شود، رشدش نیز محدود می شود. نیاز به فضای بزرگ برای تبدیل به درخت تنومند بلوط شدن، دارد. دقیقاً مانند شما.

وقتی از محیط اطراف تان صحبت می کنم، به هر چیزی که در اطراف شما است اشاره می کنم. ایجاد محیطی مثبت برای پشتیبانی از موفقیت تان بدین معنا است که همه ی ناهنجاری زندگی تان را پاک کنید. نه فقط ناهنجاری فیزیکی که کار کردن به صورت موثر و بهینه را برایتان سخت می کند. بلکه اجسامی که در اطراف تان ناهنجاری به بار آورده است و پاسخگو نیستند. هر چیز آسیب دیده و آسیب رسان. هر چیزی که در زندگی تان مانند خون آشامی که خون تان را می مکد، انرژی، موفقیت و پیروزی را از وجودتان بیرون می کشد. زیرا تکانش تان را قفل می کند و از توانایی تان برای تاختن به سمت جلو و پیشرفت جلوگیری می کند.

به علاوه، وقتی محیط تان را برای حمایت از اهداف تان می سازید، به یاد داشته باشید که هر چیزی در زندگی را با لیاقت و تحمل به دست می آورید. بدانید که در زندگی چیزی به دست می آورید که قبول می کنید و انتظارش را دارید و همچنین لایقش هستید.

اگر می خواهید رویه ای منظم از عادت های هماهنگ تان را پرورش دهید تا نه تنها تکانش سری به خانه تان بزند؛ بلکه به خانه شما اسباب کشی کند، باید مطمئن شوید که محیط تان پذیرا و حامی این مهمان جدید است و در سطح بالا و جهانی انجام می دهد و عمل می کند.

از آنجا که درباره موضوع سطح جهانی صحبت کردیم، در فصل بعد کمک می کنم تا هر چیزی را که تاکنون یاد گرفته اید، بکار گیرید و رازی را می گویم که نتایج شتاب بخش دارد.

فصل ششم: شتاب

عکس روی جلد مجله ی موفقیت در ژوئن 2009، لانس آرمسترانگ بود. به یاد دارم که وقتی لانس نفر اول تور فرانسه شد، مسابقه را تماشا می کردم. مسابقه وارد قسمت کوهستانی خسته کننده شده بود. دیگران لانس را نادیده گرفته بودند؛ زیرا هیچگاه در این مسابقه ها برنده نشده بود و مشهور نبود. در طول سربالایی سوم کوهستان، جایی که باران، مه و تگرگ یخ زده وجود داشت، لانس از گروهش جدا شد و به تنهایی به گروه اول دنیا رسید و مشغول رقابت شد. در سربالایی 18 مایلی آخر، بعد از پنج ساعت و نیم از کوهستان بالا رفتن، همه ی دوچرخه سواران آخرین تلاش شان را می کردند. هر کدام از آنها در اعماق توانایی و تعریف از خودشان، دنبال این بودند که آیا می توانند طاقت بیاورند یا نه؟ به امتحانی تبدیل شده بود که چه کسی می تواند در سختی ها دوام بیاورد و قدرتش را برای ادامه حفظ کند. چه کسی می تواند ادامه دهد و چه کسی توانایی اش را ندارد.

بعد از پنج مایلی که طی شد، لانس از نفر اول 32 ثانیه عقب بود که مدتی طولانی برای رشته ی دوچرخه سواری در کوهستان محسوب می شود. سر یک پیچ در مسیر، لانس ایستاد و سپس با سرعتی برق آسا و غیر عادی از دو نفر اول که هر دو از قهرمانان جهان بودند، پیشی گرفت. هرچه داشت را بکار گرفت. لانس توانست چندین نفر را جا بگذارد و شکست شان دهد. در کتابش با نام «موضوع دوچرخه نیست، بلکه بازگشت به زندگی است.» گفت: «وقتی فضای نفوذ را پیدا می کنید و رقبایتان عکس العملی نشان نمی دهند، این یعنی خسته هستند یا صدمه دیده اند. اکنون زمان استفاده است و باید از آنها جلو بزنی.» در حالی که لانس خسته بود و به سختی نفس می کشید، بازوها و پاهایش کوفته و خسته بودند؛ اما لانس پدال های دوچرخه را رها نکرد. همه خسته بودند، هیچکس نتوانست به او برسد، قدرت این کار را در خودشان نمی دیدند. در خط پایان، با مشت هایی گره شده در آسمان، شرکت کننده ای که هیچکس او را نمی شناخت و قبولش نداشت، نفر اول سکوی مسابقه و همچنین قهرمان تور فرانسه شد.

در این فصل می خواهم درباره ی لحظات واقعی صحبت کنم و چگونه اثر مرکب کمک می کند تا سطح جدید و بالاتری از موفقیت را بدست آورید و سریع تر از آنچه در تصور شما است در حرکت باشید. وقتی آماده شُدید، تمرین کردید، مطالعه کردید و تلاش مداومی را انجام دادید، دیر یا زود، با لحظه ی واقعی خود روبرو می شوید. در آن لحظه، مشخص می کنید که چه کسی هستید و چه کسی می شوید. این همان لحظه ای است که نقطه ی رشد و پیشرفت زندگی تان را پیدا می کنید. وقتی به سمت جلو می روید یا به عقب بر می گردید، وقتی به بالاترین نقطه ی سکو می رسید و مدال می گیرید یا اینکه بین جمعیت، دیگران را برای پیروزی هایشان تشویق می کنید.

هر بار که به محدودیت های ذهنی و احساسی ام می رسیدم، متوجه می شدم که رقبایم نیز با چنین چالش هایی روبرو هستند. می دانستم که این نیز لحظه ای واقعی است که اگر ادامه دهم، از رقیبان پیشی می گیرم. این همان جایی است که لحظه ی موفقیت و پیشرفتم مشخص می شود. وقتی باید با رقبا کار می کردم و تلاش می کردم اما نمی توانستم از آنها پیشی بگیرم، خیلی سخت و دردناک یا شاید چالش انگیز بود. مهم، گذشتن از سدها و پیچ و خم ها نیست؛ بلکه این مهم است که بتوانی بلند شوی و ادامه بدهی.

لو هُلتز مربی معروف راگبی، این موضوع را می دانست که تلاش های اضافی بعد از انجام بهترین تلاش، پیروزی را خلق می کند. در یکی از بازی هایش در نیمه اول 42 به صفر عقب بود. در طول زمان استراحت بین دو نیمه، لو اهمیت تلاش مجدد و مداوم برای سد کردن، تکل کردن و گرفتن دوباره ی توپ را به تیمش گوشزد کرد. سپس به بازیکنان گفت: «دلیل حضورتان در تیمش این نیست که توانسته اند همه ی تلاش شان را در هر بازی بکنند، هر بازیکنی این کار را انجام می دهد؛ بلکه به این دلیل در تیم هستید که تلاش مضاعفی بعد از بهترین عملکردتان در هر بازی بکنید.» تیمش برای بردن در نیمه دوم به زمین رفت و این چگونگی پیروزی آنها بود.

محمدعلی کلی یکی از بهترین بوکسورهای دوران خودش بود، نه به دلیل سرعت و چالاکی اش؛ بلکه برای روشی که داشت. شکست جورج فورمن که سنگین تر و برتر از محمدعلی بود از بزرگترین شکست ها در تاریخ بوکس محسوب می شود. هیچکس، حتی مربی علی «هاوارد کازول» باورش نمی شد که شاگردش شانس برنده شدن داشته باشد زیرا هم جو فریزر و هم کن نورتون، علی را شکست داده بودند و جورج فورمن هر دوی آنها را در نیمه اول شکست داده بود. روش علی چه بود؟ استفاده از نقطه ضعف قهرمان جوان تر؛ یعنی کمبود نیروی پایداری. علی می دانست که اگر از ضعف های فورمن استفاده کند، برنده خواهد شد. اینجا هنگامی بود که علی تاکتیکی اختراع کرد و بعدها اسمش را «احمق را طناب پیچ کن» گذاشت. علی به طناب های اطراف رینگ تکیه داد و صورتش را محافظت کرد. در حالی که فورمن صدها مشت در هفت راند به او زد فقط تعداد کمی از آنها برایش امتیاز داشت. در راند هشتم، فورمن خسته شد و از پا در آمد. او به نقطه محدودیتش رسید. از فرط خستگی به کناری تکیه داد و علی توانست با تکنیک ترکیبی خود فورمن را در وسط رینگ به زمین بیندازد.

وقتی اوضاع خوب است، همه چیز راحت است، هیچ مزاحمتی نیست، هیچکس حواسش پرت نیست، وسوسه ها اغواگر نیست و هیچ چیز مزاحم گام های بلندتان نمی شود، خب؛ خیلی ها در این شرایط عالی عمل می کنند. وقتی که شرایط سخت شود، مشکل ها پیش می آیند، فریب و وسوسه بزرگ است و همان وقتی است که باید شایستگی تان را برای پیشرفت اثبات کنید. همانطور که جیم ران می گوید: «آرزو نکنید که ای کاش آسان تر بود، بگویید بهتر و بیشتر تلاش می کنم.»

نتایج را چند برابر کنید.

اجازه دهید فکر کنیم بدنسازی می کنید و در برنامه تمرینی تان انجام و تکرار 12 حرکت با وزنه نوشته شده است. حال، اگر 12 حرکت را درست انجام دهید، انتظاراتی که از برنامه تان داشته اید را به دست خواهید آورد. بسیار عالی است. ثبات قدم داشته باشید و در نهایت، عمل منظم تان به نتایج قدرتمندی مرکب خواهد شد. با این حال، اگر تکرار 12 تمرین را انجام دهید و به نقطه ی محدودیت تان برسید و به سختی 3 تا 5 بار دیگر تکرارش کنید، تاثیر آن تمرین، چندین برابر خواهد شد. فقط چند حرکت و تکرار را در تمرین تان اضافه نکرده اید؛ بلکه حرکاتی که بعد از نقطه ی محدودیت تان انجام داده اید، نتایج تان را چند برابر می کند. فقط غول محدودیت تان را شکست داده اید. چند حرکت قبلی تان شما را به اینجا رسانده است. رشد واقعی جایی است که بیشتر از توان تان تلاش کنید.

سکه جادویی که در فصل اول از آن صحبت کردیم را بر دارید، سکه ای که هر روز ارزشش دو بار می شود و نتایج کوچک عملکرد اثر مرکب را نشان می دهد. اگر فقط در طول 31 روز آن سکه را هر هفته دو برابر کنید، ترکیب سکه ها 171 میلیون دلار می شود. باز هم، کمی تلاش اضافه در چهار روز، نتایج بسیار بزرگتری به همراه خواهد داشت. این همان تصاعد در ریاضیات است که با کمی افزایش تلاش، نتایج بیشتر از انتظارات تان به دست می آید.

خودتان را قوی ترین و سر سخت ترین رقیب تان در نظر بگیرید که شکستش یکی از بهترین راه های چندین برابر کردن نتایج است. فراتر از نقاط محدودیت تان بروید. یکی دیگر از راه ها برای چندین برابر کردن نتایج این است که از آنچه دیگران از شما انتظار دارند، فراتر روید، بدین معنا که از آنچه کافی است فراتر روید.

بیش از انتظارات

در کجای زندگی تان می توانید از آنچه از انتظارتان فراتر است را انجام دهید و نقاط محدودیت تان را بگذرانید؟ کجا می توانید کاری انجام دهید که همه بگویند: «وای!»؟ تلاش فراوانی نمی طلبد؛ اما همین تلاش اضافی کوچک، نتایج تان را در طول زمان چندین برابر می کند. اضافی نامحسوس تان چیست که می توانید انجام دهید تا فراتر از انتظارها بروید و به نتایج شتاب دهید؟

کارهای غیر منتظره انجام دهید.

چیزهای معمولی، نتایج معمولی دارند. مشهورترین رستوران، مک دونالد است، مشهورترین نوشیدنی، کوکاکولا است و… اگر از این چیزهای عادی استفاده کنید پس قسمتی از عادی ها هستید. عادی بودن مشکلی ندارد؛ اما ترجیح می دهم غیر عادی باشم. برای مثال هر کسی برای کریسمس کارت تبریک می فرستد؛ اما به عقیده من، از آنجایی که همه این کار را می کنند، تاثیر احساسی عمیقی نمی گذارد. به جای آن کارت پستال می فرستم. همین تفاوت ایجاد می کند و به جای اینکه کارت های آماده کامپیوتری که در بازار هست و رویش نوشته شده: «با بهترین آرزوها»، با دست خطم از رابطه ای که با افراد داشتم متشکر می شوم. همان زمان و تلاش را می طلبد؛ اما تاثیر بیشتری دارد.

عامل جالب بودن یا متحیر کردن دیگران می تواند تاثیر تلاش هایتان را چند برابر کند. همیشه تلاش، درآمد یا انرژی بیشتر لازم نیست.

در جامعه ای که با جلب توجه بیش از حد و انواع تبلیغ ها اشباع شده است، گاهی مواقع کارهایی که انتظار نمی رود را انجام دهید تا صدایتان را به گوش ها برسانید. اگر دلیل یا ایده ای که ارزش جلب توجه دارد را دارید، هر کاری انجام دهید، حتی چیزی که غیر منتظره است، تا صدایتان شنیده شود. کمی شجاعت و بی باکی نیز به نمایش تان اضافه کنید.

بهتر از انتظار انجام دهید.

خط فراتر از انتظار را پیدا کنید و سپس از آن تخطی کنید. حتی اگر به مسائل کوچک مربوط می شود یا شاید در مواقع خاص باید این کار را بکنید.

با مدیر عاملی همکاری می کردم که فلسفه اش این بود که مبالغ مرتبط با فروشندگان و تامین کنندگان شرکتش را چند روز پیش از تعهدش پرداخت کند. همیشه وقتی در 27ام ماه چک مربوط به دستمزد ماه آینده در دریافت می کردم، شگفت زده می شدم. وقتی درباره ی این کارش پرسیدم، به وضوح گفت: «این همان پول است؛ اما تعجب همگان و شهرت خوبی که با آن خریدم، فوق العاده است، چرا این کار را نمی کنید؟»

این یکی از دلایلی است که استیو جابز را برایش ستایش می کنم. از انتظاری که از محصول بعدی شرکتش دارید، جابز کمی بیشتر از انتظارتان می رود و متعجب تان می کند. وقتی همه ی محصول ها را در نظر بگیرید، کمی جزئیات اضافه شان شده است؛ اما از انتظارها فراتر است و تاثیرگذاری محصول و عکس العمل مشتریان را چندین برابر کرده است و موجب عمیق تر شدن وفاداری مشتریان به محصول ها شده است. در دنیایی که هیچ چیز طبق انتظارها پیش نمی رود، می توانید نتایج تان را شتاب زده کنید و می توانید از جماعت جدا شوید و فراتر از انتظارها باشید. رابر شولر می گوید: «هیچ ایده ای ارزش ندارد مگر اینکه همه را حیرت زده کند!»

فقط کمی غیر عادی بودن بیشتر می خواهد. در همه ی جوانب زندگی تان، به دنبال فرصت های چند برابری باشید که می توانید فراتر از آن بروید، بیشتر فشار بیاورید، بیشتر دوام بیاورید، بهتر آماده سازی کنید و کمی بیشتر تحویل دهید.

در چه زمانی و در کجای زندگی تان می توانید بهتر و فراتر از انتظارها عمل کنید؟ فرصت های حیرت انگیزی پیدا کنید و سطح و سرعت پیشرفت تان، هر کسی را حیرت زده خواهد کرد.

نتیجه گیری

یادگیری بدون عمل، بی فایده است. اثر مرکب ابزاری است که وقتی با زمان و عملکرد مثبت ترکیب شود، تفاوتی واقعی و دائمی در زندگی تان ایجاد می کند. برای داشتن نتایج متفاوت، باید همه چیز را متفاوت انجام دهید.

به پنج سال گذشته تان نگاه کنید. آیا امروز در جایی که پنج سال پیش می خواستید، هستید؟ آیا عادت بدی که باید از دستش خلاص شوید را ترک کرده اید؟ آیا اندام مورد علاقه تان را دارید؟ آیا درآمد بی دردسر، زندگی حسادت برانگیز و آزادی شخصیتی که انتظار داشتید را دارید؟ آیا سلامت کامل دارید، رابطه ی عاشقانه دارید یا توانایی در سطح جهانی دارید؟ اگر ندارید چرا؟ ساده است. به تصمیم ها و انتخاب هایتان بر می گردد. زمانش رسیده است که تصمیم های جدیدی بگیرید. اجازه ندهید که این پنج سال نیز شبیه پنج سال قبلی تان شود. انتخاب کنید یکبار و برای همیشه زندگی تان را تغییر دهید.

اجازه دهید پنج سال بعدی تان را به طرز عجیبی با پنج سال هایی که در گذشته داشتید، متفاوت کنید. امید دارم هم اکنون چشم بندتان را بر دارید. حال حقیقتِ اینکه چه چیزهایی شما را به موفقیت می رساند را می دانید. دیگر بهانه نیاورید. همانند من، شما نیز دیگر با حقه های جدید گول نمی خورید یا دیگر به سراغ راه حل های یک شبه نمی روید. شما باید به سادگی متمرکز شوید؛ اما انضباط و مسیر رسیدن به آرزوهایتان را حفظ کنید. می دانید موفقیت آسان و یک شبه نیست، می دانید وقتی به انتخاب های لحظه به لحظه مثبت متعهد شوید (با وجود نبود نتایج مشهود یا آنی)، اثر مرکب تان به اوج می رسد، در حدی که دوستان، خانواده و رقبایتان متعجب می شوند.

وقتی انگیزه تان را صادقانه حفظ می کنید و با ثبات روی تصمیم، عادت و رفتارهایتان می مانید، تکانش تان شما را رو به جلو هل می دهد. سپس، با وجود تکانش، موفقیت ها و عملکرد مثبت تان، در پنج سال آینده با دیگر سال ها یکسان نخواهد بود. خلاصه کنم، وقتی اثر مرکب را به خدمت تان می گیرید، موفقیت را تجربه خواهید کرد و حاضرم شرط ببندم که تصورش را نیز نمی توانید بکنید! باور نکردنی خواهد بود.

کلید موفقیت این است که بدانید مسئول ایجاد عادات روزانه سالم، تمرین انضباط، فراتر رفتن از حاشیه امن و در یک کلام مسئول زندگی تان، خود شما هستید. رسیدن سریع به اهداف هم می تواند مضر باشد و هم اغلب اوقات غیر ممکن است. اما پیشرفت تدریجی و صبوری، شما را به جایی که می خواهید، خواهد رساند.

نمایش بیشتر

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا